از روز ازل شدم ارادتمندش
محتاج نگاه اویم و لبخندش
در دفتر احوال دلم ثبت نشد
«جز مهر علی و یازده فرزندش!»
#جواد_محمدی_دهنوی
یاران! دل دردمند ما را نگرید
طوفان کُشندهٔ بلا را نگرید
از ما دل بیقرار و پر شور و نوا
فارغ دل یار بیوفا را نگرید
#امام_خمینی
یار با غیر و غمِ عشق در آغوشم بود
مرگ صد بار بِه از زندگیِ دوشم بود...
#طالب_تبریزی
مرگ نزدیک است تا از دوستان دوریم ما
این نفسها اختیاری نیست، مجبوریم ما
سهمِ ما یک بوسه بود آن هم به هنگامِ وداع
هیچکس ما را نمیخواهد، لبِ گوریم ما
هرکه میزد دستِ رد بر سینهی ما آشکار
در خفا میخواست ما را، آبِ انگوریم ما
اینکه میبینی به رغمِ توبه مستیم و خراب
از شرابِ سالیانِ پیش کیفوریم ما
هر نفس خالی شدیم از اشتیاقِ زیستن
مرگ نزدیک است یا از زندگی دوریم ما؟
#انسیه_آرزومندی
غروب عاملِ غم باشد و تو عاملِ شعر
دو عاملی که کمر بستهاند به کشتنِ من
#سیدمحمد_اتکالی
نه هر کرمی که دارد پیله یک پروانه خواهد شد
نه بعد از لیلی ومجنون کسی افسانه خواهد شد
ثباتی بر وفا و راز داری نیست در این شهر
نه پیدا تا ابد یک شانه ی مردانه خواهد شد
نه بر تن می کند ابریشم احساس عقل اینجا
نه گیسوی خیالی در دل شب شانه خواهد شد
سرای جمع اضداد است دنیای مدرنیته
پر از هیچیم و در یک لحظه پر پیمانه خواهد شد
به پرواز خیال انگیز شعرم دلخوشم اما
کدامین کرم کال پیله ای پروانه خواهد شد!؟
#محمدجواد_منوچهری
#مدح
#حضرت_جواد_الائمه_علیه_السلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
آقــا! تو را عــزیــز خــدا آفریدهاند
از آیـههای جــود و سخـا آفریدهاند
نور تــو را برای رسیدن به کوی عشق
شمس هُــدیٰ و قبلــه نمــا آفریدهاند
دریایـــیِ دو دست تو را اَیُّــهَا الجواد
از جنــس نــور و آب بقـــا آفریدهاند
جود و سخــاست عادت آل عبا، ولی
تنهــا تو را "جــوادِ" رضـــا آفریدهاند
احسان و سفره داریِ این خانواده را
دریــای رحمــت فقـــــرا آفریدهاند
ای از تبـــار آینـــهها، از صفــــای تو
صــدق و صفــای آینــه را آفریدهاند
درگــاهِ بـا سـخــاوت بـاب الجـــواد را
عــالــمْ پنـــاهِ شـــاه و گــدا آفریدهاند
صحــن و سرای بارگَـــهِ کاظمیــــن را
زیبــاترین بهشــتِ خــدا آفریدهاند
در پاکــی و زلالی و تقــوا و دین، تو را
دُردانـــهای به بحــرِ وِلا آفریدهاند
از کودکی نشـــانِ بزرگی و فضــل را
مُهـــرِ جبیــنِ ابـن رضـــا آفریدهاند
فضــل تو را ندید زنــی مثل اُمّ فضـل
او را شَقــی به هر دو سرا آفریدهاند
روشن نمیشود دلِ تار از فروغ مهر
خورشیــد را ز شام ، جــدا آفریدهاند
طی کرد اُمّ فضل، همان راه جعده را
او را جـدا ز رســم وفـــا آفریدهاند
سهـــم کریــم آل عبــــا و جـــواد را
ســـوز جــگر به زهــر جفا آفریدهاند
این داغ سینه سوز تورا گوشهای فقط
از داغ سیــدالشهــدا آفــریدهاند
داغت اگر چه سخت، ولیکن عظیم تر
از داغـهــای کــرب و بـلا آفریدهاند؟
از آن زمان که کرب و بلا را رقــم زدند
حق را نشــــان تیـــرِ بــلا آفریدهاند
اما اســـاس باطــل و بنــیان ظلــم را
بر پـایـهٔ شکــست و فــنا آفریدهاند
نور حسیــن ، آینهٔ حـق سرمدیست
این نـور را چــراغ هُـدا آفریدهاند
#رقیه_سعیدی(کیمیا)
در حسرت مرگ زیستی تا آخر
مجبور شدی بایستی تا آخر
ای تعزیهخوانِ بیتماشاگرِ من
خود خواندی و خود گریستی تا آخر
#رباعی
#جعفر_مقیمیان