eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
68 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
7.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای لحظه‌های پر تپش عاشقانه‌ام پایان نمی‌دهم به حضور قشنگتان
9.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 از اینستاگرام فاصله بگیرید، همه چیز رو متلاشی می‌کنه… ⛔️من در خانه‌ام اینستاگرام را حرام اعلام کرده‌ام…❗️❗️❗️
دو سه خط شعر نوشتم که بخوانی، خواندی؟ بغض کردم که ببینی و بمانی، ماندی؟
از این سیاهی‌ها به عشاقت نوید است... بخت تمام گریه‌کن‌هایت سپید است هرقدر می‌خوانیم تکراری ندارد این روضه‌ها مانند قرآن مجید است هر گریه‌ام با قبل خیلی فرق دارد هیئت به هیئت عهد ما با تو جدید است مثل جوان‌مُرده به تو باید بگریم فرمایش آقاست، دستور اکید است من با توأم، مال توأم، عبد تو هستم تا کور گردد هرکسی که با یزید است اینجا برایت کشته‌مرده بی‌شمار است پس روضه‌ات یک‌جور گلزار شهید است ما با تو تضمینی سعادتمند هستیم این جامه‌ی مشکی خودش برگ رسید است خون دلم از خنده‌ام پربارتر بود خیر غمت بالاتر از صد‌جور عید است آن‌قدر آقایی که در روز قیامت وقت شفاعت شمر در قلبش امید است یک کربلا می‌خواهم و می‌دانم این را... رد کردن از شخصی شبیه تو بعید است... ** زینب چگونه زخم‌هایت را ببندد؟! ای زخمی گودال خونریزی شدید است
زبان و دل یکی کن با همه کس چنان کز پیش باشی، باش از پس
جان و دل خواهم به قربانت کنم یک نفس می‌ایستی یا می‌روی؟
دیدنت از دور کافی نیست من کم طاقتم من فقط وقتی در آغوشت بمیرم راحتم با رقیبان می‌نشینی و صدای خنده ات می‌شود اندوه و می افتد به جان غیرتم عاقبت یک روز رسوا می‌کند این کوه را رود غمگینی که راه افتاده روی صورتم گیرم اصلا شاعر خوبی شدم اما چه سود بی تو من فرمانروایی بی سپاه و دولتم هیچ کس با نیت ماندن نیامد سمت من مثل مسجدهای بین راه سردم،خلوتم باتمام بد بیاری های تقدیرم هنوز راضیم از اینکه نامت برده شد در قسمتم گرچه نزدیکی به من اما رهایم میکنی مثل فروردین و اسفند است با تو نسبتم نه نیازی نیست عذرم را بخواهی مدتی ست با همه وابستگی دنبال رفع زحمتم..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امان خواه از گزند خلق در گرم‌اختلاطی‌‌ها که عقرب بیشتر در فصل تابستان شود پیدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل ندادم که مرا یک روز خاکستر کنی دل به تو دادم که حالم را کمی بهتر کنی خسته‌ام از هر نفس که بی تو باید بگذرد خواستی با رفتنت این دیدگان را تر کنی رفتی و از من گذر کردی زمانه این نخواست در کنارم عشق را با عمق جان باور کنی بعد تو با خاطراتت زندگی را ساختم کاش برگردی برایم فکرِ بال و پر کنی روز و شب با اشک‌هایم می‌نویسم بی‌صدا! ای دل دیوانه باید با غم او سر کنی گر چه شاعر نیستم اما دلم می‌خواست تو با تمام جان و دل این شعر را از بر کنی...
عمری‌‌است دلخوشم به همین غم که در جهان غیر از غمت نداشته‌ام یار و همدمی
فروختیم ابد را غبارِ کثرتِ عالم، ز چشم برده احد را که از سرابِ صنم برده ام ز یاد صمد را چراغ عقل ز فرط هوای نفس خموش است به دست خویش چرا کُشته ایم راه بلد را؟! زیان نموده تر از ما نبوده کس به دو عالم برای یک نفس اینجا، فروختیم ابد را به روی بالش غفلت چگونه سر بگذاری ز یاد برده ای ای دل مگر که سنگ لحد را؟! تهیست دست تو چون سرو، قامتت به چه قیمت ثمر نداشته باشی دگر چه فایده قد را؟ مبند دل که در آخر به زور تیغ اجل هم فلک ز آدمیان پس بگیرد آنچه دهد را خرابه ای شده این دل، مگر‌ که عشق بیاید که غیر او نبود چاره ای، ریا و حسد را ۱۳ آذر ۱۴۰۲
خوش‌دلم زینکه به‌ او نامه‌ نویسم‌ شب‌ و روز مقصدم نیست که مکتوب رسد یا نرسد ...