یک روز خودم میندازم توی چشمه، درست جایی که عکس ماه افتاده. اونوقت میتونم بگم ماه من رو بغل کرد.
میترسم ببوسمت به خانه که برگشتی، دهانت بوی شعر بدهد.
مادرت سرت داد بکشد: باز کدام شاعر ولگردی
بوسیده تورا
انقدر که شبا نخوابیدم
زیر چشام مثه چاه جمکران گود افتاده، میشه اشکاتو نامه کنی بندازی توش؟
Pain
«یَا رَبِّ إِنَّ لَنَا فِیکَ أَمَلاً طَوِیلاً کَثِیراً.» خدایا ما رو تو خیلی حساب کردیم.
«لا تكن غريباً على من يرى فيك وطناً.»
غریب کسی نباش که تورا وطن دیده.