eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
74 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر به شرط مروت وفا توانی کرد گذر به صفۀ اهل صفا توانی کرد به همت ار بروی برتر از نشیمن خاک به زیر سایه هزاران هما توانی کرد به جد و جهد چه عنقا برو به قلۀ قاف اگر که حوصلۀ آن قضا توانی کرد شهود جلوه‌ی جانان تورا نصیب شود اگر زجاجه‌ی جان را، جلا توانی کرد به گنج معرفت و دولت بقا برسی اگر تحمل فقر و فنا توانی کرد به شاهباز حقیقت گهی تو ره ببری که باز آز و هوا را رها توانی کرد اگر به گلشن دیدار او رهی یابی ز شور عشق چه دستان نوا توانی کرد شمیم طره‌ی او گر تورا رسد به مشام فتوح ها چو نسیم صبا توانی کرد دو دیده بر هم و چشم دلی فراهم کن به یک نظاره‌ی او کیما توانی کرد به شاهراه طریقت چو رهسپار شوی ز گرد راه بسی توتیا توانی کرد به دُرّ اشک و عقیق سرشک روی بشوی که تا به همت پاکان دعا توانی کرد چو حلقه بر در او باش (مفتقر) همه عمر که درد خویش، ازین در دوا توانی کرد . (مفتقر)
در زمان ما دگر زآن باده های ناب نیست گر شرابی هم به دست آید به غیر از آب نیست استکانی از پلاستیک است جای جامِ می نقش مینا هم چو رویا جز خیال و خواب نیست مطربان محفل ما ضبط صوت است و نوار شاهدان بزم ما جز چند تن ناباب نیست مِهرورزان هم فراوان‌اند لیکن در حجاب ماهرویان را صفای جلوه‌ی مهتاب نیست شادمان در ظاهرند این پیرهای نوجوان شاب شیخ آسا فراوان است شیخ شاب نیست لیلی و مجنون نه عذرا وامقِ دیوانه خوی هست در هرجا ولی در مسجد و محراب نیست در کجایند ابن سینا و ابوریحان ما نامی از آموزگارِ ثانی ِ فاراب نیست (خاکسارا) ابهرِ ما گلشنِ دیرینه است کو مشامی کز گلاب شعرِ تو سیراب نیست
تو را از شیشه می‌سازد، مرا از چوب می‌سازد خدا کارش درست است‌، این و آن را خوب می‌سازد تو را از سنگ می‌آرد برون‌، از قلب کوهستان‌ مرا از بیدِ خشکی در کنار جوب می‌سازد در آتش می‌گدازد، تا تو را رنگی دگر بخشد به سوهان می‌تراشد تا مرا مطلوب می‌سازد تو را جامی که از شیر و عسل پُر کرده‌اش دهقان‌ مرا بر روی خرمن بُرده خرمنکوب می‌سازد تو را گلدان رنگینی که با یک لمس می‌افتد مرا ـ گرد سرت می‌چرخم و ـ جاروب می‌سازد تو از من می‌گریزی باز هم تا مصر رؤیاها مرا گرگی کنار خانه یعقوب می‌سازد مرا سر می‌دهد تا دشت های آتش و آهن‌ و آخر در مصاف غمزه‌ای مغلوب می‌سازد خدا در کار و بارش حکمتی دارد که پی در پی‌ یکی را شیشه می‌سازد، یکی را چوب می‌سازد
در کار خود، من و تو ز او بی وفاتریم با من ز بی وفایی دنیا، سخن مگو
یک هفته طی شد همچنان در اضطرابیم دنیا ز داغت شد جهنم در عذابیم عمری نخوابیدی که ما آسوده باشیم حاشا پس از تو لحظه ای راحت بخوابیم ۱۴۰۳/۳/۶
هدایت شده از اشعار "عاصی"
نباشم لایق شهد شهادت ندارم من چنین رزق سعادت ز اعمالم که من شرمنده هستم کِشم هر دم ز افکارم خجالت نه اخلاصی نه چشم و گوش پاکی نباشم اهل دل اهل عبادت همیشه ذکر لبهای من این است چرا از ربّ نکردم من اطاعت؟! ولی ای خالق خوبم به عمرم ز عاصی کرده ای هر دم حمایت بُود فضل تو یاربّ بیش از اینها به ما هم کن شهادت را عنایت که ریزد خون ما در راه دینت شود این جان به قربان ولایت "عاصی" 😭😭😭
پشت این عقربه‌ها حسرت دیدارت بود ور نه هر ثانیه یک سال! چه معنا دارد؟! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
انگار قراراست که دربند بمیرم درپنجه ی صیاد به ترفند بمیرم انگار قراراست که درخلوت این شب از سوز دل و زخم کمربند بمیرم انگار کسی مونس تنهایی من نیست بایـد زغـم خویـش فرهمنـد بمیرم عمریست که من ازتب عشقت نگرانم ترسم که در این آتشِ پیوند بمیرم در آینـه ای کـاش تورا باز ببینـم حیف است که درحسرت لبخند بمیرم باید که شبی پاک کنم نیت دل را سخت است که باخشم خداوند بمیرم درخواب که بردند مرا سوی گلستان درحسرت آن بویِ خوشایند بمیرم ای کاش که ققنوس شوم با دل عاشق درآتـش و در اوج دماونـد بمیرم خواهم زتو ای مرگ، که این کهنه رفیقان وقتی که به دیدار من آینـد بمیرم
روز میلاد حضرت خورشید یک خبر بین عاشقان پیچید خبری بهت آور و غمبار که رسید و ز سینه برد قرار خبری ناگوار و دردآور خبری که نمی شود باور خبری تلخ و سرد و سنگین بود خبری که عجیب بود این بود تا خدا پر کشید ابراهیم به شهادت رسید ابراهیم او که همواره مرد میدان بود پیرو اهل بیت و قرآن بود او که خود عالمی مجاهد بود اهل پرهیز بود و زاهد بود او که همواره یار رهبر بود دل او بی قرار رهبر بود اهل ایثار بود و خادم بود یار دیرین حاج قاسم بود خادمی اهل درد بود آری مرد رزم و نبرد بود آری جان به قربان لطف و ایثارش غیر خدمت نبود در کارش اهل تقوا و اهل ایمان بود یاور و یار مستمندان بود دشمن هر فساد بود این مرد در عدالت نماد بود این مرد بود در زمره شقایق ها دشمنی کرد با منافق ها اهل دین بود و بندگی می کرد او شهیدانه زندگی می کرد حضرت ثامن الحجج یارش رفت سید خدا نگهدارش مرد نستوه تا خدا پر زد از دل کوه تا خدا پر زد کوه شد قتلگاه ابراهیم اینک این ما و راه ابراهیم اینک این ما و فیض جاویدان راه پر نور عترت و قرآن اینک این ما و پرچم اسلام راه این انقلاب و راه امام ما که دلبسته شهیدانیم پیرو مکتب جمارانیم در مسیر حمایت از قرآن با شهیدان شدیم هم پیمان حامی انقلاب ایرانیم پیرو اهل بیت و قرآنیم
نسیم خوش خبر! از نور چشم من چه خبر؟ همیشه در سفر! از بوی پیرهن چه خبر؟ تو پیکی و همه پیغام عاشقان داری از آن پری، گل قاصد! برای من چه خبر؟ به رغم خسرو از آن شهسوار شیرین کار برای تیشه زن خسته - کوهکن- چه خبر؟ پرندگان پر و بالتان نبسته هنوز! از آن سوی قفس، از باغ ، از چمن چه خبر؟ به گوشه ی افق آویخت چشم منتظرم که از سهیل چه پیغام و از یمن چه خبر؟ نشسته در رهت ای صبح، چشمِ شب زده ام طلایه دار ! زخورشید شب شکن چه خبر؟ بشارتی به من از از کاروان بیار ای عشق همیشه رفتن و رفتن ز آمدن چه خبر؟
8.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گل کرده به سینه آه، همراهی نیست جز درگه پاک تو، که درگاهی نیست تنها نفست به دردها، کارگر است جز تو، خبر از هیچ دل‌آگاهی نیست
هر بار شعر نابی اگر بر دلی نشست باید دعا کنیم که "بیچاره شاعرش"