eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از به وقت شاعری
والله که قصدم، زدنِ حرف دلم بود هربار که در محضرِ تو، حاشیه رفتم...🥀🍂
: مثل گنجشک، پر در آوردند؛ آرزوهای دور و نزدیکم عاقبت از تو سر در آوردند. @abadiyesher
سلام سه‌شنبه‌های ماه ♨️ هم‌نشینی ماهانه شاعران استان اصفهان 📌 شانزدهمین نشست سه‌شنبه‌های ماه؛ در همسایگی گنبد‌های فیروزه‌ای 🗓 زمان: سه‌شنبه 4 دی ماه 1403، ساعت 16 ⌚ لازم به ذکر است جلسات ماه رأس ساعت اعلام شده، شروع خواهند شد. 🧑🏼‍🏫 مهمان ویژه: خانم مریم کرباسی 📝موضوع : و چای دغدغه ی عاشقانه ی خوبی است 🏛 مکان: خیابان استانداری/گذر سعدی/ عمارت تاریخی سعدی، سالن فیروزه 🅿️ پارکینگ در محل تشکیل جلسه جهت خودروهای شخصی موجود می باشد. 🔰شبکه اطلاع‌رسانی حوزه‌هنری‌ اصفهان ℹ️Instagram.com/artesfahan.ir 🌐www.artesfahan.ir 🔘eitaa.com/art_esfahanble.ir/artesfahan 🔰 کانالِ ماه: https://eitaa.com/maahpoet حوزه‌هنری قلب تپنده فرهنگ و هنر نصف‌جهان
اهمیتی ندارد دیگران چه نظری در مورد ما دارند ؛ پوشیدن کفش بهتر از فرش کردن دنیاس هرگز نمیشود همه را راضی نگه داشت پس بهتر است به راه خود ادامه دهید. @abadiyesher
عشق کمیاب است اما بی گمان نایاب نیست آفتابِ مهربانی تا ابد در خواب نیست می‌رسد روزی که دلتنگِ تماشایم شوی هیچکس مانند من از دوری‌ات بی‌تاب نیست طاقتم کم می‌شود وقتی که پیشم نیستی ماهِ من، انگار در هفت آسمان مهتاب نیست بعدِ تو هر اشک بغضم را به آتش میکشد کاش میگفتی که آتش همنشین آب نیست می‌روی و از تو در آغوشِ من جا مانده است تیک تیک ِساعت و عکسی که از تو قاب نیست کاش می‌پرسیدی احوالِ مرا قبل از سفر بی تو اکنون، حال و روز شعرهایم ناب نیست @abadiyesher
باز گیر افتاد دل در پیچ و تاب موی تو پاره‌پاره شد جگر با خنجر ابروی تو این دل زار از ازل با خُلق و خویت خو گرفت ای به قربان دل و قربان خُلق و خوی تو من نمی‌دانم کجایی، یک نشانی می‌دهی ؟ تا سراسیمه بیایم با دلی خون سوی تو آخرش می‌یابمت، هر چند هستی دور دور حتم دارم می‌شوم آخر گدای کوی تو آمدی تا که نسازی، این مرام عشق نیست ناز کمتر کن که بنشینم کمی پهلوی تو درد من این است که، از باد هم کمتر شدم یک نسیم از تو خبر آورد و آمد بوی تو @abadiyesher
‏به یک رفیقِ موافق بساز در عالم منافقانِ جهان را به هم گذار و برو @abadiyesher
لا حول و لا ز چشم و ز ابرویش با هول و ولا نگاه کردم رویش ای وای، اگر که مو پریشان بکند صد دام بلاست پیچش هر مویش @abadiyesher
هر شب دلم بهانه‌ی تو ...هیچ ...بگذریم امشب دلم دوباره تو را...هیچ... @abadiyesher
زلالِ چشمه‌ی جوشیده از دل سنگی الا که آینه‌ی صبحِ بی غبار تویی دلم هوای تو دارد، هوای زمزمه‌ات بخوان که جاریِ آواز جویبار تویی.. @abadiyesher
نخستین بار گفتش: از کجایی؟ بگفت: از دارِ مُلکِ آشنایی بگفتا: آنجا به صنعت در چه کوشند؟ بگفت: اَندُه خرند و جان فروشند! بگفتا: جان‌فروشی در ادب نیست بگفت: از عشقبازان این عجب نیست بگفتا: از دل شدی عاشق بدین‌سان؟ بگفت: از دل تو می‌گویی؛ من از جان بگفتا: عشق شیرین بر تو چون است؟ بگفت: از جان شیرینم فزون است بگفتا: هر شبَش بینی چو مهتاب؟ بگفت: آری، چو خواب آید؛ کجا خواب؟ بگفتا: دل ز مِهرش کی کنی پاک بگفت: آنگه که باشم خفته در خاک @abadiyesher