eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
11.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴شعری زیبا، روضه ای جانسوز... حضرت زهرا سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک جمعه ی دیگرم به حسرت طی شد در هجمه ی درد و آه و محنت طی شد ای اهل  دو عالم  به فدایت ، آقا... عمرم به امید یک عنایت طی شد ...
منکران قتل زهرا گوش گوش حامیان قاتل زهرا خموش قتل دخت مصطفی افسانه نیست قصۀ شمع و گل و پروانه نیست آتش افروزی به بیت بوتراب پیش ما روشن تر است از آفتاب دارم از اهل مخالف چهل سند چهل سند جمله صحیح و مستند که فلانی گفت با حبل المتین نفس پیغمبر امیرالمؤمنین کای علی بیرون بیا از خانه باز بر خلیفه دست بیعت کن دراز گر ز خانه پای نگذاری برون ور نیایی جانب مسجد کنون به خداوندی که جان داد و تنم خانه را با اهلش آتش می زنم پاسخش گفتا یکی در آن میان با چه جرأت از تو سر زد این بیان هیچ می دانی که در این انجمن زینبش است و حسین است و حسن گفت حتی با حسین و با حسن بایدم این خانه را آتش زدن او برون استاده مولا در درون او قسم خورد و علی  نامد برون چون علی بیرون نیامد لاجرم  دود آتش رفت بالا زان حرم  از هجوم دشمنان در باز شد  حمله بر بیت الولا آغاز شد  حال می پرسم که آیا فاطمه  بی تفاوت بود در بین همه؟  نیست هرگز یک مسلمان باورش  فاطمه غافل شود از شوهرش  بین دشمن یار را تنها نهد  بهر حفظ جان علی را وانهد  او از اول پشت در استاده بود  بر دفاع شیر حق آماده بود  دید دشمن گشته زهرا سدّ راه  تازیانه رفت بالا آه آه  سدّ راه خویش را برداشتند  پای در بیت خدا بگذاشتند  داشت زهرا دامن حیدر به دست  زان غلاف تیغ دستش را شکست  میثم اینجا دیده را خونبار کن  باز هم این بیت را تکرار کن  قتل ناموس خدا افسانه نیست  قصۀ شمع و گل و پروانه نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شبتون بخیر🥀
6.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک نفر داد زد: چرا غزه؟ نان ما واجب است یا غزه؟
صبح ازل الله اکبر یادمان داد اسلام را آن روز حیدر یادمان داد قرآن نمی‌خواندیم اما سوره‌ی حمد با دست‌های بسته کوثر یادمان داد زهرا اصول دین به ما آموخت وقتی توحید را در آتش در یادمان داد پای علی ماندن در آتش سوختن بود ایثار را زهرای اطهر یادمان داد هر کس که زهرا را بیازارد مرا نیز آری برائت را پیمبر یادمان داد ما داغ محسن را نفهمیدیم و بعداً در کربلا حلقوم اصغر یادمان داد غم‌های حیدر را به جان خود خریدیم سختی کشیدن را ابوذر یادمان داد ما خادم زهرا شدیم الحمدلله فضه به ما آموخت، قنبر یادمان داد در کودکی با مِهر زهرا شیر خوردیم مِهرش اگر با ماست، مادر یادمان داد ما عاشقیم این عاشقی را نیز بابا از کودکی در پای منبر یادمان داد شکر خدا در گریه‌ی ما معرفت بود زهرا میان اشک‌ها فریادمان داد
اين ماه سوم است گرفتار بسترى شكر خدا كه ظاهراً امروز بهترى چيزى نگفته ام به كسى مهربان من دل تنگ نگاه توام مهر مادرى هرشب كنار بستر تو گريه مى كنم مادر!چقدر جان خودت گريه آورى مادر!نگاه كن كه چه خاكى سرم شده با چشم نيمه باز چرا خيره بر درى؟ جان حسن بمان و نرو از كنار ما هرچند خسته اى و ز عالم مكدرى..
پناهِ هر دو جهان است، چادرِ زهرا امید کون و مکان است، چادرِ زهرا شبی دلیل نجات چهل یهودی شد که منجی همگان است، چادرِ زهرا چه سایه‌ای! که شده مهدِ یازده خورشید چه قدر خیر رسان است، چادرِ زهرا همیشه مَحرم و مَرهم به کوهِ غم‌هایِ دلِ امام زمان است، چادرِ زهرا اگرچه سوخت، اگر گشت خاکی، اما باز پناه هر دو جهان است، چادرِ زهرا
حال تو مثل کبوترهای بی بال و پر است خنده هایت فاطمه! آرام جان حیدر است بون نان در خانه پیچیده ست، پس شکر خدا حال تو از روزهای قبل قدری بهتر است خانه را جارو زدی. ..از بسترت برخاستی از نگاهت می توان فهمید روز آخر است این لباسی را که می بافی برای محسنت آخرش هم قسمت او نیست، سهم اصغر است می روم در کوچه ها، قنفز میان کوچه هاست می روم مسجد مغیره در کنار منبر است ای ستون خانه ی من ، حرفی از رفتن مزن بی تو حالم مثل یک فرمانده ی بی لشکر است این نمک نشناس ها آتش مهیا کرده اند بی خبر از اینکه اینجا خانه ی پیغمبر است موی زینب مثل حال حیدرت آشفته است فاطمه! این حال و روز خانه ی بی مادر است از همان روزی که آتش بوسه از بالت گرفت جای بال زخمی و خاکی تو روی در است چند ماهی می شود ، حیدر شده خانه نشین چند ماهی می شود زهرا میان بستر است دست هایی را که می بوسید پیغمبر شکست راستی زینب چه حالی داشت وقتی در شکست دست در دست حسن می رفت زهرا ، ناگهان... روی خاک افتاد قرآن...سوره ی کوثر شکست دست های بسته ی مولا گواهی می دهد بارها بعد از پیمبر حرمت حیدر شکست یک مَلَک ای کاش چشمان حسن را می گرفت لحظه ای که بی هوا بال و پر مادر شکست نیمه های شب زمان غسل زهرا بود که بعد چندین ماه بغض فاتح خیبر شکست سال های بعد عصر روز عاشورا که شد پیش چشم مادرش گهواره ی اصغر شکست از میان خیمه زینب دید ، پیش کوفیان قامت ارباب از داغ علی اکبر شکست از میان خیمه ها فریاد می زد خواهرش ساربان! آرام تر قدری که انگشتر شکست چوب محمل حال زینب را فقط فهمید بود... راستی زینب چه حالی داشت وقتی "سر"شکست