غریبه....
آهسته و پیوسته و پنهان، غریبه
در کوچهها میبُرد شبها نان، غریبه
از حاصل دستش رطب خورده است یک شهر
لطفش همیشه بوده بیپایان، غریبه
هر چند سهمش درد بود از مردم شهر
بوده برای دردشان درمان غریبه
با مهر میبارید، باران مهربان بود
با مردمِ با برکتِ باران غریبه
با اینهمه، افسوس که پاسخ ندارد
حتی سلامش در غریبستان غریبه
آن شب که قرآن کشته شد بسیاری از خلق
قرآن به سر بودند و با قرآن غریبه
#احمد_رفیعی_وردنجانی
صد قُلزُمِ خونابه به چشم آمد و برگشت
آن قطره نظر یافت که بوی جگری داشت
#شفایی_اصفهانی
#امام_علی #مرثیه_امام_علی
#ماه_رمضان #شب_قدر
@shere_aeini
میزنم می، میکشم هو ساقی کوثر علی
میشود روز جزا با عشق تو محشر علی
ابروی تو قاب او ادنای پیغمبر علی
حب تو تنهی عن الفحشاء والمنکر علی
من کیم خاک قدوم میثم و قنبر علی
یک نخ از هر وصلهء نعلین تو حبل المتین
رازدار رازهای چاه تو روح الامین
در امان میماند از کید همه این سرزمین
یا امین الله فی ارضه امیر الموءمنین
سایهء تو هست حتماً بر سر رهبر علی
یک لغت از حرف تو دارد دوصد معجم فقط
همچو اقیانوسی و پیش تو دریا نم فقط
از تمام دشمنان سر میزنی از دم فقط
میشناسم من تورا تنها یل عالم فقط
میشناسندت یهودی ها یل خیبر علی
جلوهء دست خدا در غزوهء خندق تویی
درتمام آفرینش خالص مطلق توئی
ای صراط المستقیم ما فقط برحق تویی
میشود آنکس که روح ما به او ملحق تویی
میکشد سوی نجف، دائم دل ما پر علی
بر سر مهمانی ات هرشب چه قیل و قالی است
نان و خرمایی که از دست تو باشد عالی است
یا من ارجوه لکل خیر، دستم خالی است
گوشه گیری من بیچاره از بی بالی است
تو کرم کردی و شد حال دلم بهتر علی
ابرم و باران نثار این محاسن میکنم
گریه بر یک غربت بی حد و ممکن میکنم
روضه ای نذر شما از صدق باطن میکنم
ناخودآگاه است اینکه یاد محسن میکنم
میشود هربار حرفی از علی اصغر علی
حنجر شش ماهه ای را با صف دشمن چکار
کودکی را با نوک سر نیزه و آهن چکار
داشت یک تیر سه شعبه با سر و گردن چکار
رفته بودی بین میدان، بی زره، بی من چکار
من فدای آنهمه جان کندنت مادر علی
🔸شاعر:
#رضا_دین_پرور
در جام سرم شراب انداختهاند
یک گوشه مرا خراب انداختهاند
من در بلمی در وسط اقیانوس
پاروی مرا در آب انداختهاند
#جلیل_صفربیگی
شب بود و ماه بود و خیابان و.. کاش تو
باران و عطر چایی و ایوان و.. کاش تو
پاییز بود و عاشقی و شعرهای من
بوی دو سیب و قلقل قلیان و.. کاش تو
رنگ سفید مهرهی شطرنج دست من
اسب و رخ و پیادهی میدان و.. کاش تو
کارم شده ورق زدن خاطرات دور
اشکی که میچکد سرِ مژگان و.. کاش تو
دست و نوازش و گرهی باز روسری
چشم و نگاه و خال زنخدان و.. کاش تو
دامن هزارچین و غزلخوان و دلبری
بزم شراب و موی پریشان و.. کاش تو
باران ببار، بغض مرا تازهتر بکن
اینجا، ز دوریات همه گریان و.. کاش تو
صد بیت..نه..هزار غزل..نه، که شعر من
حجمش شده برابر دیوان و.. کاش تو
دارد نسیم مشت به در میزند و من
در فکر آنکه آمده مهمان و.. کاش تو
#فاطمه_دشتی
#امام_علی #مرثیه_امام_علی
#ماه_رمضان #شب_قدر
@shere_aeini
شهر را تا خبر لطف کریمان برداشت..
همه ی میکده را دیده ی گریان برداشت
گریه کردیم و خدا بر سر ما دست کشید
باری از شانه هر عبد پریشان برداشت
تا که گفتیم ببخشید دلش زود شکست
نام مارا خودش از دفتر خسران برداشت
غصه خوردیم ولی غصه و غم هارا برد
گفت باید که غم از سینه ی مهمان برداشت!
پارسال آمده بودم که دگر توبه کنم
باغ اعمال مرا آتش شیطان برداشت
بعد یک عمر به این خانه پناه آوردیم
گرد و خاک از تن ما با لب خندان برداشت
کار ما خورد به یک مانع بسیار بزرگ
تا که یک مرتبه گفتیم علی جان!برداشت
دست در دست یداللهی مولا دادیم
پای ما را علی از خار مغیلان برداشت
دست خط علی امروز به تقدیر من است
سختی راه ازین بنده ی حیران برداشت
من شب قدر فقط کرببلا میخواهم
باید از کرببلا توشه فراوان برداشت
من حسینی شده ام چون که خودش خواسته است
کام مارا پدر از تربت جانان برداشت
علی امشب به سر سفره ی زینب رفت و..
طبق معمول عوض شیر و نمک نان برداشت
امشب از فاطمه خیلی به عزیزانش گفت..
هرچه برداشت قدم فاطمه گویان برداشت
آخرین لقمه ی نان را به یتیمانش داد
کوفه را زمزمه آه یتیمان برداشت
امشب ای کوفه علی پیش شما مهمان است
صبح فردا وسط خون خودش غلتان است
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
من آن پيرم كه شيران را
به بازی برنميگيرم
تو آهو وش چنان شوخی
كه با من ميكنی بازی
#شهریار