eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
65 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چای را که آوردی, خودت هم بنشین من چای را, قند پهلو, دوست دارم . . . . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💚 @abadiyesher
دریاست آن قطره که با دریاست، اما نیست بیش از همان قطره اگر مشتاق دریا نیست هرکس جهان را از نگاه خویش می‌بیند دارا نگاهش به جهان مانند سارا نیست کرم درون پیله غیر از آن نمی‌بیند مجنون نباشی چشم تو دنبال لیلا نیست در ذهن شاگرد دبستانی ریاضی هم افزون‌تر از تقسیم و ضرب و جمع و منها نیست خود را در این گنداب بیهوده نکن ضایع نیلوفر، این مرداب جای نیروانا نیست نقش خودت را خوب بازی کن در این صحنه مقصود از این رفت و آمدها تماشا نیست در مزبله هم گاه می‌روید گلی خوشبو هرچند در چشم کسی پسماند گیرا نیست دنیا نگارستان نقش نوگرایان است اندیشه‌ی واپسگرایانه غزلزا نیست جنگل نترسی از رجز خوانی این طوفان او با شبیخون هم حریف راش و افرا نیست ای همسفر گفتم که آگاهانه عاشق باش دیدی منافاتی میان لفظ و معنا نیست با من بخوان مصراع پایانی شعرم را ای وای بر آن قطره که مشتاق دریا نیست @abadiyesher
مانده چه کند خواری سرشارش را افتادنِ از روی خرش بارش را آن لات که دنبال نفس‌کش می‌گشت کردیم سرش پاچه شلوارش را ✍ @abadiyesher
آرام شدیم، با طمأنینه‌ی کوه پیداست کنون، شکوه دیرینه‌ی کوه بالاست سرش در آسمان‌ها، بالا زیباست مدال فتح بر سینه‌ی کوه @abadiyesher
خدا فرمود فردای زمین از آن قوم ماست که آنجا سایهٔ امنی برای کدخدایان نیست @abadiyesher
ارزنده‌ترین مدال فرمانده تویی و راهِ تو راهِ خداست درجبهه‌ی حق دعایِ خیرت با ماست بر جمله‌ی عاشقان و سربازانت ارزنده‌ترین مدال لبخندِ شماست @abadiyesher
نمی‌خواهم دگر فصل خزان زرد، برگردد برایم لحظه‌های تلخ و خیلی سرد، برگردد نه اینکه سنگدل باشم ولی هرگز نمی‌خواهم به زیر چتر من شخصی که ترکم کرد، برگردد همیشه با رفیقم شرط می‌بندم که نگذارم غمِ قلیان کنار تخته‌های نرد، برگردد شبیه قصه‌های تلخ و غمگین هدایت بعید است این طرف‌ها آن «سگ ولگرد»، برگردد شدیدا دوستش دارم، همین اندازه بیزارم مبادا بین اشعارم بیا برگرد، برگردد ‫#‏حسین_جوکار‬ @abadiyesher
وای اگر دشمن بخواهد باز هم جولان دهد بی گمان این بار جور دیگری تاوان دهد @abadiyesher
ماهم که شبی در دل چاه افتادم از مهر جدا وبی پناه افتادم آیینه‌ی من شکست در صحبت سنگ ناگاه به این روز سیاه افتادم @abadiyesher
ای صبح بیا و قفلِ شب را وا کن در کوچه بساطِ آشتی بر پا کن... با نامِ خدا، فاتحِ سرسختی باش با خوب و بدِ خلق به نرمی تا کن... @abadiyesher
برگشته‌ای اما دلم از عاشقی سیر است نامت،کلامت،بودنت، سنگین و دلگیر است برگشته‌ای جبران کنی یک عمر حسرت را دیر است ای دیرآمده! دیر است دیر است @abadiyesher
قفس در چشم مرغ خانگی خانه است، زندان نیست قناری تا نمی‌داند به دام افتاده نالان نیست! شبیهم گرد تو بسیار می‌گردند و می‌گریند فراوان مثل من می‌بینی و چون من فراوان نیست به چشمان تو جز دلدادگی چیزی نمی‌آید چرا پنهان کنیم از خلق، رازی را که پنهان نیست فقط بی‌ریشه‌ها از قصه‌ی آینده می‌ترسند درخت ریشه در خون را هراسی از زمستان نیست ازین دشوارتر حرفی نخواهی یافت در عالم  که هرگز عشق آسان نیست آسان نیست آسان نیست.. @abadiyesher