eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
" ﺩرهمهمه ی‌بازی سرخ ﺁﺑــــﯽ ﻫﺎ ﺩﻟﺨﻮﺵ ﺑﻪ ﺗﻮﺍﻡ ﺷﻔﺎﯼ ﺑﯽ ﺗﺎﺑﯽ ﻫﺎ ﻣﻦ جمعه ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﺑﯿــــﺪﺍﺭﻡ ﮔــﻮﺭ ﭘــﺪﺭ ﺗــﻤﺎﻡ ﺍﯾــــﻦ ﻫﺎ..."
🍃 گره‌گشای دو عالم، دعای من همه این است کـه دسـت حق بگشایـد گـره ز کـار ظهورت ✍شاعر: سیدرضا موید 🍃 🌼🌸 🍃🌼🍃 @abadiyesher
ما کوه غرور و ادعاییم آقا مشغول دعا که نه، اداییم آقا دنبال تو بودیم ولی گمشده ایم! این جمعه نشد به خود بیاییم آقا...
ای قبله ی غایب از نظر ، می آیی از غیب رسیده این خبر، می آیی ای راه کمال و عزت و فخر بشر یک روز بگو که در سحر، می‌آیی...💚
ما کوه غرور و ادعاییم آقا مشغول دعا که نه، اداییم آقا دنبال تو بودیم ولی گمشده ایم! این جمعه نشد به خود بیاییم آقا...
شرمنده اگر دعای من کار نکرد آنجور که باید دلم اصرار نکرد عجل لولیک الفرج گفت لبم اما دل من درست رفتار نکرد
نه زاهد می‌شود هر آدمی با جای مهر روی پیشانی نه دائم سد خورشید است ابر روز‌های سرد بارانی مچ سفت صدف وا می شود معلوم خواهد شد چه چیزی را به جان می‌پرورد در بطن خود از چشم خلق‌الله پنهانی نفوذی آدمی از جنس ما و درد‌های مشترک دارد شکایت دارد از فقر و فلاکتهای زنهای خیابانی خودی در ظاهر اما ناخدای کشتی دزدان دریایی نه سرباز وطن یک مهره‌ی شیطان برای خلق ویرانی نفوذی می تواند خادم و خدمتگزار مهربان باشد نفوذی انجمن‌دار است گاهی در لباس پاک روحانی نفوذی می تواند دکتر و سرهنگ وشاعر باشد و گاهی نفوذی عارف و علامه‌ی دهر است و استاد سخندانی نفوذی داور و بازیگر و در هر لباسی فتنه‌انگیز است نفوذی می تواند یک بسیجی باشد و در نفرت‌افشانی نفوذیها فراوانند این ایام، باید با بصیرت بود گرفتاریم در یک کشتی آشفته در دریای طوفانی فرج در پیش، ساحل روبرو، با ناخدایی از تبار نور مسیر ما نخواهد شد عوض در التهاب هیچ بحرانی کسی از راه خواهد آمد و کاخ ستم ویرانه خواهد شد و خواهد رفت از کل جهان با مقدمش درد و پریشانی
در شهر اگر هنوز ایمانی هست در کالبد خسته‌ی ما جانی هست چون معتقدیم منتقم در راه است ویرانی و غم را سرو سامانی هست
یک لحظه سکوت در دل همهمه کن یاد از غمِ هجرِ یوسفِ فاطمه کن در محفل گرم و شاد یلدایی خود عجل لولیک الفرج زمزمه کن
یک لحظه سکوت در دل همهمه کن یاد از غمِ هجرِ یوسفِ فاطمه کن در محفل گرم و شاد یلدایی خود عجل لولیک الفرج زمزمه کن
با کشتی نوح جانمان می آید خورشید شب جهانمان می آید از خاک‌نشینی و زمین خسته شدیم وقتش شده، آسمانمان می آید
خسته‌ایم از عالمان بی‌عمل در تظاهر، در دورویی بی‌بدل از عبا و چادر و ریش دکور صورتی‌های زبون و پر دغل عاشقان لقمه‌ای‌ بی دردسر در بزنگاهان گریزان از خطر وقت‌ تبیین‌ پشت‌‌صحنه‌لال‌ لال در زمان فتنه مفقودالاثر عاشقان سینه چاک صندلی لقلقه در کامشان حرف ولی خاص‌هایی با مرام عمروعاص مانده از طی کردن راه علی اهل حرف و مدعی و لاف‌زن در عمل اما فشل، از مرد و زن با هزاران وعده دنبال مقام خر که‌از پل رد شود پیمان‌شکن طعمه دنیاست این هو هویشان جزدورنگی‌نیست‌خلق‌وخویشان ظاهری زیبا و ناز و موسوی بلعمی‌‌مخفی‌ست در پستویشان هست اما بخت‌شان رو به زوال نیست حال زندگی بر یک روال می رسد کم‌ کم بهاری مهدوی این‌زمستان‌می‌رود، اف بر زغال