eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی که در بهشت تو سیب آفریده شد آدم نگاه کرد و فریب آفریده شد خورشید تکه تکه شد و تکه ای از آن حیران شد و زمیني عجیب آفریده شد خورشید پاره های تنش را به ما سپرد منظومه ی فراز و نشیب آفریده شد باران هزار سال زمین را مجاب کرد سیاره ای بدون رقیب آفریده شد دریا شکاف خورد و زمین سر بلند کرد آنگاه دره های مهیب آفریده شد چون ذره ای که در دل خود آفتاب داشت چشمت نگاه کرد و لهیب آفریده شد ماهیت نگاه تو معلوم میکند خورشید از آن نگاه نجیب آفریده شد گاهی سراب وسوسه ..گاهی سراب عشق چشمت به اقتضای فریب آفریده شد بعد از هزار سال غزلهای رودکی بغض غزل شکست و "حبیب" آفریده شد   حبیب فرقانی
از خشت اول ڪج شدیم و چارہ اے نیست معمارِ ما دلدادہ ے چشمِ ثریاست 💖
تمنای کمک در عشق آسان نیست این یعنی کسی حین سقوط از پرتگاهی لال هم باشد 🍃🌸🌸🌸
ای جان جهان جز تو کسی کیست بگو بی‌جان و جهان هیچ کسی زیست بگو من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق میان من و تو چیست بگو
درد شـدم تا تو دوایـم شدی بنده شدم تا تو خـدایم شدی شـاهرگ شعر و سکوت دلـــم مـالک احساس و هـوایم شدی 🌿
. یار در جانست و جان جویان که آن جانان کجاست دل به دلبر همدم و پرسان ز جان کان جان کجاست ░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ «تلمیح» نبرد حیدر صفدر بود «هم قافیه ی» پدر ، علی اکبر بود در «شعر» بلند و راسخ کرببلا بی پرده «جناس تام» پیغمبر بود ━━━━💠🌸💠━━━━
تویی آن خواب بلند تو همان فالِ کفِ دستِ منی تو پر از ابهامی و تهی از ماندن ظلمتِ کوچه‌ی بن‌بستِ منی! 💠📚
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ از من پس از تو چیزِ زیادی نمانده است جز چشم‌های تر که به در خشک می‌شوند ━━━━💠🌸💠━━━━
نبود یار من آن را که یار داشتمی گهی به دیده و گه در کنار داشتمی ز من برید و غمم یادگار داد که کاش دو سه دگر هم ازین یادگار داشتمی به ناز گفتی گه گه من از آن توام دروغ گفتی و من استوار داشتمی
‍ چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ
. شمعیم و دلی مشعله افروز و دگر هیچ شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ ... ⃟░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌ ‌
وقتی برای دیگران لقمه‌ی بزرگتر از دهانشون باشی، اونا چاره‌ای ندارن جز آنکه "خُردَت" کنن، تا براشون اندازه باشی. پس مراقب معاشرت‌هات باش! 📚 تامل ببشتر ❤🌹
. مپرس حال مرا! روزگار یارم نیست جهنمی شده ام، هیچ کس کنارم نیست نهال بودم و در حسرت بهار! ولی درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه زیبا گفت جلال آل احمد: ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ ...!!ﮔﺎﻫـــــﯽ ﺑﺎ ﮐﺴانی ﺳﺎﺧﺘﻪ! ﮔﺎﻫــــــــﯽ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ...!! ﮔﺎﻫــــــــــﯽ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ؛ ﮔﺎﻫـــــــــــﯽ ﻓﺮﯾﺐ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ...!! ﮔﺎﻫـــــــــــــﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ! ﮔﺎﻫـــــــــــــــﯽ ﺩﺭ ﺗﻨـــــــﻬﺎﯾﯽ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻡ ...!! ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻝ؛ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺭﺳــــــﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﮕــــــــﻮﯾﻢ : ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻤــــــــﺎﻡ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺩﺭﺱ " ﺁﻣﻮﺧــــــــﺘﻪ ﺍﻡ "...!! ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺧﻮﺷﺤـــــﺎﻟﻢ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ ...!! ﺷﺎﯾﺪﺳﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻢ ...! اﻣﺎ ﺻﺎﺩﻗﻢ ..ﻣـــــــــــــﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﻫﺴﺘﻢ ...!! ﻭ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ...!! ‎‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌
ای که در مسجد روی بهر سجود سر بجنبد، دل نجنبد این چه سود ؟! مولانا
همین یه بیت سعدی سرلوحه زندگیتون باشه کفاف میده برا همه عمرتون : تیغ بُرّان گر به دستت داد چرخ روزگار ، هر چه می‌خواهی بِبُر اما مَبُر نان کسی ... ‌🦋
صداقت هدیه ای گرانبهاست آن را از آدمهای فقیر توقع نداشته باشید
عشقت آمیخت به دل، دردِ فراوانی را ریخت در پیرهنم، خار بیابانی را نام پروانه مکن یاد، که نسبت نبُوَد با منِ سوخته دل، سوخته دامانی را هرچه خواهی بکن، از دوریِ دیدار مگو وحشت آباد مکن ،خاطر ویرانی را عشق در دل، چه خیال است که پنهان گردد؟ پرده پوشی نتوان، آتش سوزانی را دستم از دامن دلدار، جدا ماند حزین چه کنم گر نکنم پاره، گریبانی را؟ 👌🌱
همه عالم به تو می‌بینم و این نیست عجب به که بینم؟ که تویی چشم مرا بینایی پیش ازین گر دگری در دل من می‌گنجید جز تو را نیست کنون در دل من گنجایی
إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی‏ اى خدا اگر تو مرا  محروم سازى دیگر چه کسی میتواند مرا روزى دهد؟! و اگر تو مرا خوار گردانى چه کسی میتواند مرا یاری کند؟! . . . محرومم اگر کنی ، فَمَن یَرزُقُنی؟! مخذولم اگر کنی ، فَمَن یَنصُرُنی؟! ما جز تو مگر خدای دیگر داریم؟! ماییم و امید بر تو ، با ما چه کُنی؟
انتظار فرجش مایه دلداری ماست گر چه غیبت همه از فرط گنهکاری‌هاست جالب اینجاست که در اوج گرفتاری‌ها همگی غافل و او فکر گرفتاری ماست گره افتاده به کارش، به خداوند قسم! همه از ماست که بر ماست که آقا تنهاست انتظار فرج این نیست که اشکی ریزی اینکه در گوشه نشینی به تماشا زیباست؟! اینکه حتی غم او گوشۀ ذهنت هم نیست یا دلت در طلب ماه رخش نیست، رواست؟ یا که مشغول به دنیا و هیاهو هستی یا که گوشت به در غیبت او نیست! سزاست؟! و ندانی و نپرسی که در این شهر شلوغ دیر شد آمدنش! وصل چه شد؟ یار کجاست؟! اینکه اندیشه کنی یار به ما محتاج است ساده‌لوحی است! نفهمیدن غم‌هاست! خطاست!! چاره در گریه اگر بود که او می‌آمد «به عمل کار برآید» که عمل شرط دعا است
نترسانم ز دوری ها که من مرد فراقم چه خوش باشد که پیش من نباشی اتفاقاْ والا فک کرده کیه☹️
من از برخورد چشمان لحظهٔ آغاز میترسم اگر احساس نابی میکنم ابراز میترسم 🌸منم آن تار بی تاری که گم شد کنج انباری گلویی پیرم و خسته که از آواز میترسم از آن روزی که دیدم بی محابا پر زدن خبط است عقابی زنده ام اما من از پرواز میترسم اگر عیسی کند صد مرده را هم زنده اما عشق کند کافر، از این عشق و از آن اعجاز میترسم
لطف کن پیش من از دلبر و معشوق نگو پیش یک آدم معلول نباید بدوی ...
خرید ناز به سوز و گداز می‌ارزد به واگذاری صد امتیاز می‌ارزد به بوسه سینه ی اسرار برملاست،ولی شُکوه بوسه به افشای راز می‌ارزد.. کنار دامنِ کوتاه..لحظه‌ای کوتاه زمان رقص به عمر دراز می‌ارزد تو دستْ بسته در آغوش خود رهایم کن.. که دستِ بسته به آغوش باز می‌ارزد منم گزینه ی آخر..مرا تحمل کن کسی نمانده..بسوز و بساز..می‌ارزد.. . .
عاری از صبرم و طاقت، نفسم بند آمد زیر اندوه فراقت نفسم بند آمد ایستادی لبه ی زندگیم، از این روست هرکسی رفت سراغت نفسم بند آمد مو زدی شانه و ناخاسته عطری برخواست مثل گل های اتاقت نفسم بند آمد ساعت تازه ی خود را که نشان می دادی چشمم افتاد به ساقت نفسم بند آمد! موقع گفتن این شعر کمی ترسیدم خوش نیاید به مذاقت نفسم....
در دیده ام نگاهی و آهی هنوز هست باران اشک گاه به گاهی هنوز هست هان، ای شب فلک زده! در مشت خالی‌ات شکر خدا که سکّه‌ی ماهی هنوز هست یک شب بکوب کوبه‌ی در را و باز شو این جا چراغ چشم به راهی هنوز هست عریان کنید جام می هفت ساله را تا در من اشتیاق گناهی هنوز هست! در چشم کهربایی‌ات، ای روشناترین! میل ربودن پر کاهی هنوز هست؟ شکر خدا به میمنت روی و موی دوست روز و شب سپید و سیاهی هنوز هست از شش جهت اگر چه قفس مانده ست و بس فکر فرار باش که راهی هنوز هست با یک دروغ کهنه به خونم در افکنید در دوردست، گرگی و چاهی هنوز هست... از کتاب سنگچین
پرسید از من رهگذر: آتش داری؟ گفتم دلم آتش است، آری آری آن گونه که تا روز ابد می‌سوزی از آن سر سوزنی اگـر برداری
خرم آن کس که غم عشق تو در دل دارد وز همه ملک جهان مهر تو حاصل دارد جور و بیداد و جفا کردن و عاشق کشتن زیبد آنرا که چنین شکل و شمایل دارد 🌹🌹🌹