دیر کردی نیمه‌ی عاشق‌ترم را باد برد. ‌

- به خانه برگشتم و نوشتم : نیمه شب است، باران به پنجره‌ها می‌کوبد. نیمه شب نبود ، باران نمی‌بارید. ‌

‌ یکی از دوستام تو آینه زندگی میکنه!

روسری گلداری به سر کردُ مانتوی سفیدش را پوشاند در را باز کرد، و به سوی خیابان دوید تازه یادش افتاد که مرده است. -سامِر ‌

پایم را به میله های پل هوایی کوبیدم درد عمیقی را احساس کردم تازه یادم افتاد من پایم را زمانی که از روی پل هوایی به سمت عابر پرت میشدم از دست دادم. -سامِر ‌

نامردا خوابیدن. - ‌@Zohalm

میدونید چرا ما آبادانیا الان غمگین‌ترین مردم ایرانیم چون قبل این فاجعه شادترین مردم ایران بودیم و همه رو شاد میکردیم با وجود تمام مشکلاتی که داشتیم و امیری یکی از شادترین خیابون های آبادان بود با کلی خاطره های قشنگ که الان شده محل پرپر شدن جونای آبادان. عبدولی' - @Zohalm

I'm not worried. ‌