و سیلاب اشک انسان‌ها ابرهارا بارور کرد.

من اقیانوسی بودم عمیق و پر از زیبایی اما تو از کوسه‌ها می‌ترسیدی.

من سیب شدم بلکه مرا گازبگیرد.

وسط رینگ مربی ورزشیم داد میزد باید بزنیش بازنده نیا بیرون، نیا. سعی کردم به خودم مسلط باشم، بازی شروع شد ضربه عمیقی خوردم تا به خودم بیام لیلارو دیدم دادزدم اینجا چیکارمیکنی برو خونه مشت بعدی رو من زدم. گوش نمی‌داد اومدم از رینگ برم بیرون انداختم رو زمین و زدم، لیلا نبود ولی اون میزد، خوب شد لیلا رفت ندید دارم مشت می‌خورم. پرستار میگفت وقت قرصام شده، اتاق ۲۷۶ تحت مراقبت های شدید تیمارستان‌ام لطفا نجاتم بدین، رو به دیوار می‌گفتم. شب‌ها از گریه مویه می‌کردم و خودم خودمو میزدم لیلا بیاد ببینه. -سامِر ‌

بدنم تجزیه شده لطفا داو «طلب» ها برای قلب دست دوم بامن گفتگو داشته‌باشند.

داد میزد کوه ریزش کرد ریختم روش.

مامن آغوش‌ها، آغوش من غم داشت؟