از معرکه کاشکی تو را دور کنم
یک چاره برای زخم ناسور کنم
یا آنکه تو را در قفسی زندانی
یا چشم زنان شهر را کور کنم
#نعیمه_طلوعی
به مناسبت سالروز تخریب بقیع
دریای نور
هرچند در این حصرِ سنگ و سنگ چینی
دارالشفای عاشقانِ دلْ غمینی
درحصرِ سنگی و شکوهت آسمانی است
در خاکی اما رشکِ فردوسِ برینی
دریایی از نوری میان غربتِ خاک
یک قطعه از عرشی که در خاکِ زمینی
هرشب ملائک در دل این صحن خاکی
دارند گرد هم بساط شب نشینی
خاکی شبیه چادر زهرای اطهر
تفسیر غمهای امیرالمومنینی
تصویرِ شرح روضههایِ مجتبایی
با نالههای حضرت زهرا (س) عجینی
با دیدنت جانهایمان می گیرد آتش
با یادِ سوزِ نالهی فضه خُذینی
ای خاک گوهر خیز در تنهاییِ خویش
در دفتر تنهای ما جان آفرینی
نه گنبدی داری نه صحنی نه چراغی
در غربت و مظلومی خود بیقرینی
از صحن بیگلدستهات، هر روز و هر شب
آید به گوش عاشقان بانگ حزینی
آری حرم میسازد آقامان بر این خاک
روزی محقق میشود این پیش بینی
#بقیع
#احمد_رفیعی_وردنجانی
هدایت شده از بارشهای قلم من
حیلت رها کن عاشقا؛ دیوانه شو، دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ؛ پروانه شو، پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن، هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان همخانه شو؛ همخانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو؛ پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو؛ مستانه شو.
آن گوشوارِ شاهدان، همصحبتِ عارض شده
آن گوش و عارض بایدت؛ دُردانه شو، دُردانه شو
چون جانِ تو شُد در هوا، ز افسانهیِ شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو؛ افسانه شو
تو «لیلة القبری» برو تا «لیلة القدری» شوی
چون قدر، مَر ارواح را کاشانه شو؛ کاشانه شو
اندیشهات جایی رَوَد، وآنگه تو را آن جا کِشَد
ز اندیشه بگذر، چون قضا؛ پیشانه شو، پیشانه شو
قفلی بُوَد میل و هوا؛ بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو؛ مفتاح را دندانه شو؛ دندانه شو
بِنْواخت نورِ مصطفی، آن اُستُنِ حنّانه را؛
کمتر ز چوبی نیستی؛ حنّانه شو؛ حنّانه شو
گوید سلیمان مر تو را، بشنو «لسان الطّیر» را
دامیّ و مرغ از تو رَمَد؛ رو لانه شو، رو لانه شو
گر چهره بنماید صنم، پُر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم، رو شانه شو؛ رو شانه شو
تا کی دوشاخه چون رُخی؟ تا کی چو بَیذَق کم تکی؟
تا کی چو فرزین کژ روی؟ فرزانه شو، فرزانه شو
شکرانه دادی عشق را از تحفهها و مالها
هِل مال را، خود را بده؛ شُکرانه شو، شُکرانه شو
یک مدّتی ارکان بُدی، یک مدّتی حیوان بُدی
یک مدّتی چون جان شدی؛ جانانه شو، جانانه شو
ای ناطقه بر بام و در، تا کی روی در خانه پر؟
نطق زبان را ترک کن؛ بیچانه شو،بیچانه شو
#مولانا
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست
مینشینی روبهرویم خستگی در میکنی
چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی...!گرچه میدانی که نیست
شعر میخوانم برایت واژه ها گل میکنند
یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت،میشود آیا کمی
دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست؟
وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم در ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست
رفتهای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست
#بیتا_امیری
آبادی شعر 🇵🇸
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست میرسم با تو به خانه،از خیابانی که نیست مینشینی روبهرویم خست
چقدر خاطره انگیزه این شعر😍😍😍
بهمناسبت #سالروز_تخریب_بقیع
#قبرستان_بقیع
نه ضریحی، نه رواقی و نه سقاخانهای
چشمها چیزی نمیبینند جز ویرانهای
زائری اینجا نخواهد دید صحن و گنبدی
کفتری اینجا نخواهد خورد آبودانهای
سنگ اگر باشد در اینجا آب خواهد شد دلش
کوه خواهد بود اگر اینجا نلرزد شانهای
روضه ممنوع است، حتی بیصدا و زیر لب
پاسخش چوبست وقتی که بجنبد چانهای
کافران مأمور اجرای امور دین شدند
قبله باز افتاده در دست بتِ بیگانهای
روز و شب گرم طواف قبلههای خاکیاند
با دوچشم کاسهی خون، دستهی پروانهای
عاقبت یکروز خواهد ساخت روی این قبور
گنبدی از شعرهایش شاعر فرزانهای
عاقبت یکروز این غمخانه إحیا میشود
صاحب ایوانطلاها و حرمها میشود
#مجتبی_خرسندی
در تاب و تب افتادهام در هشتم شوّال
مرغ دل عاشق زند پر، هشتم شوّال
تخریب گردیده حرم با دستهای آن
اشرار و بیدینهای ابتر هشتم شوّال
#محمدهادی_شریفی
#سالروز_تخریب_ائمه_بقیع
#مرگ_بر_آل_سعود
#مرگ_بر_وهابی
#سالروز_تخریب_بقیع
#قبرستان_بقیع
با بیکسی و غربت و غم میسازيم
با شيون و آهِ دمبهدم میسازيم
سوگند به آن چهار آقای غریب
يک روز در این خاک، حرم میسازيم
#یوسف_رحیمی
آغوش تو دنیای آن بیگانه خواهد شد
با دست شومش گیسوانت شانه خواهد شد
با من شکوهی داشتی، با او نخواهی داشت
قصری که جای جغد شد ویرانه خواهد شد
افسانه ی خوشبختی ات گمنام خواهد ماند
گمنامیِ بدبختی ام افسانه خواهد شد
پنهان شدی تا مثل «از ما بهتران»... آری_
کِرمی که خود را گم کند پروانه خواهد شد
هر شب که می پیچد به اندام تو همخوابت
از بوی من در بسترش دیوانه خواهد شد
#مهدی_فرجی
کجا در پردهای! روشنتر از هر آفتابی
سلام ای دلربا فکری به احوال گدا کن
#بداهه
#مشهدیزاده
9.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به خاک پای کریم اهلبیت(ع)
سپرده ام غزلم را به اختیار حسن
پریده مرغ دلم باز در مدار حسن
زبان چگونه بگوید فضائل او را
چگونه وصف شود حُسن بیشمار حسن؟!
کریم اگر که تو باشی؛همه گدا هستیم
خدا گذاشت کرم را در انحصار حسن
و همنشینیِ او با جزامیان یعنی
که خار ها همه گل میشود کنار حسن
کمانِ ابرو و تیغِ نگاه او کافیست
که بین معرکه هر کس شود شکار حسن
فدای همت مردانه اش که افتاده
جمل به زیر قدم های استوار حسن
برای مصلحت دین سکوت کرد و نشست
زمان صلح مشخص شد اقتدار حسن
دوباره زنده شد انگار مجتبی وقتی
که آمدند به میدان دو یادگار حسن
دو بال لشکر او قاسم اند و عبدالله
به معرکه دو لب تیغ ذوالفقار حسن
پسر به زیر لب "احلی من العسل"میگفت
به قلب معرکه میرفت با شعار حسن
که ناگهان همه ی دشت از حسن پر شد
هجا هجا شد فرزند نامدار حسن
روایت است به محشر نمیشود غمگین
هر آنکسی که به دنیاست سوگوار حسن
که بر صراط، قدمهای او نمیلرزد
کسی که رفته به پابوسی مزار حسن
#عباس_جواهری_رفیع