eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
التماس دعا🌹
با هر نفست عطر خدا آوردی جای همه‌ دردها دوا آوردی باز است به روی تو در قلبم باز ای صبح خوش آمدی صفا آوردی
در سرم باش و بیا یکسره سرسام بده قدری از باده‌ی ته مانده در آن جام بده بنشین دود کنم هستی خود را با تو مثل قلیان دو سر چاق به من کام بده گره‌ی روسریت را کمی امشب شل کن به تمام شعرا...نه...به من الهام بده رعیت باغ توام دختر ارباب فقط مشتی از نوبر هرساله‌ی بادام بده دست کم جای جوابی به سلامم یکبار بی تفاوت نگذر از من و دشنام بده حکم دادی به خداحافظی آخر، قبلش قدر یک بوسه به من فرصت فرجام بده به سراغ من اگر آمدی آهسته بیا غزلی تازه بخوان، فاتحه آرام بده
با من بگو تا کیستی، مهری؟ بگو، ماهی؟ بگو خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن دیگر بگو از جان من، جانا چه می‌خواهی؟ بگو گیرم نمی‌ گیری دگر، زآشفته عشقت خبر بر حال من گاهی نگر، با من سخن گاهی بگو ای گل پی هر خس مرو، در خلوت هر کس مرو گویی که دانم، پس مرو، گر آگه از راهی بگو غمخوار دل ای می ‌نیی، از درد من آگه نیی ولله نیی، بالله نیی، از دردم آگاهی بگو بر خلوت دل سرزده یک ره درآ ساغر زده آخر نگویی سرزده، از من چه کوتاهی بگو؟ من عاشق تنهایی‌‌ام سرگشته شیدایی‌ام دیوانه‌‌ای رسوایی‌‌ام، تو هرچه می‌خواهی بگو
رشته گر باریک باشد در محبت، باک نیست جهد کن تا از کشاکش، نگسلانی رشته را
چون درختی خشک با شاخه هایی پر غبار وریشه هایی تشنه پامال زمستان چشم به راه شکفتن با شوق صد شکوفه بهاری ترین ابر را انتظار می کشم... در حیرت اینکه دهقان به چه کار کِشت مارا...؟! درباره خودتان بنویسید!؟ جواب:انسانی در پی آدم هستم
جنون زلف‌هایت برده از من باز، بازی را بیا پایان بده مردانه این گیسو درازی را بکش ابرو، بزن چاقو، بده مرهم، خدایی کن به شدت دوست دارم این مدل بنده‌نوازی را تمام پاره خط‌های تنم را قطع کن با وصل بر اندازیم این قانون خط های موازی را فقط تو می توانی قاتل یک شهر باشی، بعد به یک لبخند برداری کلاه هر چه قاضی را بیا با اتحادی مزدوج حل شو در آغوشم که از بنیاد برداریم اضلاع ریاضی را دهان دائم الخمرِ خُمت را بسته تر کن باز بیا از رو ببر یکجا، زکریاهای رازی را
گم‌گشته‌ایم در خود و پیدا نمی‌شویم ما بعد از این شکسته‌دلی، ما نمی‌شویم
❣ اگر قول تو سر قرار اگر می‌آمد آمدشدِ انتظار، سرمی‌آمد کارم نه به دست عقل اگر می‌افتاد از عشق چه کارها که برمی‌آمد
هر کسی هست گرفتارِ خط و خال کسی از همه کار جهان من به علی مشغولم دور او گشتم و میگردم و خواهم گردید سالیانی است به شغل زُحلی مشغولم خبری نیست در این دهر خبر نامِ علی است غیر او من به امور بدلی مشغولم از نجف آمده بودم به نجف خواهم رفت من برای نجفم من به علی مشغولم
بايد به آغوش خزان مجبور باشد تقويم وقتي از بهارش دور باشد! سهم اجاق روشن هيزم شکن هاست اينجا درختي که اجاقش کور باشد! مي خواستم خورشيد باشم، حبّه هايم فانوس دست خوشه اي انگور باشد عطر مرا در چشم هايت منتشر کن آيينه بايد بازتاب نور باشد! اي مرگ لطفاً شال سبزي که مي آري گل هاي سرخش با لباسم جور باشد!!
همیشه شاعران آواره‌ی شعرند اما من به دنبال توام! وقتی تو باشی شعر می‌آید...