از دست نوشته های #شهید_محمدحسین_محمدخانی :
یا مولاتی یا فاطمه اغیثینی
یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیها)
به نام حضرت عشق که موجودیت کل
کونین را وابسته ومتصل به موجودیت
عاشق ترین کرد و او را نقطه پرگار وسبب خلقت حبیب و ولی و زمین وآسمان وکونین گردانید.
هم او که عاشق عاشق بود ودر راهش از ازل تا ابد پایدار ومستدام ماند.
پا به هستی چو نهادم همه ی هستی من وقف دلبر شد وخود نقطه ی پرگار شد از خدا می خواهم که این عبد حقیر سر تا پا تقصیر را در روز حشر از متصلان به رشتهی چادرش قرار دهد.
#عارفانه
حضورش در سوریه با عنوان مربی آموزشی شروع شد، اما چنان در بین نیروها درخشید که مورد توجه فرماندهان ارشد نظامی واقع شد و بعد از مدتی به عنوان فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا(ع) منصوب شد. محمدحسین را در سوریه به نام مستعار «حاج عمار» میشناختند. حاج قاسم سلیمانی نگاه ویژهای به محمدحسین داشت و در یکی از دیدارهایش گفته بود: «عمار برای من مثل «همت» بود.
شجاعت و دلاوری محمدخانی باعث شده بود که همواره او را در خط مقدم ببینند. دل بیباک و سر نترس محمدحسین در بین نیروهایش مشهور بود. در عین فرماندهی و هوش نظامی، همیشه در میانه میدان بود.
#شهادت
شانزده آبان ۹۴ شمال سابقیه عملیات داشتیم. پا به پای نیروها بود و کنارشون می جنگید و هدایتشون می کرد.
طلوع آفتاب که رسید،آفتاب سعادتش هم تابید و شهید شد از آخرین وداع ۹۹ روز میگذشت...
یه عاشق دلتنگ مثل یه ماهی اسیر توی تنگه که دائم خودشو به دیواره های شیشه ای میکوبه تو معراج وقتی تنها شد با صدای بلند بهم گفت : نوش جونت.. حقت بود.. خوش به سعادتت..
#پیکر_شهید...
همسر شهید :
آرام خوابیده بود. امیرحسین را برای خداحافظی آوردیم و روی سینه شهید گذاشتیم. پدر و پسر چند لحظهای در کنار یکدیگر بودند. این آخرین دیدارشان بود.
بعد از شهادت محمدحسین، خیلیها از من میپرسیدند: چطور میتوانی اینقدر آرام باشی؟!
در جوابشان میگفتم: محمدحسین به آرزویش رسیده، چرا ناراحتی کنم؟! خدا این قربانی را بپذیرد! برای خودم هم جالب بود. شاید اگر قبلا این حرف را از کسی توی این موقعیت میشنیدم، فکر میکردم که داغ است و دارد شعاری صحبت میکند، اما اینطور نبود.
واقعا به چیزی که میگفتم اعتقاد داشتم. میدانستم که حسین آنجا هم تمام حواسش به ماست و تنهایمان نمیگذارد. آخر محمدحسین خیلی مهربان بود. آنقدر زیاد که گاهی خودم متعجب میماندم و میگفتم مگر میشود یک نفر اینقدر عاطفی باشد و مهر و محبت داشته باشد. توی خط که بود پیامهای قشنگی برایم میفرستاد. یک بار برایم نوشت:
گرچه با ساعتِ من
ثانیهای بیش نبود…
ساعتی را که کنار«ت» گذراندم،
خوش بود…
شعری که شهید محمدخانی درطول دوران زندگی اش مدام آن را زمزمه می کرد و بعد از شهادتش توسط مادر بزرگوار شهید محمدخانی در محضر رهبر معظم انقلاب خوانده شد وامام خامنه ای آن را تصحیح کردند:
سر که زد چوبه ی محمل ، دل ما خورد ترک
غربتش ریخت به زخم دل عشاق نمک
وچنان سوخت که بر سر در آن ، این شده حک
سر زینب به سلامت ، سر نوکر به درک
حضرت آقا در جواب این مادر شهید شعر را تصحیح کرده و فرمودند: چرا به درک؟ به فلک!
#وصیت_نامه شهید محمدحسین محمد خانی
سلام بر شما (ائمه معصومین) که بندگان خاص خدایند و از هر چه که داشتید د ر راه خداوند و معبود و معشوق خویش گذشتید.
سلام بر شما که متقیان راه ﷲ هستید.
با الها! از این که به بنده ی حقیرت توفیق دادی که در راهت گام بردارد. تو را سپاس می گویم و از این که توفیقم دادی که در جبهه در کنار خالصان و مخلصان راهت قدم بر دارم، تو را شکر و سپاس می گویم.
در این راه، دیدار خودت را هم نصیبم گردان!
17.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پارت_اول
مستند #علمدار روایتی از زندگی #شهید_محمدحسین_محمدخانی
@shahidmohammadkhani
15.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پارت_دوم
مستند #علمدار روایتی از زندگی #شهید_محمدحسین_محمدخانی
@shahidmohammadkhani
17.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پارت_سوم
مستند #علمدار روایتی از زندگی #شهید_محمدحسین_محمدخانی
@shahidmohammadkhani
شادی روح شهدای گلگون کفن؛ به خصوص مدافع حرم #شهید_محمدحسین_محمدخانی فاتحه و صلواتی ختم کنیم🌹🍃
شهید مهدی خندان در بيست و هشتم آذرماه سال 62 در منطقه ي پنجوين هنگام عميات والفجر 4 در اثر اصابت تيربار به آرزوي ديرينه خويش نائل آمد و عاشقانه راهی ديار عشق شد و شهد شهادت نوشيد.
شهيد خندان پس از گذراندن دوران طفوليت در مهرماه سال 1347 به دبستان رفت، دوره ابتدايي را در سال 1352 به پايان برد و براي ادامه تحصيلات وارد مدرسه ي راهنمايي (نارون) شد.
مهدی در خانواده اي متولد شد که مادر، مدرس قرآن و پدرش کارگری رنج کشيده بود. وي با آمدنش شور و نشاط و برکت خاصي به خانه امامقلي خندان هديه آورد....
شهيد مهدي خندان در تيرماه سال 1340 مصادف با روز عاشورا در تهران (روستاي لواسانات) در خانواده اي متدين چشم به جهان گشود
سرانجام زمستان سرد وطن درعصر آفتابي روز22 بهمن جاي خود را به بهار آزادي سپرد و رژيم شاهنشاهي سرنگون شد.
مهدي در جريان برگزاري همه پرسي سراسري جهت تعيين نظام سياسي آينده کشور، دوشادوش هموطنان خود فعالانه شرکت کرد.
در پايان خرداد ماه سال 1355 ، مهدي دوره تحصيلات راهنمايي را پشت سر گذاشته و اکنون آماده بود تا وارد دبيرستان شود. وي مي خواست تحصيلات خود را در رشته ي مکانيک ادامه دهد، اما نزديکترين هنرستان صنعتي با روستايشان کيلومتر ها فاصله داشت . از طرفي فقر مالي خانواده به او اجازه نمي داد که خانه اي در شهر اجاره کند.
اما خانواده صبور و فداکار مهدي تمام تلاش خود را به کار بستند تا مهدي از ادامه ي تحصيل باز نماند. پدر بزرگوار مهدي آستين همت بالا زد و ايشان را در هنرستان صنعتي دکتر احمد ناصري واقع در خيابان اختياريه تهران نام نويسي کرد.
در اين ميان مهدي شانزده ساله با بينش و درک خوبي که از اوضاع سياسي و اجتماعي جامعه داشت ، سعي مي کرد خودش را در جريان اين رود خروشان قرار دهد.شرکت در راهپيمايي ها از جمله فعاليتهاي مهدي در آن ايام بود.