eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹 قالَ جبریلُ فَیا ربّ ِ وَ مَن تحتَ ڪِسا وحی شد اوّلهُم فاطمةُ خیرُ نِسا مصطفی بود و علی بود وحسن بود و حسین بعلُها بود و بَنوها و ابوها بفِدا ای خوش آنڪس ڪه فهَل تأذنُ لی گفت و شنفت، قد أذنتُ لڪَ از جانب درگاه شما إنّما...یُذهبَ عنڪُم صلواتی دارد اهلُ بیتید و خدا طهّرَڪم تطهیرا غم اِنّی أجدُ فی بدَنی ضُعفا رفت فاطمه تا به پدر گفت سلامٌ أبتا می‌رسد آنڪه روی دوش، ڪسایی دارد تا جهان بشنود آن رایحه‌ی طیّبه را رستگاران دو عالم چه ڪسانی هستند و علی گفت به این قبله قسم شیعتُنا سالروز نزول آیه تطهیر
شده نزدیک که هجران تو ما را بکشد اشتیاق تو مرا سوخت؛ کجایی؟ بازآ...
در دام توأم ، نیست مرا راه گریزی من عاشق این دام و تو صیّاد ، کجایی؟ دانم که مرا بی خبری می کشد آخر دیوانه شدم خانه ات آباد ، کجایی؟
تمام عمر خود را سوگوارم درون کشتی ماتم سوارم برای پختن این واژه‌ها هم از آه سینه آتش درمیارم
🌸🌸حسن ختام🌸🌸 به مناسبت 24 ذی الحجه روز ازل چو نقش به لوحش خدا کشید اول ز شوق نقشِ رُخ مصطفی کشید وانگاه از دم و نفس و لحم مصطفی نوری شگفت از رُخ شیر خدا کشید می خواست رو بروش نشیند سحرگهان نقشی عجب ز ساحت خیر النسا کشید با حُسن خویش خلقت نوری دگر نمود نقش حَسن به رایت این ماسِوی کشید معنا نداشت خلقت عالم بدون عشق معشوق خویش را شه کرب و بلا کشید انوار پنج تن که تجلی ذات حق در آن پدید بود ز شمس الضحی کشید یعنی محمد و علی و فاطمه،حسن همراه با حسین چو بدرالدّجی کشید یعنی مطهرند و مبرّا ز شرک و رِجس از نور خویش جلوه ی آل کسا کشید روز مباهله به سر اهل بیت خود بار دگر نبی ز سر مِهر عبا کشید آورده بود لشگر حق، اهل بیت را شمشیر نور با مدد کبریا کشید از دور دید اُسقف نجرانیان و گفت چین بر جبین ز خشم ، شه لا فتی کشید ما را چه با مباهله ی مصطفی و آل باید که دست از سرِ این ماجرا کشیدا پروا کنید از غضب مرتضی علی آنکس که ذوالفقار دو سر در غزا کشید باید که سجده کرد بر این پنج آفتاب باید به چشم سرمه ی آن خاک پا کشید زد بر زمین صلیبش و ترسا لقب گرفت از ترس مرتضی چه بگویم چه ها کشید هرچه کنیسه بود و کلیسا و دیر بود خاموش گشت و ناطق ناقوس را کشید وقتی که دید نفس نبی پای کار اوست نجران تمام از ته دل این ندا کشید ما خاک پای احمد و آل محمدیم از ترس این مباهله ما جزیه می دهیم
حسن ختام ما را نسیم پرچم تو زنده می کند زخمی است دل که مرهم تو زنده می کند خشکیده بود چند صباحی قنات اشک این چشمه را ولی غم تو زنده می کند آه ای قتیل اشک، نفس های مرده را شور تو، روضه و دم تو زنده می کند ای خونبهای عشق، چه خوش گفت پیر ما: اسلام را محرم تو زنده می کند ما با غذای نذریتان رشد کرده ایم جان را عطای حاتم تو زنده می کند آقا جسارت است، ولی داغ شیعه را انگشتر تو، خاتم تو زنده می کند بالای تل هم آتش این قوم خفته را آن خواهر مکرم تو زنده می کند این کشته فتاده به هامون حسین اوست خود را به اسم اعظم تو زنده می کند فردای محشر و غم و طوفان وتشنگی ما را امید زمزم تو زنده می کند
🌻🌻حسن‌ختام🌻🌻. خانه‌های آن کسانی می‌خورد در، بیشتر که به سائل می‌دهند از هرچه بهتر بیشتر عرض حاجت می‌کنم آنجا که صاحب‌خانه‌اش پاسخ یک می‌دهد با ده برابر بیشتر گاه‌گاهی که به درگاه کریمی می‌روم راه می‌پویم نه با پا، بلکه با سر بیشتر زیر دِین چارده معصومم اما گردنم زیر دِین حضرت موسَی‌بن‌جعفر بیشتر گردنم در زیر دِین آن امامی هست که داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است با سلامش می‌کند قم را معطر بیشتر قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر قصدِ این بارِ قصیده، از برادر گفتن است ورنه می‌گفتم از این معصومه‌ خواهر بیشتر من برایش مصرعی می‌گویم و رد می‌شوم لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم بودنم را می‌کنم این‌گونه باور بیشتر مرقدت ضرب‌المثل‌های مرا تغییر داد هرکه بامش بیش، برفش ... نه! کبوتر، بیشتر چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر پیش تو شاه و گدا یکسان‌ترند از هر کجا این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر ای که راه انداختی امروز و فردای مرا! چشم‌ بر راه تو هستم روز آخر بیشتر از غلامان شما هم می‌شود دنیا گرفت من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر بر تمام اهل‌بیت خویش حسّاسی ولی جان زهرا چون شنیدم که به مادر بیشتر... بیشترهایی که گفتم از تو خیلی کمترند...
وقتَش رسیده مستیِ ما باز رو شود هر استکانِ چاییِ روضه سبو شود وقتش رسیده بارِ دگر با گلابِ اشک روی سیاهمان کَمکی شستشو شود از تیر و طعنه ها دلمان پاره پاره است باید لباسِ مشکیِ مان هم رفو شود ای رنگ و روی ما به فدایش ، عزای او ننگا اگر که این دهه بی رنگ و رو شود ما ملتِ امام حسینیم پس بخوان باید تمامِ زندگی ام مثلِ او شود بر سینه می زنم که نفاق از دِلَم رود سینه زنِ حسین مبادا دورو شود دریای استقامت و کوهِ اراده ایم بی وقفه پای کارِ حسین ایستاده ایم...!
تو پادشاهی و من مستمند دربارم مگر تو رحم کنی بر دو چشم خونبارم مرا اگر به جهنم بیفکنی ای دوست! هنوز نعره برآرم که دوستت دارم ردای عفو، برازنده‌ء بزرگی توست وگرنه من به عذاب تو هم سزاوارم امید من به خطاپوشی تو آن‌قدر است که در شمار نیاید گناه بسیارم تو را به فضل تو می‌خوانم و امیدم هست اگر به قدر تمام جهان خطاکارم
از اوج درد در غزلی تازه حاکی ام از پنج شنبه های بدون تو شاکی ام
گدا و شیخ و شه دانند هر یک چندشان چون است منِ بیدل نمی دانم که حتی کیستم با خود
فردا اگر بدون تو باید به سر شود فرقی نمی کند شب من کی سحر شود شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست بگذار عمر بی تو سراپا هدر شود رنج فراق هست و امید وصال نیست این هست و نیست کاش که زیر و زبر شود رازی نهفته در پس حرفی نگفته است مگذار درددل کنم و دردسر شود ای زخمِ دلخراش لب از خون دل ببند دیگر قرار نیست کسی باخبر شود موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است بگذار گفتگو به زبان هنر شود