❣#سلام_امام_زمانم ❣ 📖 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْخَلَفُ الصَّالِحُ لِلْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومينَ الْمُطَهَّرينَ... 🌱سلام بر تو ای صاحب علم علی علیه السلام و ای آیینه دار صبر حسن علیه السلام و ای وارث شجاعت حسین علیه السلام و ای میراث دار غربت فرزندان حسین علیهم السلام . 📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها #اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج #امام_زمان 🆔👈 کانال ظهور بسیار نزدیک است مطالب واحادیث مهدوی وبشارات 🆔👈 گروه ظهور بسیار نزدیک است جهت چت وتبادل اطلاعات ... لطفا دوستان خود را دعوت کنید

وقتی بیایی... آخر خزان انتظار است... الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـــرَج #پروفایل‌ #امام_زمان #مهدوی 🆔👈 کانال ظهور بسیار نزدیک است مطالب واحادیث مهدوی وبشارات 🆔👈 گروه ظهور بسیار نزدیک است جهت چت وتبادل اطلاعات ... لطفا دوستان خود را دعوت کنید

⁉️ایا کسانی اهل گناه هستند میتوانند امید به این داشته باشند که جزو یاران حضرت باشند؟ ⭕️ پاسخ: ابراهیم_افشاری

⁉️نماز امام زمان عجل الله از چه کسی بما رسیده است ؟ ⭕️ پاسخ: ابراهیم_افشاری

🎥#کلیپ_مهدوی 🎙حجت الاسلام بندانی نیشابوری 🔸اثرات دعا برای فرج و سلامتی #امام_زمان در زندگی؟! 👌کوتاه و شنیدنی 👈حتما ببینید و نشر دهید. 🆔👈 کانال ظهور بسیار نزدیک است مطالب واحادیث مهدوی وبشارات 🆔👈 گروه ظهور بسیار نزدیک است جهت چت وتبادل اطلاعات ... لطفا دوستان خود را دعوت کنید

❤️امام زمان(عجل الله) وقضای حوائج مومنین ❌ سید محمد تقی موسوی اصفهانی مولف کتاب مکیال‌المکارم‌ میگوید: سه سال پیش از تألیف کتاب ،قرضهای زیادی بر عهده‌ام جمع شد. پس در یکی از شبهای ماه رمضان به آن حضرت و پدرانش علیهم السلام متوسل شدم و حاجتم را ذکر کردم و بعد از طلوع آفتاب که از مسجد مراجعت نمودم و خوابیدم، آن حضرت در خواب به من فرمود: قدری باید صبر کنی تا از مال دوستان خاص خود بگیریم و به تو برسانیم. خوشحال و مسرور از خواب بیدار شدم و شکر خدای را به جای آوردم و چون مدّت کوتاهی گذشت یکی از برادران که او را به صلاح و خوبی می‌شناختم و از وی نسیم دل انگیز می‌شنیدم به نزد من آمد و مبلغی داد و گفت: این از سهم امام علیه السلام است. پس خیلی مسرور گشتم و با خود گفتم: « هذا تَأْویلُ رُؤْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبّی حَقّاً »این تعبیر خواب پیشین من است که خداوند آن را به حقیقت رسانید. ای برادران دینی شما را سفارش می‌کنم که حوائج خودتان را بر آن حضرت عرضه کنید، هر چند که هیچ امری بر وی پوشیده نیست... 📚 مکیال‌المکارم‌ جلد ۱ صفحه ۱۹ 🆔👈 کانال ظهور بسیار نزدیک است مطالب واحادیث مهدوی وبشارات 🆔👈 گروه ظهور بسیار نزدیک است جهت چت وتبادل اطلاعات ... لطفا دوستان خود را دعوت کنید

🔴 من از امام زمانم نباید جدا شم #امام_زمان 🆔👈 کانال ظهور بسیار نزدیک است مطالب واحادیث مهدوی وبشارات 🆔👈 گروه ظهور بسیار نزدیک است جهت چت وتبادل اطلاعات ... لطفا دوستان خود را دعوت کنید

🌌#استوری ❄️مرو ای دوست... هرگز نروی از یاد💔 #حاج_قاسم #جان_فدا 🆔👈 کانال ظهور بسیار نزدیک است مطالب واحادیث مهدوی وبشارات 🆔👈 گروه ظهور بسیار نزدیک است جهت چت وتبادل اطلاعات ... لطفا دوستان خود را دعوت کنید

#تربیت_نسل_مهدوی ♨️راز پیشرفت و مقامات معنوی مقدس اردبیلی از زبان مادرش 💢 ... از او (مادر مقدس اردبیلی) پرسیدند: راز پیشرفت و مقامات معنوی فرزند ارجمند خویش را در چه می‌دانید؟ مادر مقدس درباره‌ی شیوه‌ی تربیت او چنین گفت: «... هرگز به لقمه‌ی شبهه‌ناک لب نزدم و قبل از شیر دادن او در همه حال وضو گرفتم ، ابداً چشم به نامحرم نینداختم ، بعد از باز گرفتن از شیر در ادب و تربیت او بسیار کوشیدم، نظافت و طهارت جسم و جان او را مراعات داشتم، او را با عشق ناب #امامان_معصوم علیهم السلام پروریدم و با بچه‌های خوب او را نشاندم ». 📚 خانواده و تربیت مهدوی 🆔👈 کانال ظهور بسیار نزدیک است مطالب واحادیث مهدوی وبشارات 🆔👈 گروه ظهور بسیار نزدیک است جهت چت وتبادل اطلاعات ... لطفا دوستان خود را دعوت کنید

🔴 ما وظیفه داریم همه زیبایی های عالم را به #امام_زمان(عج) نسبت دهیم. 🎙 استاد_ظهیری #وظایف_منتظران 🆔👈 کانال ظهور بسیار نزدیک است مطالب واحادیث مهدوی وبشارات 🆔👈 گروه ظهور بسیار نزدیک است جهت چت وتبادل اطلاعات ... لطفا دوستان خود را دعوت کنید

*داستان شماره ۴۲* *در بیان قصه ذوالقرنین (ع)* 🌺🌸🌾🌺🌸🌾 بسم الله الرحمن الرحیم گفتند نه ای پادشاه! ذوالقرنین گفت آیا یافته اید از کتب خدا که خدا در زمین ظلمتی آفریده باشد که انس و جن آن را طی نکرده باشند؟ گفتند نه ای پادشاه. پس ذوالقرنین بسیار محزون و اندوهگین شد و گریست برای آنکه خبری که موافق خواهش او بود از چشمه و ظلمت نشنید و در میان دانایان پسری بود از فرزندان اوصیای پیغمبران (حضرت خضر ع) و او ساکت بود و حرف نمی زد. چون ذوالقرنین مأیوس شد از آن جماعت، آن طفل گفت ای پادشاه تو سوال می کنی از این جماعت از امری که ایشان به آن امر علم ندارند و علم آنچه می خواهی نزد من است. پس شاد شد ذوالقرنین شادی عظیم تا آنکه از تخت خود فرود آمد و او را نزدیک طلبید و گفت خبر ده مرا از آنچه می دانی. گفت بلی ای پادشاه من یافته ام در کتاب حضرت آدم ع، آن کتابی که نوشت در روزیکه نام کرد آنچه در زمین است از چشمه و درخت. پس در آن یافتم که خدا را چشمه ای هست که آن را عین الحیوة می گویند و اراده حتمی الهی تعلق گرفته است به آنکه هر که از آن چشمه بخورد نمیرد تا خود سوال مرگ بکند و آن چشمه در تاریکی ظلمت است که انسی و جنی در آن در آنجا راه نرفته است‌. ذوالقرنین از شنیدن این سخن بسی شاد شد و گفت نزدیک من بیا ای پسر، می دانی که موضع این ظلمت کجاست. گفت بلی در کتاب حضرت آدم ع یافته ام که در جانب مشرق است. پس ذوالقرنین شاد شد و فرستاد بسوی اهل مملکت خود و اشراف و علما و فقها و حکمای ایشان را جمع کرد تا آنکه هزار حکیم و عالم و فقیه نزد او جمع شدند. پس چون جمع شدند مهیای رفتن شد و با تهیه عظیم و قوت شدید رو به مطلع آفتاب روانه شد و دریاها را قطع می کرد و شهرها و کوهها و بیابانها را طی می نمود.پس دوازده سال چنین طی مراحل نمود تا به اول ظلمات رسید ظلمت و تاریکی مشاهده کرد که شبیه به تاریکی شب و تاریکی دود نبود و مابین دو افق را احاطه کرده بود پس در کنار آن ظلمت فرود آمد و لشگر خود را در آنجا جا داد و اهل فضل و کمال و دانایان و فقهای اهل عسکر خود را طلبید و گفت ای گروه فقها و علما من می خواهم که این ظلمات را طی کنم. پس همه او را سجده کردند از روی تعظیم و گفتند ای پادشاه تو امری را طلب می کنی که هیچ کس طلب نکرده است و به راهی می روی که احدی غیر از تو آن راه نرفته است نه از پیغمبران و رسولان خدا و نه از پادشاهان و فرمان فرمایان دنیا. گفت مرا ناچار است رفتن این راه و طلب کردن این مقصود. گفتند ما می دانیم که اگر تو ظلمت را طی نمایی به حاجت خود می رسی بی آنکه مشقتی به تو برسد. اما می ترسیم که در ظلمات امری تو را عارض شود که باعث زوال پادشاهی تو و هلاک ملک تو گردد و به سبب این اهل زمین فاسد شوند. پس ذوالقرنین گفت ای گروه علما مرا خبر دهید که بینائی کدام یک از حیوانات بیشتر است گفتند اسبان مادیان باکره. پس از میان لشگر خود شش هزار مادیان باکره انتخاب کرد و از اهل علم و فضل و حکمت شش هزار کس انتخاب کرد و به هر یک از ایشان یک مادیان داد و حضرت خضر را سرکرده دو هزار کس کرد و مقدمه لشگر خود گردانید و امر کرد ایشان را که داخل ظلمات شوند و خود با چهار هزار کس از عقب روانه شد و امر کرد لشکر خود را که دوازده سال در همان موضع بمانند و انتظار برگشتن او ببرند و اگر دوازده سال منقضی شود و بسوی ایشان معاودت ننمایند متفرق شوند و به شهرهای خود یا هر جا که خواهند بروند. پس خضر ع گفت ای پادشاه ما در ظلمت می رویم و یکدیگر را نمی بینیم اگر یکدیگر را گم کنیم چگونه بیابیم. پس ذوالقرنین دانه سرخی به او داد که از او روشنی و ضیاء به مثابه مشعل بود و گفت هر گاه یکدیگر را گم کنید این دانه را به زمین بینداز و چون بیندازی از آن فریادی ظاهر خواهد شد که هر که گم‌ شده باشد از پی صدای آن بیاید. پس خضر آن دانه را گرفت و در ظلمات روانه شد و از هر منزل که خضر بار می کرد ذوالقرنین در آنجا فرود می آمد. روزی در میان ظلمات خضر به رودخانه ای رسید و به اصحاب خود گفت در این موضع بایستید و از جای خود حرکت مکنید و از اسب خود فرود آمد و آن دانه را بسوی آن رودخانه انداخت. چون در میان آب انداخت تا به ته آب نرسید صدا از آن نیامد. خضر ع ترسید که مبادا صدا نکند. چون به ته آب رسید صدا از آن ظاهر شد. خضر از پی روشنایی آن رفت ناگاه چشمه ای دید که آبش از شیر سفیدتر و از یاقوت صافتر و از عسل شیرین تر بود. پس از آن آب خورد و جامه های خود را کند و غسل کرد در آن آب. پس جامه های خود را پوشید و آن دانه را بسوی اصحاب خود انداخت و صدا از آن ظاهر شد و از پی صدا رفت و به اصحاب خود رسید و سوار شد و با لشکر خود روانه شد و ذوالقرنین بعد از او از آن موضع گذشت و بر آن چشمه مطلع نشد. ان شاء الله ادامه داستان شبی دیگر... منبع:حیوة القلوب جلد اول( در قصص پیامبران و اوصیاء ایشان) نوشته علامه محمد باقر مجلسی رحمة الله علیه