eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
74 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اب و جارو کرده ام این دل دیوانه را... پاک کردم از غمت این خانه ی ویرانه را... لطف کن دیگر نیا تا سرم باز هوایی نشود.. پاک کن از فهرست شیدایان این بیگانه را... لطف کن مهربانی نکن و باز دلم را تو نبر... رها کن از بند نگاهت صاحب کاشانه را...
خال هندی،گونه لبنانی،رخت کُردی تبار لُر مرام و آذری خو، ترکمن چابک سوار لب فریبا گونه زیبا چشم ابرو دیدنی یکه تازی ، دلنوازی، از تبار بختیار!!! گردنت تنگِ بلورین، مو شرابِ ارمنی طعم لیمو،عطر بویت پرتغالِ شهسوار زلف پرپیچ و خمت چالوس و طرحِ کندوان گاه حیران تر ز حیرانم از این نقش ونگار با دماوند همنشینی بر بلندای امید بهرِ فتحِ قله هایت بیقرارم بی قرار ژرف اقیانوس عشقی و درونت موج خیز میزنم دل را به طوفانِ تنت با اقتدار برده ای هوش از سرم، آتش زدی بر باورم بت پرستم کرده ای از خود ندارم اختیار میشوم محوِ جمالت میچکانی ماشه را ای امان از گردش بی رحم چشمانِ نگار در کجا سنگر بگیرد دل از آن تیرِ نگاه زه رها کن می پذیرم با کمالِ افتخار ماه من خوش آمدی بالای آبادی ما رقص نور امشب بپا کن تا بماند یادگار »آمدی جانم بقربانت ولی «این را بدان انتظارت را کشیدم سال های آزگار تا که آهنگِ قدم هایت بگوشم میرسید دل بیادت بی مهابا شور میزد دیده تار
آتشے از عشقِ تـو در قلبِ ما افتاده است بیخبر هستۍڪه عشق تو ز پا افتاده است چهره برگرداندۍو از دیده پنهان گشته ای بر تمـاشاے تـو ڪارم بر دعـا افتاده است اشڪِ سردِ بیڪسے در چشم هایم یخ زده حنجرم خشڪیده دیگر ازصدا افتاده است غیـرِ گـریـه نیست پیـدا در دلِ آیینه ها صد تَرَک از غصه بر آیینه ها افتاده است رفتے و پشتِ سرِ تـو این نگاهِ خسته ام منتظر بـر امتـدادِ جـاده ها افتاده است ازغمت چون شمع میسوزم و از فریادِ من آتشے بر سینه ے پـروانه ها افتاده است بهـرِ درمـانِ غـریبـه یـار هـم راضے نشد بختِ بـد بنگر چگونه از بها افتـاده است 🍃💐🍃
از تو سکوت مانده و از من، صدای تو چیزی بگو که من بنویسم به جای تو حرفی که خالی‌ام کند از روزها سکوت حسّی که باز پُر کُنَدَم از هوای تو این روزها عجیب دلم تنگِ رفتن است تا صبح راه می‌روم و پا‌به‌پای تو در خواب حرف می‌زنم و گریه می‌کنم بیدار می‌کنند مرا دست‌های تو هی شعر می‌نویسم و دلتنگ می‌شوم حس می‌کنم کنارَمی و آه جای تو... "این شعر را رها کن و نشنیده‌ام بگیر بگذار در سکوت بمیرم برای تو"... ‎‌‌ ‍‌‌ ‍‌ ‌ ‌‌ ‌‌
برای من که دلم چون غروب پاییز است صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است
چشم درويش بكن موقع صحبت با من من دلم خواسته شايد به شما "زل" بزنم...!
ای عشق به شوق تو گذر می‌کنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم... بگذار به بالای بلند تو ببالم کز تیره‌ی نیلوفرم و تشنه‌ی نورم 🌱 💕
. ‏می شود جای"شما" "تو" بشوم موقع چت؟ چه کنم من، این ادبت ما را کُشت!!!...
❇️: یادم نمے کنے و ز یـادم نمے روۍ... یادٺ بخیـر یار فـراموش کار مـن!
بیدل منم !  که دلم مانده پیش من جای خالی  همه دل های عالمم ...!
یا مرا دعوت نکن یا سور و ساتی هم بیاور نازنین! چایی که می‌ریزی نباتی هم بیاور محشری بانو! نیستان لبت را وقف ما کن روز محشر باقیات الصالحاتی هم بیاور مستحقم، ای هوای باغ گیسویت شرابی ! آمدی از باغ انگورت زکاتی هم بیاور دختر خانی ولی خانم! مگر ما دل نداریم گاهگاهی کوزه آبی از قناتی هم بیاور اینقدر با بچه شهری ها نکن شیرین زبانی یا اقلا اسم فرهاد دهاتی هم بیاور ظهر از مکتب بیا از کوچه ما هم گذر کن از گلستان، گل برای بی سواتی هم بیاور روی نذری‌ها بکش با دارچین قلبی شکسته لطف کن یک بار تا درب حیاطی هم بیاور پشت سقاخانه‌ام چشم انتظار استجابت از زیارت آمدی آب فراتی هم بیاور
کاش میشد عشق را اغاز کرد با هزاران گل یاس آن را ناز کرد کاش میشد شیشه غم را شکست دل به دست اورد نه اینکه دل شکست 🥀🥀