برای من که دلم چون غروب پاییز است
صدای گرم تو از دور هم دل انگیز است
#مهدی_سهیل
چشم درويش بكن موقع صحبت با من
من دلم خواسته شايد به شما "زل" بزنم...!
#نور_نريمان
#خواهرم_حجابت
#برادرم_نگاهت
ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم...
بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیرهی نیلوفرم و تشنهی نورم
#قیصر_امین_پور
#شاعرانه 🌱
💕
.
می شود جای"شما"
"تو" بشوم موقع چت؟
چه کنم #دلبر من،
این ادبت ما را کُشت!!!...
#عليرضا_فراهانی
بیدل منم !
که دلم مانده پیش #تو
من جای خالی
همه دل های عالمم ...!
#معصومه_صابر
یا مرا دعوت نکن یا سور و ساتی هم بیاور
نازنین! چایی که میریزی نباتی هم بیاور
محشری بانو! نیستان لبت را وقف ما کن
روز محشر باقیات الصالحاتی هم بیاور
مستحقم، ای هوای باغ گیسویت شرابی !
آمدی از باغ انگورت زکاتی هم بیاور
دختر خانی ولی خانم! مگر ما دل نداریم
گاهگاهی کوزه آبی از قناتی هم بیاور
اینقدر با بچه شهری ها نکن شیرین زبانی
یا اقلا اسم فرهاد دهاتی هم بیاور
ظهر از مکتب بیا از کوچه ما هم گذر کن
از گلستان، گل برای بی سواتی هم بیاور
روی نذریها بکش با دارچین قلبی شکسته
لطف کن یک بار تا درب حیاطی هم بیاور
پشت سقاخانهام چشم انتظار استجابت
از زیارت آمدی آب فراتی هم بیاور
#قاسم_صرافان
کاش میشد عشق را اغاز کرد
با هزاران گل یاس آن را ناز کرد
کاش میشد شیشه غم را شکست
دل به دست اورد نه اینکه دل شکست
🥀🥀
هَرچـِــه او ناز و اَدا کَــرد مُجابش کردم
تا رضاخان شُدم و کشفِ حِجابش کردم
مریمِ باکِره ای بود و عِبادت می کرد
جِبرئیلش شُدم و پاک خرابش کردم
چشمِ افسونگرِ میگونِ غَزلخوانی داشت
هَر غَـزل خواند ،یکی ناب جَوابش کردم
گُلِ سُرخی که دَهانم زِ دَهانش بر داشت
آنقدَر سَخت مکیدم کِــه گُلابَش کردم
تا کـِه شِلّیک کُنَد بوسه یِ آتش ، تا صُبــح
لَب مُسَلسَل شُد و پِیوسته خِشابش کردم
بازوان را زِ دو سو مثلِ کتابی بَستم
مثلِ یک برگِ گُلِ لایِ کتابش کردم
تا کِه برداشتم ، از گردنِ او حقِ زکات
بوسه یِ بیشتر از حَدِّ نِصابش کردم
#غلامعباس_سعیدی
قلب تو قبله گاه من، چشم تو شد قبله نما
گریه ڪنان نشستهام رو به تو با دست دعا
ڪاش به من نظر ڪنے با دل من سفر ڪنی
راز و نیاز ِ من تویے، اے نفست گره گشا
بذر ِ امید من فقط، با تو جوانه میزند
این دلِ لوسو بدقلق، جز تو نمیشود رضا
هیچ ڪسے در این جهان غیر تو عاشقم نڪرد
جز تو ڪدام دڪترے درد مرا ڪند دوا ؟!
گر ڪه مراد من شوی،ڪشتهے راهت بشوم
معتقدم ڪه در خطر، عشق نمیڪند خطا
#شیدا_التیام
تقدیم به تمام متولدین دهههای پنجاه و شصت
من پُرم از خاطرات و قصههای کودکی
این که روباهی چگونه میفریبد زاغکی!
قصّهی افتادنِ دندانِ شیری از هُما
لاکپشت و تکّه چوب و فکرهای اُردکی!
قصّهی گاو حسن، دارا و سارا و امین
روزِ بارانی، کتابِ خیسِ کُبری طِفلکی!
تیلهبازی در حیاط و کوچه و فرشِ اتاق!
بر سرِ کبریت و سکه، یا که درب تَشتکی!
چای والفجر و سماور نفتیِ کُنجِ اتاق
مادرم هرگز نیاورد استکان بینعلبکی!
داستانِ نوک طلا با مخمل و مادربزرگ!
در دهی زیبا که زخمی گشته بچه لکلکی!
هاچ زنبور عَسل، نِل در فراق مادرش!
یادِ دوران اوشین و نقطههای برفکی!
هشت سال از دورهی شیرین امّا تلخِ ما
پر ز آژیرِ خطر با حملههای موشکی!
تا کجاها میبرد این خاطره امشب مرا
کاش میرفتم به آن دورانِ خوبم، دزدکی!
یاد آن دوره همیشه با من و در قلبٍ من
من به یاد و خاطراتت زندهام، ای کودکی!
شاعر؟
قبولم میکند در پیریام محراب آغوشت
به مسجد میرسند آخر،چو میپوسند قرآنها
#معنی_زنجانی