eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
2.1هزار دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
103 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
"دوصتت دارم عضیضم" با "ص" صابون و "ضاد" در میان عاشقانت یک نفر هم بی سواد...! ♥️
با تو یک شب بنشینيم و شرابی بخوریم آتش آلود و جگر سوخته ، آبی بخوریم در کنار تو بیفتیم چو گیسوی تو مست دست در گردنت آویخته تابی بخوریم بوسه با وسوسه ی وصل دلارام خوش است باده با زمزمه ی چنگ و ربابی بخوریم پیش چشم تو بمیريم که مست است، بیا تا به خوشباشی مستان می نابی بخوریم صله ی سایه همین جرعه ی جام لب توست غزلی نغز بخوانیم و شرابی بخوریم ♥️
رسوا شدن به پای تو خوش نامی من است خوشحالم از دلم که چنین مبتلای توست تو از ازل چو قبله ی من بوده ای حسین😔 بیت المقدسم به خدا کربلای توست😭
من به لطف و کرمت می‌رسم إن‌شاءالله به درِ محترمت می‌رسم إن‌شاءألله همه‌ی عالم اگر منع کنندم از عشق حرمت می‌رسم إن‌شاءالله
یه شعر قشنگ👇 صدایم کن، چو لب وا می کنی عشق است👌 خودت را در دلم جا می کنی عشق است🥰 تو با شرم قشنگ عمق چشمانت مرا وقتی تماشا می کنی عشق است😍 سکوتی خفته در حجم نفس هایت😊 محبت را که حاشا می کنی عشق است😘   چه شد آن وقت دیدارت نمی دانم همین امروز و فردا می کنی عشق است❤️ تو کز پشت حصار پنجره هر روز فضای شیشه را  ها  می کنی عشق است😚 میان کوچه می پاشی نجابت را دلم را  اینچنین تا می کنی عشق است🥰❤
خوش نشین قلب من یک دم مداراکن فقط هـر که را جز من برای عشق حاشا کن فقط گر چه عمری رنج بردم من برای گنج عشق لطفـا این رنجور را در عشــق ابقا کن فقط طعمه ی هـرروز هستم درحریق بی کسی با حضــورت آتش این خــــانه اطفا کن فقط تیره شــد دیوار سلــول من از اشعــار تلخ حکــم آزادی این شـــاعر تو امضا کن فقط دل به دریـــا میزنـم با اینکه رودی کوچکم جوشش این رود کوچک را تو احیا کن فقط هدیـه خواهم داد مروارید چشمم را به تو ای عزیز عشـق چشمم را تو بینا کن فقط 🌸☘ 
‌ ‌توان گفتن آن راز جاودانی نیست! تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست! پُر از هراس و امیدم، که هیچ حادثه‌ای شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست ز دست عشق به جز خیر بر نمی‌آید وگرنه پاسخ دشنام، مهربانی نیست! درخت‌ها به من آموختند: فاصله‌ای میان عشق زمینی و آسمانی نیست به روی آیینه‌ی پُر غبار من بنویس: بدون عشق جهان جای زندگانی نیست
زندگی لیلیست مجنونانه باید زیستن ... .
از سکوتم می نويسم تا بدانی خسته ام... بی هوايت کنج پستوهای غم يخ بسته ام... بی تو بی تابی دراين برزخ به جانم خميه زد... من هنوز اين بغض را از رفتنت نشکسته ام... با خيالت روزها را بی صدا سر می کنم... بی تو دارم بی کسی را تازه باور میکنم... از کلامم هرکسی شيدايی ام را خوانده است... ياد چشمانت مرا از هر نگاهی رانده است... کاش بودی تا بهارم غرق بی رنگی نبود... کاش در تقدير ما دوری و دلتنگی نبود..
دفترِ حافظ گشودم، فـالِ من جانـانـه شد عشقِ تـو فالم شد و ناگـه غزل دیوانه شد آمدے در فـالِ مـن چون سرنوشتے دلگشا با تو و فالِ تـو این احوالِ من مستانه شد مثلِ یک شمعم ڪه میسوزم به عشقِ شاپرڪ قسمتم از عـاشقے جانـا ببین پـروانه شد من شدم سرمستِ از آن بـاده ے لبهاے تو گشته ام خمّار و شبها خانـه ام میخانه شد چون بتِ زیبـایے و من مے پرستم روے تو بـار دیگر ڪعبـه ے آمـالِ من، بت خانه شد چـون فرشتـه آمـدے ، در سرنوشتم ماه رو مثـلِ آن رؤیـاے زیبـا ، فـالِ من دُردانه شد چون هُماے بختے و بر شانه ام جاے تو شد سهمِ مـن از زنـدگے، یک دلبـرِ فـرزانـه شد 👌
بہ سرهواے بقیع و زیارٺ حسن اسٺ تمام هفتہ براے حسین مےسوزم ولے دوشنبہ‌ے من وقف غربٺ حسن اسٺ
پریشان کرده جمع عاشقان را با سر تاری ندارد گیسوانش جز پریشان ساختن کاری امان از آبروی رفته، وقتی سخت می‌گرید میان مردم بیگانه مرد خویشتن‌داری دلیل گریه‌های بی‌امانم را بگویم؟ چشم! مرا از چشم شهر انداخت چشم مردم‌آزاری