eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دو دولت است که یک بار آرزو دارم تو در کنارِ من و شرم از میان رفته.... 🔹
من به میلِ خود به پایت سر نهادم، جان بخواه! جان به قربانت! چرا این پا و آن پا می کنی؟
گفتم اَر عاشق شوم گاهے غمے خواهم ڪشید من چہ دانستم ڪہ بارِ عالَمے خواهم ڪشید...
مرا از”جمع” خاطرخواہ ها “منها” کن ای “حوا” تو را کافیست “آدم” هرچه بار آمد به غیر از من ...
دل سویِ تو آورده پناه از غمِ دنیا این طفل، یتیم است در آغوش بگیرش...
﴿دِلا دِیشَب چه مِی کَردی تُو دَر کُوی حَبیبِ مَن؟ اِلهی خُون شَوی اِی دِل تو هَم گَشتی رَقیبِ مَن؟﴾
سخن عشق تو بی آن ڪه برآید به زبانم رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم..!!!
دیدمت یک شب به دریا خیره بودی تا سحر کاش دریای تو بودم دل به دریا می زدی 🌙
خودَت شاید نمیدانی چه کردی با دلم، امّا دلِ یک آدمِ سرسخت را بردی، خدا قوّت!
🕊💫🕊 در مجلس ما یار نباید که بیاید؟ دلدار به دیدار نباید که بیاید؟ سلطان به گداهای در خویش بنازد بیچاره به دربار نباید که بیاید؟ دور تو شلوغ است... مگر که همه پاکند! پیش تو گنهکار نباید که بیاید؟ بر طاق شفاخانه نوشتند کریمان بیمار و گرفتار نباید که بیاید؟ بالا سر نوکر دم تشییع جنازه ارباب وفادار نباید که بیاید؟ این بَرده ی بازار نجف دلهره دارد حیدر سر بازار نباید که بیاید؟ سرمست علی هستم و جام شب قدرش آن ساقی کرار نباید که بیاید؟ لب تشنه ی آن تشنه لبِ آبِ فراتم سقا دم افطار نباید که بیاید؟ با سر به زمین خورد و دل خیمه بهم ریخت ای مشک! علمدار نباید که بیاید؟ وقتی سر ناموس علی معجر پاره است عباس در انظار نباید که بیاید؟ 🕊💫🕊
  ﺻﺒﺢ ﻓﺮﺩﺍ، ﻣﻮﺳﻢ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﺁﯾﻨﻪ ﻫﺎﺳﺖ ﻓﺼﻞ ﻓﺮﺩﺍ، ﻧﻮﺑﺖ ﮐﺸﻒ ﺣﻘﺎﯾﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ   ﺩﺳﺖ ﮐﻢ، ﯾﮏ ﺫﺭه ﺩﺭ ﺗﺎﺏ ﻭﺗﺐ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﺎﺵ! ﻻﺍﻗﻞ، ﯾﮏ ﺷﺐ ﺑﮕﻮ، ﮐﯽ ﺻﺒﺢ ﺻﺎﺩﻕ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ؟   ﻣﯿﺮﺳﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺷﺮﻁ ﻋﺎﺷﻘﯽ، ﺩﻟﺪﺍﺩﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ، ﻫﺮﺩﻝ ﻓﻘﻂ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯿﺸﻮﺩ   🍃🌺🍃
می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را! می‌جویمت چنان که لب تشنه آب را! محو توام چنان که ستاره به چشم صبح یا شبنم سپیده ‌دمان آفتاب را بی‌تابم آنچنان که درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت چونانکه التهاب بیابان سراب را… ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی! با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اَشک، عاشِق را فَقط ثابِت قَدم‌تَر مِى‌كند با چكيدن جاى پاى شَمع مُحكم مِى‌شود:﴾
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه هیچ چیزش به جُز از وصل تو، خشنود نکرد!
ماه تا آمد که بردارد سری از سجده گاه قصه شق القمر بار دگر تکرار شد
دلم گرفته! به خود قول داده‌ام اما برایتان ننویسم چه با دلم کردند
ای ماه سر به مِهر سر از سجده بر مدار پشت سرت كسی است كه شق‌القمر كند
مَلک به امر خدا سجده بر علی دارد یقین که شکر علی در مسیرِ شکر خداست
همچو طفلانِ يتيمِ كوفه ، من هم آمدم ظرفِ شير اورده ام ، مولا جوابم را بده
آیدصدای صیقل شمشیر از کوفه به گوش دارد علی یک امشبی قوت یتیمان را بدوش 🌴🥀🌴🥀🌴
حسین جان میان کل اسماء گرانقدر نشسته اسم زیبای تو در صدر بحق اسم تو ،پروردگارم مرا می‌بخشد اخر در شب قدر
می کند مست علی زمزمه ی نام تو ما را چه شرابی است در این واژه ی مردانه ؟ خدا را همه ی زندگیت آینه ی وحی خدا شد روشن از آینه ات کن دل زنگاری ما را مثل یک صاعقه از ظلمت تاریخ گذشتی کی به دنبال شعاع تو بگردیم و کجا را؟ کی توان یافت شبیه تو دگر مرد مروّت کی توان یافت شبیه تو دگر مرد مدارا؟ مُردم از خوف و رجایی که به شمشیر تو دارم بنمایان پس از این سوء قضا حُسن قضارا کاشکی بودم در شهر تو ویرانه نشینی می کشیدی به سرم دست معطر به دعا را کاش می شد که غزال دل سرگشته ی من هم کشته ی پنجه ی عشق تو شود شیرشکارا ! داغ ،از حسرت ِ انگشتر اویم که نشانده ست به دلم غبطه ی خوشبخت ترین مرد گدا را 🌾🌸🌾
در دلم حسرت یک روضه درایوان نجف خلوتی، باشد و من باشم و سلطان نجف دلم امروز کمی پرسه زدن می.خواهد غزلی درمن و من توی خیابان نجف چقدرحس قشنگی است درآن دم که فقط شعرباشد به لب ونم‌نم باران نجف چه صفایی است که هم‌صحبت ارباب، شوم مثل موری شوم او مثل سلیمان نجف چون یتیمی شده‌ام با غزلی از سر عشق چشم‌هایم پیِ بابای یتیمان نجف دلم انگار گره خورده در این تنهایی به کمی گریه و قرآن و شبستان نجف کاش دستی به سرشانه‌ی من بگذارد قسمتم کاش کند قطعه‌ای از نان نجف
یارب سببی ساز به حق شب قدر تا عاقبتم به خیر مختوم شود
ضربه بر فرق علی(ع) خورد و عدالت را شکست شُست حیدر(ع) از جهان با ضربه آن دیو دست مجتبی(ع) اشکش روان و شد حسین(ع) آهش بلند زینب کبری(س) به سوگ حضرت مولا(ع) نشست "عاصی" 🍃🌹🍃😭 🌹 نثار حضرت ۳صلوات
رنگین کمان خاطر من تا خدا شکست دل در پناه ِخاطر ِدرد آشنا شکست یک جا تمام شهر پر از اضطراب شد وقتی صدای ِدستِ خدا در دعا شکست با خنجری که فرق علی را نشانه رفت بنگر دوباره دست بشر تا کجا شکست دیگر به سمت خانه ی خورشید رو نکرد ماه رخش شکافته شد ،قلب ما شکست فریاد از حماقت و رسوایی و خطا فریاد از این ندامتِ بی انتها شکست با این غمی که در نفس کبریا نشست باور کنید عرش خدا بی‌صدا شکست 81/9/13🚩