به همین علت گریستم
هنگامی که قرصها را بلعیدم، درواقع میخواستم کسی را بکشم که از او متنفر بودم
Pain
خانم پرستار میشه یه نگاهی به دست من بکنی؟ پاره شده مثل همیشه پرستارچیتان پیتان کرده پشت تلفن داشت ر
امروز خوشحال از رخت خواب بلند شدم و نشستم کنار پنجره و به طلوع افتاب سحر نگا کردم
خانه را اب و جارو کردم کنار تلفن قدیمی منتظر نشستم یک ساعت، دوساعت، ۳ و۴...
کسی زنگ نزد
به اشپرخانه رفتم و گل گاو زبانی جوشاندم، امروز هم صدایش را نشنیدم
تمام امیدم به برگه شمارهای در دستش بود که گه گاهی آلزایمرش اوج میگرفت و به مخاطبینش زنگ میزد و احوالشان را میپرسید، چندین روز روی زمین مینشینم و چشم انتظار زنگ تلفن هستم
دیروز حالم خوب نبود، در حوض وسط حیاط خونابه بالا اوردم و اندوهگین به ماه زل زدم
مرگ زیادی ترسناک است یا ما ترسو؟
امیدوارم فردا زنگ بزند.
خلاصه قضیه این بود الان باید اگهی های ترحیم این دوتا پیرزن پیرمرد و چاپ کنیم.
-سامِر