eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بس که خود را در تو می‌بینم تو را در خویشتن خَلق حیران‌اند و می‌نامند ما را خودپرست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
گر برود صدر عجب ماتمی است توی فروش وطنش حاتمی است گرچه پزشک است، ندارد علاج ملغمه‌ای از حسن و خاتمی است
«سراپا اگر زرد و پژمرده‌ایم» ولی دل به مسعود نسپرده‌ایم سعید است در برگهٔ رأیِ‌مان ز آل حسن خون دل خورده‌ایم
🤔وضعیت شغل همسران خاتمی/روحانی/پزشکیان/شهیدرییسی/قالیباف/جلیلی 😳😳
سلام به همگی حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها دعاگویتان هستم
رضا شدی و به ما بخششت فراوان شد انیس و مونس دلها شه خراسان شد تمام عشق، فقط مشهدالرضای شماست کنار پنجره‌فولاد، عشق ریزان شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با یاد خدا به هستی ات رنگ بزن بر چهره ی ابلیس لعین سنگ بزن تا رای سفیدهاجلیلی بشود هر لحظه پیامک بده و زنگ بزن
تو دریای دل خود را به من بسپار و فارغ باش که غم هرگز نیافرازد به دریا بادبانش را
تو که گفتی برایت چند خواهی دیه بنویسم؟ به جای خونبهایت نقدها را نسیه بنویسم؟ به نام شعر، کام نوحه خوانی را به من دادی چنانی که تمام عمر خود مرثیه بنویسم به من گفتی: به جای چشم از ابرو بگو دیگر چگونه من به جای اصل از حاشیه بنویسم؟ نفس هنگام دیدارت چنان حبس است در سینه که می خواهم برایت تا ابد حبسیه بنویسم میان دشمنم کردی بزرگم آه؛ طوری که اگر موسی شوم یکریز از آسیه بنویسم به ظاهر شاعرم کردی و کاری کرده ای هرشب برای اشک های خویش احضاریه بنویسم سر قبرم بیا! راضی شوم بر مرگ و از این رو به رویش آیه‌ی "راضیه مرضیه.." بنویسم
چون مونالیزایی و با خنده دلبر می‌شوی آفرین بر تو که این اندازه محشر می‌شوی ای امان از دست تو با این‌همه افسونگری هرچه من دیوانه تر، تو دلرباتر می‌شوی شب به شب ماه بلورینی و عالمتاب عشق صبح برمی‌خیزی و خورشید خاور می‌شوی باز هم پیراهن آبی به تن داری و باز در وسیع آسمان من کبوتر می‌شوی در خیالم باز از دریا میایی دیدنم چون پری های پریشان موی بندر می‌شوی پرسه پرسه راه می آیی تو با دلتنگی ام زیر باران باز هم همگام من تر می‌شوی خوش به حال شعر "نوری" که همه در وصف توست خوش به حال این غزل که آخر از بر می‌شوی