eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
تا که پرسیدم ز قلبم عشق چیست؟ در جوابم اینچنین گفت و گریست لیلی و مجنون فقط افسانه اند عشق در دستان ((حسین ابن علیست))(ع)
سیاهی دو چشمانت مرا کشت درازی دو زلفانت مرا کشت به قتلم حاجت تیر و کمان نیست خم ابرو و مژگانت مرا کشت ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌ باباطاهر
『♥️』 با هیچکسم میل سخن نیست ولیکن تو خارج از این قاعده و فلسفه هایی 🕯🌺
تماشایی ست چشمانت به وقت نازکردن ها چه آشوبی به پا کرده ست این اعجازکردن ها تو از گل بهتری صد بار ، پیش گل نمی گویم دلم می سوزد از این شیوه ی ممتاز کردن ها به دستم شاکلیدی داده چشمانت که آسان شد برایم قفل رویای غزل را ، باز کردن ها ببر با خود مرا خاتون ! ببر هرجا که می خواهی که زیبا می شود در سایه ات پرواز کردن ها میان چشم هایت قهوه داری ، نوش چشمانم که می نوشاندم وقت غزل آغاز کردن ها به پلکی، آن چنان از هر نگاهت ، عشق می بارد که من می میرم ازاین گونه ،عشق ابراز کردن ها بیا خاتون ! بیا بنشین ، خیال درد دل دارم غزل می خواهم از چشمت دراین همراز کردن ها ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎◍⃟💛◍⃟💜◍⃟💚
هم در دلِ فیروزه تراشی عشق است ، هم حاشیه ی هرچه حواشی عشق است فی الجمله بدان قدرِ خودت را ای دوست ! هر نقطه ی گردون که تو باشی عشق است ! ُ
در نزن رفته ام از خویش کسی منزل نیست
نکند "بوی تو" را باد به هر جا ببرد! خوش ندارم دل هر رهگذری را ببری... :/
از تو ای معشوقه‌ی قُد دلخورم از هـر آنچه بین ما شد دلخورم دیر فهمیـــــــدم زیادی بوده ام از ضریب هـوشی خود دلخورم ✍
"عشق بازی" را بلد بودم اما "بازی عشق" را... نه! آنقدر شعله ی دوست داشتنم را بالا بردم تا رابطه مان "سوخت"..... ِ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
ما جَهان را به تو بینیم که در خانهٔ چشم دیده مانند چراغ است و تو در وی نوری... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند : قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد تلخی عمر به شیرینی عشق اکنده ست چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
گرچه من را میتوانی زود از سر وا کنی تا سحر این پا و آن پا میکنم در وا کنی آمدم دیگر بمانم پس مرا بیرون نکن مشت خاک آورده ام که کیسه ی زر وا کنى اول مهمانی از تو خواهشی دارم فقط می شود زنجیر را از پای نوکـر وا کنی من خودم رسوای این و آن شدم با معصیت پیش چشم خلق لازم نیست دفتر وا کنی افتضاحی که به بار آورده ام شد دردسر اصلاً اینجا آمدم که از سرم شر وا کنی واسطه چه بهتر از این نام هست که آنقدر می کوبم این در را که آخر وا کنی من گرفتاری خود را میبرم امشب تا گره های مرا با دست وا کنی هرشبى كه روزه ام وا مى شود با مى شود رويم حسابى صد برابر وا كنى
می‌بوسمت که فاصله‌ها مختصر شود می‌بوسمت که فکر کنی غم زیاد نیست :)
در آسمان دلبری و آستان عشق، نور جمال دلبر ما را مثال نیست(:
مرا دوباره به روزهای خوب ببر؛ سپس رها کن و برگرد! من نمی‌آیم ^^ -
وه چه شیرین است! رنج بردن؛ پافشردن در ره یک ‌آرزو مردانه مردن؛ وندر امیدِ بزرگ خویش با سرود زندگی بر لب، جان سپردن =) -
در مکث زمان اگر چه پر جزر و مَدیم ما مجرم محکوم به حبس ابدیم یا پوچ دو دست سرد دنیاست و یا ما پشت همان دست که پوچ است زدیم
چنان غرق مرکـّب کرده ای چشـــم سیاهت را دل هر خوش نویسی مشق نستعلیق می خواهد!
. نميگويي و ميسوزي ،نميجويي و ميخواهي بہ باطن تشنه عشق و ، ‌ بظاهر غرق حاشايي
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺟﻔﺎﯾﺖ ﺧﻮﺷﻢ، ﺗﺮﮎ ﺟﻔﺎ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺵ ﺗﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﯼ
نخورده می چه داند شراب یعنی چه ندیده آب چه داند سراب یعنی چه؛ درست نیست که بگویم چه حالتی دارم مرا ببین که بدانی خراب یعنی چه
دوباره فطریه ام را عسل بدادم و قند که قوت غالبِ شعرم فقط لبان تو بود😉 ‎‌‌‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
- قدر بشناسید مستان ؛ آخرین پیمانھ را ساقے امشب میکند تعطیل این میخانھ را گو به مھمانان ؛ کھ مھمانے بھ پایانش رسید خورده‌یاناخوره باید ترک کرد این خانھ را 😔😔😔😢😢
از تو یک پرسش احوال ، مرا شاعر کرد عشق پیدا شد و فی الحال مرا شاعر کرد پَرشال تو پر از زمزمه ی شالی بود در نسیمی پرٍ یک شال مرا شاعر کرد پونه ها با گل پامچال تبانی کردند عطر پونه،گل پامچال مرا شاعر کرد سر چشمان تو در مدرسه غوغایی بود ازدحامی شد و جنجال مرا شاعرکرد
شعر بهانہ مےشود تا برسد بہ دسٺ یار... منتظر معجزه اے نشستہ ام تا برسد پیام تو .....
{♥️} خواهـے کھ جهان در کف اقبـال تو باشد شیرین کسـے باش کھ فرهـاد تو باشد˘˘!
به بیستون بنویسید پندِ مجنون را که شوخ چشمی لیلا همیشه شیرین نیست...
خمارِ تاکِ ضریحم ز جام های مُشَبّک ... شراب کِیْ بچشم از پیاله های دهانی؟
موبدان دیدن گیسوی تو را منع کنند ...! ای که زلفت شده منجر به فروپاشی دین
من از شمشیر ابرویت،نوشتم شعر و فهمیدم که روزی کشته خواهم شد،در این"بیت المقدس"ها !