َّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.*
*🔆اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ. أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً. اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.*
*🔅اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى. اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى* *مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ، فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِکَ*
*🔆حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ، وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ، اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.💫*
*آنگاه🤚 سه بار بر ران راست خود میزنی و در هر مرتبه میگویی:*
*🔅اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان🔅*
*🍁اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج والعافیةَ وَ النَصر بِحَقِّ حضرت زینب سلام الله علیها🍁*
*🕊️#سلامتی و تعجل درامر فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صلوات*🌸
*🕊️اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم💫*
🕊🌹✨﷽✨🌹🕊
🌍🕊🌹 *السلام علیک یا بقیة الله*
*📿 _اَللّهُمَّ صلِّ علی محمّد و آل محمّد و سلَّم و عجِّل فرجهم_📿*
*🌺گریز از چنگ مرگ🌺*
روايت شده: روزى عزرائيل به مجلس حضرت سليمان (عليه السلام) وارد شد و در آن مجلس همواره به يكى از اطرافيان سليمان (عليه السلام) نگاه مىكرد، پس از مدتى عزرائيل از آن مجلس بيرون رفت.
آن شخص به سليمان (عليه السلام) گفت: اين شخص چه كسى بود؟.
سليمان (عليه السلام) فرمود: او عزرائيل بود.
او گفت: به گونهاى به من مىنگريست، كه گويا در طلب من بود (تا مرا قبض روح كند)
سليمان گفت: اكنون چه مىخواهى؟
او كه وحشت زده و دستپاچه شده بود. به سليمان (عليه السلام) عرض كرد: براى خلاصى من از دست عزرائيل، به باد فرمان بده من را به هندوستان ببرد.
حضرت سليمان (عليه السلام) به باد فرمان داد، او را سريع به نقطهاى در هندوستان برد.
در جلسه بعد، وقتى سليمان با عزرائيل ملاقات كرد، و به او فرمود: چرا به يكى از هم نشينان من، نگاه پياپى مىكردى؟
عزرائيل در جواب گفت: من از طرف خدا مامور بودم، در ساعتى نزديك به آن ساعت، جان او را در هندوستان، قبض كنم او را در اينجا ديدم و تعجب كردم، به هندوستان رفتم و او را در آنجا يافتم و جانش را گرفتم.
(26)
مولانا در مثنوى، پس از نقل اين داستان (با اندكى تفاوت) مىگويد:
ديدمش اينجا و بس حيران شدم در تفكر رفته سرگردان شدم
از عجب گفتم گر او را صد پر است زو به هندوستان شدن دور اندر است
چون به امر حق به هندوستان شدم ديدمش آنجا و جانش بستُدم
تو همه كار جهان را همچنين كن قياس و چشم بگشا و ببين
از كه بگريزيم از خود اين محال از كه برتابيم از حق، اين وبال (27)
(26) - المحجة البيضا، ج 8، ص 268
(27) - ديوان مثنوى، دفتر اول (به خط ميرخانى) ص 27،
*🔮🌸🍃کانال زندگی بعداز مرگ در واتساپ3️⃣🌙🍃🌸*
https://chat.whatsapp.com/BAvBkFEdFVp5HIGXY4xtng
*🔮🌸🍃کانال زندگی بعداز مرگ در ایتا🌙🍃🌸*
https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii
*🔮🌸🍃کانال زندگی بعداز مرگ در تلگرام🌙🍃🌸*
https://t.me/ZendegiBadAzMarg
💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
🤲🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹🤲
*🔥قبض روح شدید سه گروه🔥*
درد چشم شديدى بر على (عليه السلام) عارض گرديد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به عيادت آن حضرت رفت، ديد او از شدت درد، فرياد مىكشد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: آيا اين فرياد و ناله، از روى جزع و بى تابى است و يا درد بسيار شديد است؟
على (عليه السلام) عرض كرد: اى رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم)! دردى را شديدتر از اين درد هرگز سراغ ندارم
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) (براى اين كه على(ع) را آرام كند) فرمود: اى على! هنگامى كه عزرائيل نزد كافرى مىآيد تا روح او را قبض كند، همراه خود سيخى آتشين بياورد و به وسيله آن، روح او را از كالبدش بيرون بكشد، در اين هنگام جهنم صيحه كشد.
حضرت على (عليه السلام) وقتى كه اين موضوع را شنيد (درد خود را فراموش كرد) برخاست راست نشست و گفت : اى رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم)! اين سخن را اعاده كن، زيرا كه موجب فراموشى درد چشمم شد.
سپس على (عليه السلام) از رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) چنين پرسيد: آيا از امت تو (مسلمانان) كسى اين گونه سخت، قبض روح مىشود؟
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: نعم حاكم جائر، واكل مال اليتيم ظلما و شاهد زور
آرى (سه كس اين گونه قبض روح شود) حاكم ستمگر، و خورنده مال يتيم از روى ظلم، و كسى كه گواهى دروغ بدهد(22)
(22) - بحار، ج 6، ص 170، - تحف العقول، ج 1، ص 70.
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🌍 🌹🕊🌹✨﷽✨🌹🕊
🌍🕊🌹 *السلام علیک یا بقیة الله*
*📿 _اَللّهُمَّ صلِّ علی محمّد و آل محمّد و سلَّم و عجِّل فرجهم_📿*
*🕊🌺لال شدن زبان جوان در حال احتضار🌺🕊*
به رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) (صلى الله عليه و آله و سلم) خبر دادند كه جوانى از مسلمانان در بستر مرگ افتاده است، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به بالين او آمد ديد در حال جان دادن است او را تلقين كرد و به او فرمود: بگو،لا اله الا اللّه، زبان او لال شد و نتوانست اين ذكر را بگويد.
پامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به بانوئى كه بالاى سر آن جوان نشسته بود، فرمود، آيا اين جوان مادر دارد؟
بانو عرص كرد: آرى من مادرش هستم.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود آيا تو از اين پسر خشمناك و ناراضى هستى؟
بانو گفت: آرى، و اكنون شش سال است كه با او سخن نگفتهام.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شفاعت كرد و به آن بانو فرمود: از پسرت راضى شو، آن بانو گفت: رضى اللّه عنه برضاك يا رسول اللّه: خداوند به خاطر رضايت تو اى رسول خدا از او راضى شود.
وقتى كه بانو اين سخن را از رضايت خودش، حكايت مىكرد گفت، زبان آن جوان باز شد: آنگاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: بگو لااله الا اللّه، جوان اين ذكر را گفت.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) اكنون چه مىبينى؟
جوان گفت: مرد سياه چهره و زشت قيافهاى را كه لباس چركين در تن دارد و بوى متعفن و بسيار بد مىدهد نزدم آمده و گلو و راه نفس مرا گرفته است.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: بگو
يا من يقبل اليسير و يعفوا عن الكثير اقبل منى اليسير و اعف عنى الكثير انك انت الغفور الرحيم
اى كسى كه اطاعت كم را مىپذيرى، و از گناه زياد مىگذرى، اطاعت كم مرا بپذير، و از گناه بسيار من بگذر، چرا كه تو آمرزنده مهربان هستى
جوان اين كلمات را گفت، آنگاه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: چه مىبينى؟
او گفت: مردى سفيد روى با لباس تميز و خوشبو نزد من آمده است، آن سياه چهره زشت روى، پشت كرده و مىخواهد از نزد من برود.
رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اين كلمات را تكرار كن.
او آن كلمات را تكرار كرد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود اى جوان، اكنون چه مىبينى.
جوان گفت: آن شخص سياه زشت چهره رفت و ديگر او را نمىبينم، اكنون اين شخص سفيد و نورانى در نزد من است، آنگاه در همين حال آن جوان از دنيا رفت (23)
طبق بعضى از روايات، دو مرد سياه و دو مرد سفيد، ذكر شده، كه آن جوان درلحظات آخرگفت: آن دو مرد سياه رفتند، اكنون دو شخص سفيد روى آمدند تا جانم را بگيرند اين را گفت و از دنيا رفت(24)
(23) - مستدرك الوسائل، ج 1، ص 92، باب 29، حديث 1.
(24) - المحجة البيضاء ج 8، ص 246،
*🔮🌸🍃کانال زندگی بعداز مرگ در واتساپ3️⃣🌙🍃🌸*
https://chat.whatsapp.com/BAvBkFEdFVp5HIGXY4xtng
*🔮🌸🍃کانال زندگی بعداز مرگ در ایتا🌙🍃🌸*
https://eitaa.com/ZendegiPasAzZendegiii
*🔮🌸🍃کانال زندگی بعداز مرگ در تلگرام🌙🍃🌸*
https://t.me/ZendegiBadAzMarg
💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹
🤲🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹🤲
••✨🌻••
🔴 *خوشحالی شدید شیطان از دعوای زن و شوهر❗*
🍃 *از پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم نقل شده است:*
🛑 *زمانی که زن با همسرش در منزل مرافعه و مشاجره میکند، در همان لحظه در هر یک از زوایای منزل یک شیطان مشغول کف زدن و شادمانی است و میگوید:*
✨خدایش خوشحال کند کسی که مرا این چنین شاد و خوشحال کرده است‼️
✨ *از نظر ابلیس بلند مرتبه ترین، نزدیک ترین و رفیق ترین با شیطان کسی است که میان زن و شوهر تفرقه و اختلاف💥 بیافکند.*
🔆 *پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:*
*👁️🗨️ ابلیس تخت خویش را بر آب قرار می دهد، سپس سربازانش را گسیل می دارد.*
✨نزدیک ترین آنان از لحاظ رتبه و منزلت به ابلیس کسی است که فتنه بیشتری را پدید آورد،
یکی یکی می آیند و می گویند: چنین و چنان کرده ام.
(ابلیس) می گوید: کاری نکرده ای.
✨سپس دیگری می آید و می گوید:
او را رها نساختم تا وقتی میان وی و زنش جدایی انداختم.
(ابلیس) او را نزد خود می خواند و می گوید: آری، تو❗و او را (باخوشحالی) در آغوش می گیرد. »
💬 *بنابراین هر زن و شوهری باید بدانند که شیاطین اجنه و انسان درکمین آنان بوده و هرکدام از زوجین را تحت نظر دارند و در اندیشه ی ایجاد دشمنی و کینه در میان آنان هستند و اختلافات ساده ی آن ها را پیچیده و بزرگ می کنند تا آن ها را بیشتر و دشوارتر از آنچه در اصل بوده اند بنمایانند.*
❌ *تا جاییکه این اختلافات ممکن است به جدایی زن و شوهر نیز بیانجامد..*
┈┉┅━❀🔸❀━┅┉┈
📙لئالیالأخبار، ج ۲، ص ۲۱۷
━━━━◈❖✿❖◈━━━━━
اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و سلّم و عجّل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*مرگ برای مومن گشایش است*
*⚠️غیبت کردن از دیدگاه ائمه اطهار⚠️*
*🔹امام جعفرصادق(ع):*
*غیبت كردن بر هر مسلمانی حرام است. غیبت مانند آتشی كه هیزم را با حرص و وَلع میخورد حَسنات انسان را به كلی از بین میبرد.*
*🔹مولی امیرالمؤمنین «علیهالسلام»:*
*هر مجلس و محفلی كه در آن غیبت كردن گرم و پررونق باشد به همان نسبت دین و ایمان افراد آن محفل تباه و از دست رفته است.*
*🔹امام زینالعابدین(علیهالسلام):*
*برحذر باش و از غیبت كردن بپرهیز كه غیبت خوراك سگهای جهنم است.*
*🔹امام جعفرصادق(علیهالسلام):*
*غیبت مكن كه تو را غیبت خواهند كرد و برای برادرت گودالی حفر مكن كه خودت در آن خواهی افتاد*
*🔹پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه و آله و سلم:*
*خودداری از غیبت كردن، در نزد خدای متعال از ده هزار ركعت نماز مستحبّی محبوبتر است!*
*🔹مولاامیرالمؤمنین«علیهالسلام»:*
*كسی كه غیبت میكند منفورترین خلق الله در نزد خدا است*
*🔹امام زینالعابدین«علیهالسلام»:*
*این سه نفر به بهشت راه ندارند: آدم منّتگذار و كسی كه غیبت مردم را میكند و دائم الخمر مشروبخوار*
*🎀『الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ』🎀*
🌴🌺سید جمال الدین گلپایگانی در تخت فولاد🌺🌴
مرحوم آیتالله، جمال السالکین، آقا جمال الدین گلپایگانی، همدرس و همبحث مرحوم آیتالله بروجردی و صاحب رساله و مرجعیت دینی در چند دهه گذشته بودند. ایشان در جوانی در اصفهان تحت نظر تربیتی و اخلاقی دو استاد بزرگ عرفان و اخلاق، مرحوم آیتالله جهانگیر خان قشقایی و مرحوم آیتالله آخوند کاشی بوده و بنا به توصیة این دو استاد بزرگوار شبهای پنجشنبه و جمعه را به قبرستان تخت فولاد اصفهان میرفتند و شب تا به صبح آنجا میماندند و در احوال اموات و عوالم قبر و برزخ و قیامت تأمّل مینموده و عباداتی را انجام میدادند.
از خود ایشان نقل شده که شبی از شبهای زمستان، در یک هوای بسیار سردِ برفی، برای تفکر در ارواح و ساکنان وادی آن عالم، از اصفهان حرکت کردم و به تخت فولاد آمدم. در یکی از حجرات مستقر شدم. میخواستم دستمال خود را باز کنم، چند لقمهای از غذا بخورم و بعد بخوابم تا در حدود نیمهشب بیدار شده و مشغول کارها و دستورات عبادی خود گردم. در این حال درِ مقبره را زدند تا جنازهای را که از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود و از اصفهان آورده بودند، آنجا بگذارند و صبح دفن کنند. آن جماعت جنازه را گذاردند و رفتند. قاری قرآن که متصدی مقبره بود، مشغول تلاوت شد.
همین که دستمال را باز کرده و میخواستم مشغول خوردن غذا شوم، دیدم ملائکه عذاب آمدند و مشغول عذاب کردن شدند. چنان گرزهای آتشین بر او میزدند که آتش به آسمان زبانه میکشید و فریادهایی از این مرده بر میخاست که گویی تمام این قبرستانِ عظیم را متزلزل میکرد. نمیدانم اهل چه معصیتی بود؟ این در حالی بود که قاری قرآن چیزی احساس نمیکرد، آرام بر سر جنازه نشسته بود و به تلاوت مشغول بود.
من از مشاهدة این منظره بدنم لرزید، رنگم پرید و از حال رفتم. تلاش میکردم با اشاره به قاری بفهمانم که در را باز کن، من میخواهم بروم، اما او نمیفهمید. زبانم قفل شده بود و حرکت نمیکرد. نمیتوانستم چیزی بگویم. بالاخره به هر زحمتی بود، به او فهماندم چفت در را باز کن، میخواهم بروم. گفت: آقا هوا سرد است، برف روی زمین را پوشانده، گرگ در راه است، تو را میدرد. هر چه میخواستم بگویم که من طاقت ماندن ندارم، او درک نمیکرد. به ناچار خود را به طرف درِ اتاق کشاندم، او هم در را باز کرد و من خارج شدم.
به سختی بسیار خودم را به اصفهان رساندم و در راه چندین بار به زمین خوردم. به حجره آمدم و یک هفته در آنجا بستری بودم. و مرحوم آخوند کاشی و جهانگیر خان به حجره میآمدند و از من پرستاری میکردند و به من دارو میدادند. جهانگیر خان برای من کباب باد میزد و به زور به حلق من فرو میبرد تا کم کم قدری جان گرفتم.
آری، اینها با تذکر مرگ و یادآوری مراحل و منازل آخرتی، خود و شاگردانشان را تربیت میکردند.
*💫🥀حکیم هیدجی و مرگ اختیاری🥀💫*
مرحوم شیخ محمد حکیم هیدجی، از علمای تهران بوده که تا آخر عمر در مدرسة منیریه در حجرهای بسر میبرده است. وی فردی حکیم و عارف و منزّه از رویة اهل غرور و مراقب بوده، ضمیری صاف و دلی روشن و فکری عالی داشته است.
میگویند: مرحوم هیدجی منکر مرگ اختیاری بود و خلع و لبس اختیاری را محال میدانست و این درجه کمال را برای مردم ممتنع میپنداشت و در بحث با شاگردان خود جداً آن را انکار و رد میکرد.
یک شب بعد از بهجا آوردن فریضة عشا؛ در حجرة خود، رو به قبله مشغول تعقیب بود که ناگهان پیر مردی دهاتی وارد شد. سلام کرد و عصایش را در گوشهای نهاد و گفت:جناب آخوند، تو چه کار داری بهاین کارها؟ هیدجی گفت: چه کارها؟ پیر مرد گفت: مرگ اختیاری و انکار آن. این حرفها به شما چه مربوط است؟ هیدجی گفت: این وظیفة ماست. بحث و نقد و تحلیل کار ماست. درس میدهیم، مطالعات داریم، روی این کارها زحمت کشیدهایم، سر خود نمیگوییم. پیر مرد گفت: مرگ اختیاری را قبول نداری؟ هیدجی گفت: نه.
پیر مرد در مقابل دیدگان او پای خود را به قبله کشیده و به پشت خوابید و گفت: «إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ» و از دنیا رحلت کرد و گویی هزار سال است که مرده است. حکیم هیدجی مضطرب شد. طلاب را خبر کرد. وقتی همه جمع شدند و تصمیم گرفتند او را به فضای شبستان مدرسه ببرند تا فردا صبح به تجهیز او بپردازند، ناگاه پیر مرد برخاست و نشست و گفت: «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» و سپس رو به هیدجی کرده و لبخندی زد و گفت: حالا باور کردی؟ آقا جان تنها به درس خواندن نیست. عبادت نیمه شب هم لازم دارد. تعبّد هم میخواهد.
از همان شب حکیم هیدجی سیره و روش خود را تغییر میدهد. نیمی از ساعات خود را برای مطالعه کردن و نوشتن و تدریس قرار میدهد و نیمی را برای تفکر و ذکر و عبادت. شبها به شب زنده داری میپردازد تا به جایی میرسد که باید برسد.
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺سخنرانی تصویری 🔻
✅ "حاج آقا رفیعی"
اگه میخوای عاقبت بخیر شی این سه راهکار رو از امام صادق علیه السلام بشنو
━━━💠🍃🌸🍃💠━━━
https://eitaa.com/joinchat/4042326142C04e6938c99