eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🎈 عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم... شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق...!!!
بخیر می شود این صبح های دلتنگی، ببین که روشنم از یادِ خوب لبخندت.. سلام صبحتون مملو از خوبی ها 🌹
آن قسمتي از شروع صبح را دوست دارم كه بايد به تو فكر كرد ... .
من بدون دوست داشتنت؛ صبحانه كه هيچ! صبح هم از گلويم پايين نمیرود... .
تو تنها واژه اے هستے ڪه هر صبح در من طلوع مے ڪند! صبح هاے من نیازی به خورشید ندارد...
نیازم به صبح نیست همین ڪه توباشی خیر است ڪه از سروڪول لحظه هایم بالا میرود ،،،
نیست بی روی تو میل گل و برگ سمنم تا شدم بنده‌ات آزاد ز سرو چمنم منکه در صبح ازل نوبت مهرت زده‌ام تا ابد دم ز وفای تو زنم گر نزنم جان من جرعهٔ عشق تو نریزد بر خاک مگر آنروز که در خاک بریزد بدنم گر مرا با تو بزندان ابد حبس کنند طره‌ات گیرم و زنجیر به هم درشکنم
چشم برمن دوختی حالم دگرگون میشود تاسَرُ و پای وجودم بیدِ مجنون میشود نازِ چشمت دلربایی میکندبا این دلم تانگاهم میکنی حالِ دلم خون میشود
با خیالت لحظه ها را همچنان سر میکند رفتنت را کِی دلِ دیوانه باور میکند!؟ حالِ من وقتِ مرورِ خاطراتت عالی است حالِ خوبم را، تماشای تو بهتر میکند تلخ و شیرین، ظرفِ یادت را که بر لب میبرم میکند با من همان کاری که ساغر میکند جنسِ غم آه است و جنسِ آدمیزاد، آینه خاطرِ آئینه را، آهی مکدّر میکند بعدازاین وقتی که می آیی به خوابِ من، بخند خستگی های مرا، لبخند تو در میکند عشق گاهی مایهٔ وصل است وگاهی هم فراق تا کدامین را، برای ما مقدّر میکند! حسین فروتن
بگو به رکعت ِ چندم رسیده است نماز؟! که با خیال ِ تو مشغولم و حواسم نیست
گفته بودی تا ابد همراه می‌مانی، نماندی! گرچه گفتی شب که باشم ماه می‌مانی، نماندی! گفته بودم درد و درمانم شدی! پرسیده بودم تا ابد در سینه‌ام چون آه می‌مانی؟! نماندی! لحظه‌ای از دل حواسم پرت شد، بردی دلم را خواب دیدم ای غمِ دلخواه می‌مانی، نماندی! آرزویی جز تو در من نیست حتی بعدِ مرگم... گفتمت ای حسرتِ جانکاه می‌مانی؟! نماندی! کوله بارت روی دوشت بود، می‌دانستم این را؛ قول دادی لااقل کوتاه می‌مانی، نماندی! من فریب از عشق خوردم، فکر کردم... با یکی مانند من گمراه می‌مانی، نماندی! دست‌هایم را رها کردی! که در غم گم شدم من گفته بودی تا ابد همراه می‌مانی، نماندی.....
هله نومید نباشی که تو را یار براند گرت امروز براند نه که فردات بخواند در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد نهلد کشته خود را کشد آن گاه کشاند چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر تو ببینی دم یزدان به کجا هات رساند به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش به کی ماند به کی ماند به کی ماند به کی ماند هله خاموش که بی‌گفت از این می همگان را بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند مولوی
تویی نقشی که جان‌ها برنتابد که قند تو دهان‌ها برنتابد جهان گر چه که صد رو در تو دارد جمالت را جهان‌ها برنتابد روان گشتند جان‌ها سوی عشقت که با عشقت روان‌ها برنتابد درون دل نهان نقشیست از تو که لطفش را نهان‌ها برنتابد چو خلوتگاه جان آیی خمش کن که آن خلوت زبان‌ها برنتابد بدو نیک ار ببینی نیک نبود از آن بگذر کز آن‌ها برنتابد بگو تو نام شمس الدین تبریز که نامش را نشان‌ها برنتابد مولوی
قول می دهم ک دیگر یادت ب دل نیافتد اما بگویمت نیست برقولم اعتباری
چاره دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد خضر این ویرانه را تعمیر نتوانست کرد در کنار خاک عمر ما به خون خوردن گذشت مادر بیمهر خون را شیر نتوانست کرد راز ما از پرده دل عاقبت بیرون فتاد غنچه بوی خویش را تسخیر نتوانست کرد گرچه خط داد سخن در مصحف روی تو داد نقطه خال ترا تفسیر نتوانست کرد محو شد هر کس که دید آن چشم خواب آلود را هیچ کس این خواب را تعبیر نتوانست کرد بی سرانجامی و موزونی هم آغوش همند سرو رخت خویش را تغییر نتوانست کرد در نگیرد صحبت پیر و جوان با یکدگر با کمان یک دم مدارا تیر نتوانست کرد نعمت عالم حریف اشتهای حرص نیست چشم موری را سلیمان سیر نتوانست کرد حلقه در از درون خانه باشد بیخبر مطلب دل را زبان تقریر نتوانست کرد آن شکار لاغرم کز ناتوانی خون من رنگ آب تیغ را تغییر نتوانست کرد با بلای آسمانی پنجه کردن مشکل است برق را منع از نیستان شیر نتوانست کرد از ته دل هیچ کس صائب درین بستانسرا خنده ای چون غنچه تصویر نتوانست کرد صائب تبریزی
گرچه او هرگز نمی‌گیرد ز حال ما خبر درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما..
دلت را خانه ما كن ، مصفا كردنش با من . به ما درد دل افشا كن ، مداوا كردنش با من . اگر گم كرده اي اي دل ، كليد استجابت را . بيا يك لحظه با ما باش ،‌ پيدا كردنش با من . بيفشان قطرة اشكي ، كه من هستم خريدارش . بياور قطر هاي اخلاص ، دريا كردنش با من . اگر درها به رويت بسته شد ، دل بر مكن ، بازآ . درِ اين خانه دق الباب كن ، وا كردنش با من . به من گو حاجت خود را ، ‌اجابت مي كنم آني . طلب كن آنچه مي خواهي ، مهيا كردنش با من . بيا قبل از وقوع مرگ ، روشن كن حسابت را . بياور نيك و بد را ، جمع و منها كردنش با من . چو خوردي روزي امروز ما را ، شكر نعمت كن . غم فردا مخور ، تأمين فردا كردنش با من . به قران ، آيه رحمت ، فراوان است اي انسان . بخوان اين آيه را ، تفسير و معنا كردنش با من . اگر عمري گنه كردي ، مشو نوميد از رحمت . تو نام توبه را بنويس ،‌ امضا كردنش با من . ژولیده نیشابوری
. 💚 شنیده ام که دلت هر کجا گرفت و شکست به پشت بام برو زیر آفتاب بایست سلام کن به حسین و شبیه ابر ببار بر آن کسی که خدا در غمش نخست گریست
تا می‌شویم لحظه‌ای دلتنگ کربلا دل را حرم کنیم به این اشک دیده‌ها
برگرد انتظار اهالی آسمان خیره به راه آمدنت مانده چشممان داریم از نیامدنت زجر می کشیم عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
رضا خان هم اگر می دید با چادر چه زیبایی جهان پر می شد از قانون چادرهای اجباری...
یا که فکری به تن زخم و جراحات کنید یا که تا روز جزا بحث مساوات کنید نه که آشوبگران را نزنید و نبرید بسپارید به ما بعد مماشات کنید وای اگر گیر بیفتند به دامم آنوقت نقطه چین شد همه را صرف امورات کنید راستی نام مرا خوب به ذهنت بسپار سیدم،منتظرم تا که افاضات کنید مثلا رجز خوانی🙂
می رود از تنم وقتی کنارم نیستی می شوم دیوانه ات چون پیش من می ایستی آمدی غم های من را با حضورت سوختی روی توام از بس که خوبی بیستی 🌾
سلام صبحتون بخیر🌸 شهادت جمعی از هموطنان عزیزمان را تسلیت میگم🏴🏴🏴 شادی روح همه شهدا مخصوصا شهدای این ایام فتنه صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
‌ روی نگاهت نشسته ام! پلک بگشا ... صبح در چشمان زیبایت،اتفاق می افتد! تو می درخشی با خورشید! که من این همه محو زیبایی ات شده ام من صبحدم توام بر نگاه غزل فامت .... 🌾