eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
2هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
2.3هزار ویدیو
103 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اعضا جدید خوش آمدید🌼🌼🌼🌹
در باختن دل، کم و بسیار کدام است؟ در عشق، طلبکار و بدهکار کدام است؟ هرکس نظر انداخت به تو دست مرا خواند ای آینه‌رو! دفتر اسرار کدام است؟ از روی وفا بود که تیرم به خطا رفت بنگر که وفادار و خطاکار کدام است گر نیست غم عشق، چرا خانه‌خرابی؟ ور هست، دگر تکیه به دیوار کدام است؟ از چشم تو خواندم که برای دل عاشق منظور خدا از نظر یار کدام است صیاد تو بودی که دل از من نبریدی معلوم شد آزاد و گرفتار کدام است در کشمکش عشق، بکش تیغ و مکش دست لطف تو به من می‌رسد، آزار کدام است؟! شبلی‌ است سرافکنده و حلاج به معراج ای خلق بگویید که بر دار کدام است؟! "العبد و ما فی یده کان لمولاه" بازار کدام است و خریدار کدام است؟!
پدرت گفته که تو چاره ی کار همه ای پسر حضرت سلطان،پسر فاطمه ای - مبین اصفهانی
رد شد درست یک دو قدم از مقابلم آرام ریخت پشت قدم های او دلم تبدیل شد به حس هبوطی که عاقبت با چشم‌های بسته فرو برد در گلم دریا نبود، ... بود ولی، رد گام هاش طرحی همیشه ریخت بر اندوه ساحلم یک اتفاق نه... که بیفتد و بگذرد آمد نشست، هم نفسم شد و قاتلم حالا تمام رهگذران مکث می کنند این نقش رد پای شما هست یا دلم
ڪَفتی ببخش جبـــران ڪنم هر آنچه با خود برده ام ڪَفتم قبول جبــــران نما عـمرے ڪه از دست داده ام
حق داشتی سکوت کنی در جواب من شک داشتی تو هم به من و انتخاب من می‌سوزم از فراق و تو لبخند می‌زنی ای خنده‌ی تو آتش روز عذاب من تعبیر خواب‌های مرا از کسی مپرس بُگذار روی چهره بماند نقاب من آیینه‌ی تواَم، عطشم را نگاه کن یک لحظه خیره شو به خودت، آفتاب من با آه خواندمت که خدا را قسم دهم آه ای دعای نیمه‌شب مستجاب من... ‏
هم یک دلِ رو به راه دارد خورشید هم صورتِ مثل ماه دارد خورشید با مهر به گلدانِ دلم می تابد تا سبز مرا نگاه دارد خورشید!
🌼🌼🌼 میشود وقتی که گفتم عاشقم دیوانه باشی از پَست من بر نمی آیم که وقتی عاقلی تو (سید مرتضیS) 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
دݪ بود و به دستِ دلبــَر افتاد...❤️ ᭄‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مرا وقتی گرفتار خودم بودم صدا کردی مرا ازمن، مرا از قیدِ من بودن رها کردی _دوباره روی ماهت محو شد در رشته های شب تو با زیبایی‌ات این حرف‌هارا نخ نما کردی... نماز عشق می خواندم،امامم حضرت دل بود کنارم بی تکلّف ایستادی، اقتدا کردی به هم نزدیک بودیم، آتش از لب‌هات می‌تابید دلت می‌خواست لب‌های مرا، امّا حیا کردی من از خود نیمه‌ای را دیده بودم "عاقل" اما تو مرا با نیمه ی دیوانه ی من آشنا کردی...
بر سرت جنگ است و من با دست خالی آمدم امتیازی هم اگر دارم همین بی لشگری ست...
از چشمِ من به خود نگر و منع کن مرا بی‌اختیار اگر نشوی در سجودِ خویش