eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در تنگنای حادثه‌ها دست ما بگیر! ای کشتی نشسته به دل‌های ما حسین❤️ #
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا ساقی... امان نداده امان نامه‌های دشمن را که آب کرده درون نیام، آهن را نخواست جنگ کند آنچنان که میلش بود که او نخواست در این راه، صحبت من را به غم دچار شود هر که عشق را فهمید به شب دچار شود هر که روز روشن را... تو کیستی که چنین عاشقانه بخشیدی به دست دسته‌ی پروانه، دشت سوسن را نگو دو دست پر از آب کرد و ریخت به خاک که لحظه‌ای نکند فکر آب خوردن را رها نکرد علم را، رها نخواهد کرد غیور کی بدهد دست غیر، میهن را "به دشت هر خبری هست دور خیمه‌ی توست" مرو که می‌بری از خیمه‌گاه، مامن را مرو که گله‌ی گرگ است رو‌به‌روی حرم گمان مکن که بفهمند حرمت زن را امید داد به طفلان که باز خواهم گشت به حالتی که نبینند، بست جوشن را رفیق نیمه‌ی راه است، دست نیم‌شده روا نبود که تنها گذارد این تن را به دست‌هات بگو تن قفس برای من است به باد می‌دهم اصلا وبال گردن را و ریخت آبروی آب، قطره قطره به خاک گرفت آتش رعدی امان خرمن را به سر بیافت، که آغوش فاطمه باز است اگر چه دست نداری، بگیر دامن را شاعر مرحوم
مرد عاشق در عاشقی از چشم و دست وپا گذشته او از وجودِ خویش بی پروا گذشته بسیار بوده در دلش شوق رسیدن از هرچه مانع می شده، یک جا گذشته عشقش ابالفضل است و عمری، روزهایش در روضه های ظهر عاشورا گذشته تا وا کند از دست و پایش بندها را از بند بند هستی اش حتی گذشته او دستهای خویش را داده در این راه با بالهای خویش از دنیا گذشته گفتم بگویم از بزرگی مثل دریاست دیدم که وصفش خیلی از دریا گذشته ما در غم امروز خود ماندیم یک عمر او راحت از امروز و از فردا گذشته می شد بماند مثل ما در بندِ دنیا می شد بماند مثل ما، اَمّا گذشته این پیکرِ رنجور، عزمی جزم دارد فرقی نکرده اقتدارش با گذشته جانباز تعریفی ست از زیبایی محض از بس که از دلبستگی زیبا گذشته گفتم مبارک باد روزت مرد عاشق آرام با لبخند گفت از ما گذشته تعریف می خواهد چکار این راست قامت این عاشق آزاده از اینها گذشته
با خدایی جای داری در دلم ناخدای کشتیِ گیر گلم ناخوداگاه آمدی در یاد من مثل موجی میزنی بر ساحلم وصف آرامش به ساحل بود و من از تو چون دورم فقط بی حاصلم با خیالم من به دنبال تو ام اینک از خود پرسم آیا عاقلم!
سخت است که دل گیرِ نفهم است بفهم عشق است ولی سایه و وهم است بفهم کج فهم تر از دیدهء دلبر خود من در دایرهء نصف دو سهم است بفهم
شمس آمد و وقت قمرِ کامل شد کشتی نجات صاحـب ساحل شد دریای فضیلت است و سقای حرم عباس به این دلیل ابوفاضل شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی صابر خراسانی در رثای حضرت عباس علیه السلام روشنگر آفتاب، عباس آمد تفسیر زلال آب، عباس آمد خیزید گل آرید و گل افشانید زیرا که گل ابوتراب آمد
و تو با افتخار می‌گفتی:عشق تنها امیدِ انسان است…
چگونه دم بزنم ازتو ازخصائل ِتو که مانده ام به مدیح ِابو فضائل ِتو 🌱 ❤️
گم کرد شبی راه و مسیرش به من افتاد ناخواسته در تیر رس راهزن افتاد در تیر رس من گره انداخت به ابرو آهسته کمان و سپر از دست من افتاد بی‌دغدغه، بی‌هیچ نبردی، دلم آرام در دام دو تا چشم دو شمشیر زن افتاد می‌خواستم از او بگریزم دلم اما این کهنه رکاب از نفس، از تاختن افتاد لرزید دلم مثل همان روز که چشمم در کشور بیگانه به یک هم وطن افتاد در گیر خیالات خودم بودم و او گفت: من فکر کنم چایی‌تان از دهن افتاد!
اندیشه ی او پاک و خدا باور بود یک عمر امام خویش را یاور بود سردار سپاه عشق هنگام نبرد آئینه از حماسه ی حیدر بود