سراغ من را از چشم هایت بگیر
همه چیز؛ زیر سر آنهاست
بپرس ؛
چه دیدند در من ڪه تورا
تا بی نهایت؛ خواستنی ڪرده اند برای دلم..!
💞
🌻🌻
یاد روزی که شدی علت نبض و نفسم
بر لبت بوسه شدن بود هوایِ هوسم
لذت حبس شدن در بغلت شیرین بود
همهیِفخرِ مناین استتو بودیقفسم...
#مجتبی_خوش_زبان
از تو من تنها نگاهی مختصر می خواستم
من که چشمان تو را از هر نظر می خواستم
گرچه شاید سهم اندوه مرا از دیگران
بیشتر دادی، ولی من بیشتر می خواستم
این اگر آن گونه بود و آن اگر این گونه، نه !
عشق را بی هیچ اما و اگر می خواستم
روزگارم هر چه باشد وام دار چشم توست
من که در هر کاری از چشمت نظر می خواستم
رستن از بند قفس، رنج اسارت را فزود
آه ! آری ! باید اول بال و پر می خواستم
رفت عمری، تا بیایم خویش را گم کرده ام
تا بیابم خویش را عمری دگر می خواستم
باید از ماهی بخواهم راز دریا را ، اگر
پیش از این از ساحل سطحی نگر می خواستم
خواب دیدم پیله می بافم به دور خویشتن
کاش روزی مثل یک پروانه بر می خاستم
#سعید_پورطهماسبی
نگارینا دلم بردی خدایم بر تو داور باد
به دست هجر بسپردی خدایم بر تو داور باد
به تو من زان سپردم دل نگارا تا مرا باشی
چو دل بردی و جان بردی خدایم بر تو داور باد
#سنایی♥️
بوسه ات مرحله ی پر هیجــانـی دارد!
چشم و ابروت عجب تیر و کمانی دارد!
نکند وارث لبـــخند مونالیزایــی!
که لبت مثل لبش، راز نهانی دارد؟
کاش تکلیف مرا چشم تو روشن بکند!
کــه خریدار تـــو بودن چه زبانـــی دارد؟
با دوتا بوسه بیا امر به معروف کنیم!
لذتی بیشتر از چشم چرانی دارد
بعد آشوب بزرگــی کـــه لبت برپا کرد
چشم تو فتنه ی یک جنگ جهانی دارد!
بوسه ات ولولــه انداخته در اندامم
حتم دارم، لبت اکسیر جوانی دارد!
فرشید تربیت
مرا رازی است اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم
قناعت میکنم با درد چون درمان نمییابم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم
خوشا و خرّما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمیبینم
#سعدی
من خراب نگه نرگس شهلای توام
بی خود از بادهٔ جام و می مینای توام
تو به تحریک فلک فتنهٔ دوران منی
من به تصدیق نظر محو تماشای توام
میتوان یافتن از بی سر و سامانی من
که سراسیمهٔ گیسوی سمنسای توام
اهل معنی همه از حالت من حیرانند
بس که حیرتزدهٔ صورت زیبای توام
# فروغی_بسطامی
🌻🌻
وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
بند را برگسلیم از همه بیگانه شویم
جان سپاریم دگر ننگ چنین جان نکشیم
خانه سوزیم و چو آتش سوی میخانه شویم
سخن راست تو از مردم دیوانه شنو
تا نمیریم مپندار که مردانه شویم
در سر زلف سعادت که شکن در شکن است
واجب آید که نگونتر ز سر شانه شویم
بال و پر باز گشاییم به بستان چو درخت
گر در این راه فنا ریخته چون دانه شویم
گر چه سنگیم پی مهر تو چون موم شویم
گر چه شمعیم پی نور تو پروانه شویم
گر چه شاهیم برای تو چو رخ راست رویم
تا بر این نطع ز فرزین تو فرزانه شویم
در رخ آینه عشق ز خود دم نزنیم
محرم گنج تو گردیم چو پروانه شویم
ما چو افسانه دل بیسر و بیپایانیم
تا مقیم دل عشاق چو افسانه شویم
#مولانا
شده طالب بشوی بوسه ولی او ندهد؟
شده صد بار تو خواهش بکنی، رو ندهد؟
شده شهدی بچکد از دو لبانِ عسلش
عسلت جام می از آن لب کندو ندهد
شده دستان تو لبریزِ نوازش بشود؟
حسّ ِ تو پس بزند، دست تو گیسو ندهد!
شده جسمت همه در خواستنش تب بکند؟
برود سویِ دگر، عطر تنش بو ندهد!
شده در عمق دو چشمانِ دلارامِ خودت
همه، احساس شوی، چشمِ تو را سو ندهد؟
شده کلاً که سراپا تو برایش بتپی؟
و جوابِ تپشت را شده بانو ندهد؟
#علی_عطازاده♥️
🌼🍃
یادها رفتند و ما هم میرویم از یادها
کِی پَرِ کاهی بماند در میان بادها...😔
#مولانا
🌴💙🌴