eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام‌ها چون رم آهو بیابانی شدند آرام‌ها دلبری را زلف او در دور خط از سر گرفت می‌شود از خاک افزون حرص چشم دام‌ها خام کرد آن آتشین‌رو آرزوهای مرا گرچه از خورشید تابان پخته گردد خام‌ها هر سؤالی را جوابی پیش‌ازاین آماده بود بی‌جواب از کوه تمکین تو شد پیغام‌ها پسته‌ها را لعل میگونت گریبان‌چاک کرد تلخ شد از چشم شوخت خواب بر بادام‌ها راست ناید با وطن نقش گرامی‌گوهران روی در دیوار باشد در نگین‌ها نام‌ها سنگ می‌شد پیش‌ازین در پنجۀ ابرام، موم از دل سخت تو بی‌تأثیر شد ابرام‌ها از دو جانب بود مشکل جمع کردن خویش را فکر آغازم برآورد از غم انجام‌ها نیست اوج اعتبار پوچ‌مغزان را ثَبات کوزۀ خالی فتد زود از کنار بام‌ها شد منور سینۀ من صائب از داغ جنون خانۀ تاریک را روشن کند گلجام‌ها 🍃
🏴 من از دیوارهای تکیه‌ات هم خیرها دیدم نخواهم داد, حتی آجـری از تکیه‌گاهم را 🌱
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ من آن نِیم که حلال از حرام نشناسم شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام ━━━━💠🌸💠━━━━
به بـےوفایـے دور زمان یقین بودیم ولے نبود فراق تو در گمان ما را...!
گه گه اگر زکات لـب،بـوسه دهی بـه بنده ده تا به خراج ری زنم، لاف عطای چون تویی
نگاه کن! که نگاهت روایت فتح است سپاه چشم تو کرده است فکه را مجنون
نماز بی‌حضور از من نمی‌آید نمی‌آید دلی آورده‌ام دیگر ازین کافر چه می‌خواهی
نمی‌فهمم دلیل اصلی اعلان جنگش را که از عشقش به یادم نیست الا دنگ و فنگش را همیشه ادعا می‌کرد تنها عشق او هستم شبیه ادعای خود عوض کرده است رنگش را چرا با سنگ حرفش دست رد بر سینه‌ام می‌زد کسی که می‌زدم بر سینه‌ام یک عمر سنگش را من از زیبایی‌اش جز خوش خط و خالی نمی‌دیدم علاقه مانعم شد حس کنم خوی پلنگش را پدر فهمید عشقش کار دستم می‌دهد آخر از این رو برد پنهان کرد در پستو تفنگش را زمانه باز هم بالا و پایین می‌برد ما را  مگر پایان ببخشد بازی الاکلنگش را من از آن کس که دیگر نیست در شعرم نمی‌گویم اگر چه می‌کشم بر دوش عمری نام و ننگش را
مبادا بشنود یک تارِ مویش زلّه‌ام کرده که دیگر پیش چشمم روسری بر سر نخواهد کرد
👌 . . از آن گیسو که در دست رقیبان، رایگان می‌گشت اگر یک تار مو هم می‌فروشی من خریدارم ...
نگاه کن! که نگاهت روایت فتح است سپاه چشم تو کرده است فکه را مجنون