همیشه آن کسی که رفته را نفرین نباید کرد...
کسی که بی محابا دل ببندد، کم مقصر نیست!
#محمد_حسن_جمشیدی
نمیآیی، نمیخوانی، نمیپرسی، نمیجویی
چرا از آشنایان، اینقدَر کس بیخبر افتد
#صائب_تبریزی
اول هوس و شیطنتی پر هیجان بود،
نوعی طپشِ قلب، شبیهِ ضربان بود!
کم کم همهی دغدغهام دیدن او شد
انگار که جذاب ترین فردِ جهان بود!
هی رفتم و هی دیدم و هی آه کشیدم،
دلبستگیام بیشتر از تاب و توان بود...
میخواستم اقرار کنم عاشقم اما...
[ چیزی که عیان بود چه حاجت به بیان بود؟ ]
فهمید که دیوانه و دلبستهی اویم
[ از بسکه اشارات نظر، نامهرسان بود ]
القصه گرفتار دل هم شده بودیم
روزی که جوان بودم و او نیز جوان بود...
از آنچه میان من و او بود چه گویم؟
مجنونِ زمان بودم و لیلایِ زمان بود
اما وسط آنهمه دلبستگی و عشق،
معشوقهام انگار کمی دلنگران بود!
خوردیم به یک مشکلِ معمولیِ ساده...
من زاغه نشین بودم و او دختر خان بود!
کم کم به خودش آمد و فهمید چه کرده...
حق داشت که پا پس بکشد، بحثِ زیان بود!
اصلا تو بگو، دختر خان با دک و پوزش،
هم شأن من پاپَتیِ غاز چران بود؟!
البته که نه! رفت... خدا پشت و پناهش
اصرار چرا؟ قسمتِ او با دگران بود...
او رفت و غمش شعله به جان قلم انداخت!
من ماندم و یک دفتر و طبعی که روان بود...
یک مشت غزل شد همهی دار و ندارم،
دیوان بزرگی که پر از آه و فغان بود...
بیش از دو دهه دور خودم گشتم و گشتم
دل در گروِ عشق و سرم در دَوَران بود...
گفتم که بدانید وفا، عشق، دروغ است!
من تجربه کردم، به همین قبله چَخان بود...
حُسنش همه گفتند و من سر به هوا را...
آگاه نکردند به شری که در آن بود...!
ویروس، خطرناک تر از عشق ندیدم
یک قاتل بِالفطره اگر بود، همان بود!
هی ریشه زد و ریشه زد و ریشه کنم کرد
این تودهی بدخیم گمانم سرطان بود...
#محمدرضا_نظری
اول هوس و شیطنتی پر هیجان بود،
نوعی طپشِ قلب، شبیهِ ضربان بود!
کم کم همهی دغدغهام دیدن او شد
انگار که جذاب ترین فردِ جهان بود!
هی رفتم و هی دیدم و هی آه کشیدم،
دلبستگیام بیشتر از تاب و توان بود...
میخواستم اقرار کنم عاشقم اما...
[ چیزی که عیان بود چه حاجت به بیان بود؟ ]
فهمید که دیوانه و دلبستهی اویم
[ از بسکه اشارات نظر، نامهرسان بود ]
القصه گرفتار دل هم شده بودیم
روزی که جوان بودم و او نیز جوان بود...
از آنچه میان من و او بود چه گویم؟
مجنونِ زمان بودم و لیلایِ زمان بود
اما وسط آنهمه دلبستگی و عشق،
معشوقهام انگار کمی دلنگران بود!
خوردیم به یک مشکلِ معمولیِ ساده...
من زاغه نشین بودم و او دختر خان بود!
کم کم به خودش آمد و فهمید چه کرده...
حق داشت که پا پس بکشد، بحثِ زیان بود!
اصلا تو بگو، دختر خان با دک و پوزش،
هم شأن من پاپَتیِ غاز چران بود؟!
البته که نه! رفت... خدا پشت و پناهش
اصرار چرا؟ قسمتِ او با دگران بود...
او رفت و غمش شعله به جان قلم انداخت!
من ماندم و یک دفتر و طبعی که روان بود...
یک مشت غزل شد همهی دار و ندارم،
دیوان بزرگی که پر از آه و فغان بود...
بیش از دو دهه دور خودم گشتم و گشتم
دل در گروِ عشق و سرم در دَوَران بود...
گفتم که بدانید وفا، عشق، دروغ است!
من تجربه کردم، به همین قبله چَخان بود...
حُسنش همه گفتند و من سر به هوا را...
آگاه نکردند به شری که در آن بود...!
ویروس، خطرناک تر از عشق ندیدم
یک قاتل بِالفطره اگر بود، همان بود!
هی ریشه زد و ریشه زد و ریشه کنم کرد
این تودهی بدخیم گمانم سرطان بود...
#محمدرضا_نظری
سرگرم بی تو بودنم این روزها ولی...
لعنت به شب که خاطره را زنده میکند!
#رسول_احدی
عشق اگر پشت در خانه ات آمد روزی...
درب را وا نکنی ، خانه خرابی دارد
مسعود_محمدپور
من پریشانِ تو اینجا... و خدا میداند؛
تو کجا؟ در پیِ که؟ از چه پریشان هستی؟!
#مهسا_جلال
از همان روزی که گفتی اهلِ چای و قهوهاَم
کافه گردی میکنم! شاید تو را پیدا کنم...
#حامد_فلاحیراد
مثل خرمشهر سال 61 هستم ڪه بعد از سال ها
حفظ ڪرده در دلش شیرینیِ یڪ سوّم خرداد را...
#سونیا_نوری
پناه میبرم از بغضِ در گلو مانده
به دشت چادر گلدار مادرم گاهی...
#عباس_شاه_حسینی
بازآی دلبرا ، که دلم بی قرار توست
وین جان بر لب آمده، در انتظار توست
در دست این خمار غمم، هیچ چاره نیست
جز باده ای که در قدح غمگسار توست
ساقی به دست باش که این مست مِی پرست
چون خُم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
بی چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
ای سایه صبر کن که براید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست
#هوشنگ_ابتهاج
🌹🌹🌹
عشق ها دام اند و دل ها صید و گیسوها ڪمند
بگذر و بگذار، دل در هرچه می بینی مبند ..
#فاضل_نظری
ستاره های فلک را شمردن آسان است
حساب داغِ دل ما کِه می تواند کرد؟
#صائب_تبریزی
گر نمی آمیخت با ظاهرپرستی دین ما
سایهء نفرین نمی افتاد بر آمین ما
در تقّلای عبادت غافل از مقصد شدیم
از سفر واداشت ما را توشهء سنگین ما
عشق را گفتم چرا بر من نبستی راه؟ گفت
راه بر گمراه رستن نیست در آیین ما
بی تو چون بیمار، زیر دست عقل افتاده ایم
این طبیب ای کاش برمی خاست از بالین ما
ای که گفتی دوستانم رشک بر من می برند
دشمنان هم چون تو ناچارند از تحسین ما
#فاضل_نظری
یک بوسه زان دوشکرِ شیرینتر از نبات
ارزد به نـــزد من به همه مُـــلکِ کائنات
#حکیم_نزاری
دلم نازک، چو خوی دلبران گردیده،
ای همدم
ندارم طاقت حرف بلند،
آهسته آهسته ...
#طالب_آملی
تار و پود موج این دریا بهم پیوسته است
می زند بر هم جهان را هر که یک دل بشکند
#صائب_تبریزی
مرا ز ياد تو برد و تو را ز ديدهی من
زمانه بيشتر از اين ستم چه خواهد كرد؟
#صائب_تبریزی
🤍🤍🤍
باز هم بی بهانه #سلام ، روز بخیر مهربان من
و زندگی با تمام دردهایش، هنوز هم زیباست...
هنوز هم #خورشید، لبخند میزند
آسمان، در آغوش میگیرد
زمین میرویانَد
و درختان لبخند به شکوفه میزنند...
هنوز هم نوزادان، متولد میشوند
شمعدانیها گل میدهند
ماه، میتابد
ستاره، چشمک میزند جیرجیرک، آواز میخواند پروانه، پرواز میکند
درختان، میوه میدهند
چشمهها میجوشند
و امید، هر #صبح در زیر پوست سرد زمین، به جریان میافتد...
که امید، زیباست، عشق، زیباست، #طلوع، زیباست، شکفتن، زیباست،
و زندگی...
زندگی با تمام دردهایش، هنوز هم زیباست،،،،،
#نرگس_صرافیان_طوفان
#پگاهتون_مملوازنغمه_شادزندگی
.
نثار بوسهٔ او
نقد جان چرا نکنم؟
که تا رسیده به لب
جان به لَب رسیده مرا...
#صائب_تبریزی
زیر غبار
نفرین به هر کس حیله دارد در قرارش
هرکس که ریبی کرده در پیمانِ کارش
آن شهرداری که زد و بندی نموده
باید زدن پیش نگاه شهر دارش
آنکس که زد بر خانمان خلق آتش
حق است تا آتش بیفتد بر تبارش
هرکس نثار خلق کرده ست این مصیبت
یارب مصیبت باد هر ساعت نثارش
آنکس که قلب مادری را سوخت با داغ
هرگز نگردد داغها دور از کنارش
مادر میان اشکهایش سوخت، گم شد
شدتار بر در دیده ی چشم انتظارش
رفتم برایت رخت دامادی خریدم
می گفت مادر بادل امیدوارش
قدری دعا می خواند و آخر فوت می کرد
عمر چنین می کرد مادر رهسپارش
مهدی کجایی، مادر از وقتی که رفتی
یک لحظه هم ساکت نشد داد وهوارش
از درد آبادان کسی چیزی نگفته
قدری که گفتند از شکوه و افتخارش
مانند خیلی دردها گم می شود زود
این درد هم آهسته در زیر غبارش
احمدرفیعی وردنجانی
بکش دستی به روی زخم های بی شمار من
که اعجازی که دستت می کند،مرهم نخواهد کرد
#جوادمنفرد
جان بیمار مرا نیست ز روے تو سوال
اے خوش آن خسته ڪه از دوست جوابے دارد
کے کند سوے دل خستهے حافظ نظرے
چشم مستت که به هر گوشه خرابـے دارد؟
#حافظ
درد مارا در جهان درمان مبادا بی شما
مرگ بادا بی شما و جان مبادا بی شما
#مولانا
من صبح ترین
حالت یک عاشقم ای دوست
تو خنده ترین
حالت زیبای لبم باش...
#داریوش_سلاجقه
زندگی با همدم نااهل، جان فرسودن است
من چنین زندانیام با خویش در یک پیرهن
#فاضلنظری