هدایت شده از مدافعین حریم حضرت زینب(س)
تا اینکه تقریبا یکی دوروز قبل مجروحیتشون به اینترنت دسترسی پیدا کرده بودن واومدن تو تلگرام خیلی خوشحال بودم داشتم بال درمی آوردم که میتونستم باهاش حرف بزنم تو تلگرام برام عکس وویدیو فرستادن از خودش حتی تو آخرین ویدیو بهم میگن که دیگه کم مونده که برمیگردم ان شاءالله برگردم کلی برنامه دارم برا زندگیمون..
روز جمعه بود که براشون ماموریتی پیش میاد وحین این ماموریت دچار تله انفجاری میشن ویه پاشون رو روی مین از دست میدن برمیگردونن بیمارستان دمشق برای درمان که ظاهرا حالشون کمی بهتر میشه ومیخوان که از دوستشون شماره منو بگیرن تا با من بتونه حرف بزنه خیلی نگرانش بودم ومنتظر تلفن تا اینکه انتظار تموم شدو آخرین تلفنمون بهم هم اینطوری تموم شدولی متاسفانه اصلا به من نگفتن که چه اتفاقی افتاده براشون ...فقط من از لحن صداشون اینطوری فهمیدم که انگار از خواب بیدارشدن یا خسته ن
چندروز بعد تو بیمارستان به شهادت میرسن ..
از شنبه تا سه شنبه که شبش خبر شهادتشون رو آوردن همچنان امیدوار بودم که الان زنگ میزنه وحید من به من قول داده اما..
هدایت شده از مدافعین حریم حضرت زینب(س)
دوستاشون خبر شهادتش رو برامون آوردن اولش بهم گفتن که ترکش خورده به پاشون حالش خوبه اما من باور نمیکردم میگفتم بهم بگین فقط نفس داره یآ نه خودم تا آخر عمر پرستاریشو میکنم😔😔اما با گریه های دوستاشون فهمیدم دیگه حتی نفسی هم نیست
۱۵ آبان ماه به شهادت میرسن روز چهارشنبه یکروز قبل از اربعین پیکرشون رو آوردن معراج شهدای تهران وروز ۲۱ آبان ماه در تبریز تشییع شدن...واقعا الان که فکر میکنم باور نمیکنم که خدا چه صبری به آدم میده که میتونه تو این دقایق سرپاشه😔
یادمه موقع دیدن پیکرشون که صورتشونو برام باز کردن خیلی حالم بد بود با دیدن صورتش..😔 دستموگذاشتم رو سینم وفقط از وحید وخدا وحضرت زینب صبرخواستم که بتونم سرپا وایسم وکم نیارم😔
عکس مربوط به عزاداری محرم سال پیش هست
واقعا خالصانه بود همه چی شون خصوصیت بارزشون بی ادعا بودن بود 😔
#شیرزن
به مادر میگفتم: مامان،
من تو سپاه هستم خوشحالی؟
مادر میگفت:
ما فرمانبر سیدعلی هستیم.
و هیچوقت ایشان را تنها نمیگذاریم.
فرزندان و نوههایم سرباز رهبر هستند. 💪💪
اینا رو که میگفت خیالم جمع بود. 😉
گرفتین دیگه بابت چی؟!
بعد شهادت و اینا 😊
از دامن زن مرد به معراج...
شیرزنیه واسه خودش.
عاشقتم مامان. ❤️
#همه_چیز_برای_شهادت_مهیا_بود
آدم شوخطبعی بودم، ولی خجالتی نبودم.
ولی سر خواستگاری طبیعتا خجالت
میکشیدم. 😉
اما حرف دلمو به خانمم گفتم:
گفتم من ممکنه یکسال از خونه دور باشم،
تحملشو داری؟
خانمم دیدم از من جلوتره. 💑
👈گفت: من با شغلت هیچ مشکلی ندارم.
دیگه بهتر ازین نمیشه. ✋😊
👈زن خوبِ فرمانبرِ پارسا
کند مردِ درویش را پادشاه
#همسر_خوب_نعمت_است
عارفه خانم حتی یک بار نگفت: مأموریت نرو.
صبور بود همونجور که گفته بودم.
یه بار پنجاه روزه رفتم سوریه خانمم نه اعتراض کرد نه گلایه.
من تو کارم و هدفم مصممتر میشدم.
چنان شوری داشتم که بیقرار بودم.
این شور و بیقراری رو عارفه خانم متوجه شد.
یه بار بهش گفتم برا شهادتم دعا کن.
ناراحت شد.
گفتم برا گمنامی من دعا کن.
دیدم زد روی پاش.
دیدم خیلی حالش بد میشه ادامه ندادم.
#وداع_آخر
آخرین بار زنگ زدم.
صدای جگرگوشههام رو شنیدم.
دلم لرزید.
چه خوب حرف میزدن خدایا!
چقدر دنیا شیرینه!
زود گفتم گوشیو بدین مادرتون،
تا شهد دنیا فریبم نده.
خانمم گوشیو گرفت.
من یه فرد معمولی بودم،
مثل همهٔ آدما.
دلم برا آقا میتپید.
به عشقش رفتم جهاد.
شیرینی و لذت بچهها رو به دنیا فروختم،
تا عمه جان زینب دیگر غربت تنهایی نکشه.
من و فرزندان من فدای عمه جانم.
#یاد_شهدا
من عضو رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده و در لشکر 25 کربلا و در یگان ویژه صابرین مشغول بودم.
در 14 فروردین ماه سال 1395 به سوریه اعزام
و در 16 اردیبهشت ماه سال 1395 هجری شمسی در #خانطومان در سن 31 سالگی شهد شیرین شهادت نوشیدم.
پیکرم در تیر ماه سال 1395 تشییع شد
و در گلزار شهدای شهر نکا آرام گرفتم. ❤️
منتظر دیدارتونم.
🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊
📜#وصیت_لسانی_شهید
#ازلسان_همسرمعزز
#شهیدمدافع_حرم
#حسین_مشتاقی🕊
☘#خانمم می دانم بعدازمن نظم زندگی شمابهم می خورد و راه سختی را درپیش دارید ولـی تـوکل کنیـد به خدا و باید به زندگیتان ادامه بدهید.
🍃#سفارش می کنم بعدازشهادتم صبور باشیدوازشما می خواهم که روحیه خود را حفظ کنید ؛ و روحیه خود را از دست ندهید ؛ و با روحیه بالا و با انگیزه و امید زندگی کنید و یک زن با حجاب و مرتب باشید و مواظب خود باشید که دیگران نتوانند براحتی درمورد شما چادری ها اظهار نظر کنند وشمارا زیر سوال ببرند.
🌿#وسفارش میکنم دخترم نازنین زهرا جان حجابش راحفظ کندوخانمی چادری و باحیا تربیت کنید.
🌱#ودوست دارم بچه ها را طوری بزرگ وتربیت کنیدکه همه بهشون افتخار کنند و با افتخار از فرزند شهید بودنشان یاد کنند .
💫#فرزندانم امیر مهدی و نازنین زهرا باید خیلی هوای همدیگر را داشته باشند و الگوی برادر و خواهر نمونه ای برای دیگران باشند .
🌟#پسرم امیرمهدی جان باید پاسدار بشود و مثل من باید پاسدار تکاور بشود این وصیت من است به شما پسرم باید شبیه من وارد میدان رزم و جهاد بشود .
🌴#وتاکید می کنم که صبور باشید و کاری نکنید که بعد از شهادت من دشمن از شیون و زاری شما شاد شود.
🌹#شــهــید مــدافع حــرم حـــســین مـــشـــتــاقــی🕊
#تاریخ_شهادت:۱۳۹۵/۲/۱۶🕊
💐#محل_شهادت:سوریه_خان طومان
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌹🌿🌸🌸🌸🌹
🌸🌿🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌹
🌸🌹
🌸
#معرفینامه
#شهیدمدافع_وطن
#پویا_اشکانی
نام و نام خانوادگی : پویا اشکانی
فرزند : عباس
تاریخ تولد : ۱۳۷۷/۹/۴
محل تولد : کرج
تعداد خواهر و برادر : یک خواهر و یک برادر
وضعیت تاهل :متاهل
تعداد فرزندان : ندارد
لقب : شهید دهه هفتادی
میزان تحصیلات : دیپلم
علاقمند : ورزش کشتی و بدنسازی (قهرمان وزن۸۵ کیلو ؛ مدال طلا و نقره مسابقات پرس سینه)
تیکه کلام : دنیا دوروزه ؛ چون میگذرد غمی نیست
مدت خدمت درنیروی انتظامی :
۹ ماه
درجه : سرباز
کارهای مهم : دستگیری قاچاقچی مواد مخدر ؛ دستگیری متجاوزان به عنف ؛ دستگیری باندبزرگ قاچاقچی مواد مخدر درکرج
نحوه شهادت : در عملیات مربوط به دستگیری قاچاقچی مواد مخدر ؛ به دست قاچاقچی سوزانده شد و پس از ۴۳ روز بستری شدن در بیمارستان به فیض شهادت نائل آمد
محل شهادت : محل درگیری کمالشهر کرج
تاریخ شهادت : ۱۳۹۶/۹/۲۲
آدرس مزار : کرج ؛ کمالشهر ؛ امامزاده محمد و سکینه خاتون ؛ قطعه شهدا ؛ ردیف اول ؛ قبل از آبخوری دوم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌿🌸🌸🌹
🌸🌸🌹
🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌹🌿🌸🌸🌸🌹
🌸🌿🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌹
🌸🌹
🌸
#خصوصیت_بارزاخلاقی
#ازلسان_مادرگرامی
#شهیدمدافع_وطن
#پویا_اشکانی
پویا پسر سر به زیری بود اگر گاهی دعواش می کردیم سکوت می کرد تا طرف مقابل آرام شود.
#ازدواج
#ازلسان_همسرگرامی
۱۷ آبان ۹۵ روزی بود که پویای من تو سن ۱۷سالگی به مامانش (عمه ام) از علاقه اش به من میگه و ۱۰فروردین ۹۶رسما میان خواستگاری؛ پویا از همون شیرینی هایی که من دوست داشتم خریده بود(خامه ای) آقاپویا برای مراسم خاستگاری نبودن؛ مامانش بهم گفت: که از دایی وزندایی خجالت می کشید ونیومده بود. منم نبودم روز خاستگاری؛ بعد که اومدم خونه از آبجی پویا آمار روگرفتم. دیدم همه چی حل شد شکر خدا و مشکلی پیش نیومده بود. پدرم بهم گفت: من گفتم هر چی دخترم بگه؛ نظر من رو پرسید من هیچی نگفتم از شرم و حیا ؛ همون سکوت علامت
رضاست. و بعدش با هم رفتیم خونه مامان بزرگم اینا.
#مراسم_عقد
من و پویا از بچگی علاقه داشتیم اما حجب حیامون همیشه مانع از ابراز این علاقه می شد. بالاخره ۱۳خرداد ۹۶ب عقد هم آمده ایم. در دوران عقد پویا سرباز بود و قرار بود عید ۹۷ زندگیمان را شروع کنیم که خداوند جوری دیگر برایمان رقم زد. زمان قرائت خطبه عقد صدای ضربان قلب خودم و پویام رو می شنیدم. خطبه عقد که می خوندن باراول دوم برخلاف همه عروسها گفتن عروس داره سوره ی نور می خونه؛ بار دوم برای خوشبختی مون دعا کردم و
بار سوم با استناد از آقا امام زمان علیه السلام و شهدا با اجازه از پدر و مادرم و بزرگترا بله را گفتم. حاج آقا هم بعداز عرض تبریک و مبارک باشی
گفتند: ماشاالله که آقای داماد سرباز اسلام هستن ان شاالله سرباز امام حسین علیه السلام بشند؛ سفید بخت بشید ان شاالله. دعای عاقدمون چه زود به استجابت رسید و پویام تو ایام اربعین سرباز امام حسین علیه السلام شد. عاشقی من و پویا دوران شیرینی بود.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌿🌸🌸🌹
🌸🌸🌹
🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌹🌿🌸🌸🌸🌹
🌸🌿🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌹
🌸🌹
🌸
#احترام_به_همسر
#ازلسان_همسرگرامی
#شهید_مدافع_امنیت
#پویا_اشکانی
ما در سن پایینی ازدواج کردیم هردونفرمان هفده ساله بودیم ولی چیزی که در پویا عجیب بود احترامی بود که برایم قائل بود؛ پویا آنقدر در احترام گذاشتن و محبت کردن به من بالا بود که گاهی فکر می کردم با یه عارف دینی ازدواج کردم.
#توجه_به_ورزش
پویا توجه بالایی به ورزش داشتن طوری که چندین مدل طلا و نقره در پرس سینه دارد و عکسهای از شهید به یادگار مانده کاملا مشخص است ورزشکار هستند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌿🌸🌸🌹
🌸🌸🌹
🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌹🌿🌸🌸🌸🌹
🌸🌿🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌸🌹
🌸🌸🌹
🌸🌹
🌸
#رمز و راز عاشقی
#ازلسان_همسرگرامی
#شهید_مدافع_امنیت
#پویا_اشکانی
پویا میامد دنبالم منو میبرد خونشون
پویای من سرباز نیروی انتظامی بود
هرموقعه که با ماشین از دم خونه رد می شد تک آژیر میزد منم با ذوق میرفتم پنجره رو باز میکردم و براش دست تکون میدادم. پویاهم بعد اینکه میدید منو بوق میزد برام و میرفت.... الان که هفت ماه میگزره از شهادتش هربار صدای اژیر میشنوم یاد پویام میوفتم.این یه رمز یه نشونه بود برامون.چون کنار همکاراش نمیتونست بگه دوست دارم با بوق و اژیر میگفت و من تنها کسی بودم که معنی این آژیر هایی که میزد رو میفهمیدم و کلی ذوق میکردم.
چیزی که درمورد پویا عجیب بود جایگاهی بود که برای شریک زندگیش قائل بود.و مرد واقعا کاملی بود . خب ما هردو خیلی سنمون کم بود ولی پویا مثل یه عارف برام جایگاه بالایی قائل بود. اصلا طاقت یه قطره اشک منو نداشت. آخ چقدر الان که مرور خاطرات می کنم دلتنگشم.
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌿🌸🌹
🌸🌸🌹
🌸