eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا علی ابن موسی الرضا از تمام انبیا هستید پر اعجازتر میشود اینجا دل از هرجای دیگر بازتر شرم از بار گناه و شوق یار و یک نگاه میکند چشمان مارا ازهمان آغاز تر صحبت از شاهی کریم ابن کریم است ورئوف بازکشکول قنوتم شد دهانش بازتر عرض حاجت پیش نامردان خطایی فاحش است باخودم ابراز کردم با شما ابرازتر با رگ خام عوامی تجربه کردم رفیق پنجره فولاد تو  بوده است راه‌اندازتر عاشقانت "آمدم ای شاه" خوان درصحن ها هریکی از دیگری سرمست و خوش آوازتر ضامنی هر حاجت از هر مذهبی را ای کریم نیست از چشم تر زائر که آهو نازتر میخکوبم میکند در راه سقاخانه تا باده ی نقاره خانه میشود طنازتر کربلا بعد از خراسان آی میچسبد که هست چای موکب با نبات و زعفران ممتاز‌تر حرم امام مهربانی‌ها بیاد دوستانم
پنجره‌ی رو به باغ دلی که معرفت کسب داغ را گم کرد شناسنامه‌ی گل‌های باغ را گم کرد کسی که نام عزیز تو را ز خاطر برد کلید پنجره‌ی رو به باغ را گم کرد هر آن که بی‌تو سفر کرد، طعمه‌ی موج است چرا که در شب طوفان، چراغ را گم کرد مرا به سمت خیابان سبز عشق ببر دلم، نشانی آن کوچه‌باغ را گم کرد
اگر ابری شوم در دست تو احساس می‌بارم برایت اشک را چون خوشه‌ای الماس می‌بارم برای روزهایی که دلت بدجور غمگین است کنارت بی‌حد و بی‌مرز و بی‌مقیاس می‌بارم برایت می‌دوم تا جادهٔ تهران و تا چالوس همان‌جا در کنار باغی از گیلاس می‌بارم اگر حتی شود در چارراهش عشق می‌کارم غزل‌ها را کنار این عوام‌الناس می‌بارم شبیه نم‌نم باران به دور حلقهٔ چشمت جلوی دوربین مات هر عکاس می‌بارم قلم را می‌زنم در خون و روی تخته‌نرد عشق برای چرخش شیش و چهار تاس می‌بارم نکش آهی به روی لب که در دیوان شاهانی شبیه قل قل قلیان شاه عباس می‌بارم تو خواهی رفت می‌دانم ولی باور کن آن لحظه که من با گردنم در حلقه‌های داس می‌بارم
4_5902007890520050006.mp3
5.65M
۲۴ رجب المرجب روز فتح قلعه خیبر توسط حضرت امیر المومنین علیه السلام أَنا الَّذي سَمَتني أُمي حيدرة ضِرغـامُ آجـامٍ وَلَيثُ قَسوَرَه سخنران : وقتی که کار سخت شد و یاوری نبود در بین جنگ گشت فقط مرتضی بلند افتاد لرزه بر بدن دشمنان او تا گشت ذوالفقارِ شه لافتی بلند با ذوالفقار بر سر مرحب زد آنچنان کز ذوالجلال خاست دوصد مرحبا بلند جبریل گفت دستمریزاد یاعلی گردید از دهان نبی حبّذا بلند آری اگر نبود مراعاتِ حالِ خلق او مینمود جای دری، قلعه را بلند در ابتدای لشکر علی تیغ را که زد شد لشکر از اصابت آن ز انتها بلند
آبادی شعر 🇵🇸
سالروز فتح خیبر آری اگر نبود مراعاتِ حالِ خلق او مینمود جای دری، قلعه را بلند #عاصی_خراسانی
غلامِ علی هر که شد می تواند به زیر آورد چرخ نیلوفری را من از تو طلب دارم آقا خودت را مکن سدّ راهِ من انگشتری را گناهان من سدّ راهم شد آخر بیا برکن این قلعه ی خیبری را
آبادی شعر 🇵🇸
در بدر و خیبر و اُحد و لیله المبیت دستِ علیست در همه جا ختم غائله #عاصی_خراسانی
همان شجاع که "ما فَرّ قَطُّ فی الحرب" است همان که ضربت تیغش نداشت هیچ نظیر به کار غزوه خندق گره فتاد آن روز نمانده بود برای ظفر دگر تدبیر نبی همین که عَلَم را به دست حیدر داد به تیغ حیدر کرار شد عوض تقدیر ز ترس حمله شغالان گریختند ز رزم همین‌که‌ پای به میدان گذاشت همچون شیر که عرصه عرصه شیر است جای هر کس نیست بگو فرار نمایند آن سگ و خنزیر رسیده آیه این المَفَرّ بگو به عدو ز ذوالفقار نباشد دگر گریز و گزیر چنان به ضربت تیغش به فرق مرحب زد که رفت از دل میدان، عدو به قعرِ سعیر سپس دری که چهل مرد عاجزند از او گرفت و کند ز جایش فقط به یک تکبیر ز جای کند در قلعه را به آسانی چنانکه موی کشد گویی از میان خمیر
سرم بالاست شیعه ی علــــــی هستم... ✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مناسبت ۲۴ رجب، سالروز برایش فتح خیبر مثل تفریحی در اوقات است دلِ مسکین به‌دست‌ آوردنش، فتح الفتوحات است
کسی یک لنج فرسوده در این بندر نمی خواهد بکش لنگر که این بندر تو را در بر نمی خواهد خیابانی که خود را در حصار خانه می بیند در آغوش لگدمالش که همبستر نمی خواهد جهان استطبل تاریکی پر ترس از قداستهاست کسی در بین یابوها که خواب آور نمی خواهد من عینک سازم و دنیا ندارد ارزش دیدن  کسی یک لنز آلوده به این باور نمی خواهد خدا دل آهنی ها را برای جنگ می سازد ولی از بین محرومان که عصیانگر نمی خواهد حلالم کن همین حالا تو قربانی تری از من که اسماعیل اندامت دم خنجر نمی خواهد تو شیرینی و من تلخم که باخسرو نمی جنگم رهایم کن که فرهادت تو را دیگر نمی خواهد برای رازی از دنیا به عمق استکان رفتن به جز یک گوشه ی دنج و قلم دفتر نمی خواهد ‫#‏حسین_آهنی‬
کسی که جن و ملک ریزه خوار او بوده و کان و کُن همه از اعتبار او بوده اگر که کنده در خیبر از بن و ریشه بدان که این حرکت خرده کار او بوده
بهار، می‌شِمُرَد اشک‌های باران را هجومِ ضربه‌ی شلاق‌های بوران را خزانِ سرخِ زمین سبز می‌شود آخر بهار، می‌رسد و می‌کُشد زمستان را بهار، هوی مسیحای خاکِ در گور است به آب می‌سِپُرد خشکی بیابان را بهار را چه به پاییزهای طولانی ؟! چقدر صبر کند خشکسالِ هجران را ؟! به حکمِ داس‌به‌دستان، به مرگ محکوم است گُلی که زندگی آموخته‌ست، گلدان را دوباره دستِ خدا را به ریسمان بستند همان تبار که از پشت، دستِ شیطان را کبوتری که قفس را هم آسمان می‌دید همیشه دید در انبوهِ درد، درمان را چه یوسفی که ندارد هوای آزادی ! چه یوسفی‌ست که پَر داده چاهِ کنعان را ! به آجر آجرِ زندان قیام می‌آموخت کسی که ریخت، به میدان سجده‌اش جان را میان دخمه‌ی تاریک، نور پیدا کرد زنی که آن همه گم کرده بود، ایمان را اباالرئوف، هرآیینه می‌شکست اما رها نکرد، دلِ سنگی نگهبان را اسیر بود، ولی ریسمانِ ایمانش اسیر کرد، مسلمان و نامسلمان را هجومِ سیلی جلادهای حیوان‌خو کبود کرد، تنِ آیه‌های انسان را به شأن آیه‌ی «اِلّاالمُطَهَّرون» سوگند که بی‌وضوصفتان می‌زدند قرآن را دهانِ هر که به تندی به ناسزا وا شد شکست، روی دلِ زخمی‌اش نمکدان را شبیه پیکرش آماجِ زخم شد جگرش به پاره‌ی جگر از بس گذاشت دندان را به کامِ تشنگی‌اش جامِ اشک می‌نوشاند به کربلای لبش روضه‌های عطشان را به پای او غل و زنجیرها اسیر شدند زمانِ رفتنش آزاد کرد زندان را سیاه‌چالِ غمِ کاظمین، بالا برد کتیبه‌های عزای قم و خراسان را اسیرِ سلسله‌های عراقِ آن دوران اسیر کرد، دلِ مردمان ایران را
به خاک پای باب الحوائج موسی ابن جعفر(ع) خدا در اوج شادی،گاه غم بخشیده انسان را در آغوش بهار انداخته سوز زمستان را میان تار و پود پیله ها پروانه خواهد شد تحمل میکند هرکس مصیبتهای زندان را تو نور آسمان هایی که "فی قعرِ السُجون" هستی خدا گاهی به چاهی می سپارد ماهِ تابان را "امین و صالح و صابر ،وَفیّ و عالِم و زاهِر" چگونه وصف باید کرد خورشیدی فروزان را؟ چه اعجازیست پنهان در کلام روشنی بخشت؟ که تابانده به قلب "بُشرِ حافی" نور ایمان را تویی "وَالکاظِمینَ الغَیظ" ،"عافینَ عَنِ الناسی" نشان دادی در اعمال خودت تفسیر قرآن را چه حالی داشت هارون آن زمانیکه به چشمش دید به راه آورده اعجاز نگاه تو کنیزان را پر و بال قنوتت را شکست اما نرنجیدی نکردی از دعای خویش محروم آن نگهبان را کرامت را رساندی تا به سر حد خودش وقتی نمک گیرِ خودت کردی تمام خاک ایران را خودم را در حریم تو تصور میکنم هربار زیارت میکنم شیراز را،قم را؛خراسان را یقین دارم شفاعت میکنی آن را‌ که عمری داشت به لب "یا حضرت معصومه" و "جانم رضا جان"را
دل رفت و عمر رفت و روان رفت و بعد از این ماییم و آهِ سرد و لبِ خشک و چشمِ تر...
🇮🇷 قطعا بیابان می‌شود دریای بعد از تو با آه معنا می‌شود آوای بعد از تو از بس که آزادی! قفس دور است از نامت خاک اسارت بر سر دنیای بعد از تو آن خام‌مغزی که گریزان شد از آغوشت_ درگیر آرامش نشد هرجای بعد از تو از هر نظر سنجیده‌ام ،اصلا نمی‌گنجد حتی تصور کردن فردای بعد از تو حتی غریبی بین ما، ایران مظلومم جمهوری اسلامی‌ام، ای وای بعد از تو...
تنگ است دلم برای من بودن خود ای‌کاش که آشتی کنم با منِ خود بیگانه به قدر من نخواهد فهمید عشق است فداکاریِ در میهن خود
🌿  طوری ز چارچوب، در قلعه کنده است انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است... ✍ شاعر: 🏞 تصویرگر: 📅 ۲۴ رجب، سالروز توسط مولا امیرالمومنین علی علیه السلام مبارک باد 🎉🎊 ✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ @KhyaleVasl
🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه ورود فرمانده کل قوا به حسینیه امام خمینی(ره) و اجرای سرود جمهوری اسلامی
♡ رود جاری شد درون کوچه از چشم ترم پر نزد مرغ خیالت نازنینم از سرم در دل و فکرم نه تنها،  در خیالم نیز نه پر شده از عشق تو نامهربان! سرتاسرم دم‌به‌دم طعم نویی از باغ عشقت می‌چشم فکر کردی چیست شعرم؟ میوه‌های نوبرم بس‌که در خواب من ای گل رفت‌وآمد می‌کنی عطر تو می‌آید از گوشه‌کنار بسترم روز اول با شراب چشم شیرین آمدی ریختی آخر سرابی تلخ را در ساغرم من عقاب آسمان بودم که گنجشکت شدم پر ابهت بودم اما حال رقت‌آورم من به عشقت داشتم ایمان بت نامهربان! رفتنت بدضربه‌ای زد بر درخت باورم چارۀ من چیست جز ترک محبت، بی‌وفا! دوستت دارم ولی از بام عشقت می‌پرم