eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
78 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
رضا شدی و به ما بخششت فراوان شد انیس و مونس دلها شه خراسان شد تمام عشق، فقط مشهدالرضای شماست کنار پنجره‌فولاد، عشق ریزان شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با یاد خدا به هستی ات رنگ بزن بر چهره ی ابلیس لعین سنگ بزن تا رای سفیدهاجلیلی بشود هر لحظه پیامک بده و زنگ بزن
تو دریای دل خود را به من بسپار و فارغ باش که غم هرگز نیافرازد به دریا بادبانش را
تو که گفتی برایت چند خواهی دیه بنویسم؟ به جای خونبهایت نقدها را نسیه بنویسم؟ به نام شعر، کام نوحه خوانی را به من دادی چنانی که تمام عمر خود مرثیه بنویسم به من گفتی: به جای چشم از ابرو بگو دیگر چگونه من به جای اصل از حاشیه بنویسم؟ نفس هنگام دیدارت چنان حبس است در سینه که می خواهم برایت تا ابد حبسیه بنویسم میان دشمنم کردی بزرگم آه؛ طوری که اگر موسی شوم یکریز از آسیه بنویسم به ظاهر شاعرم کردی و کاری کرده ای هرشب برای اشک های خویش احضاریه بنویسم سر قبرم بیا! راضی شوم بر مرگ و از این رو به رویش آیه‌ی "راضیه مرضیه.." بنویسم
چون مونالیزایی و با خنده دلبر می‌شوی آفرین بر تو که این اندازه محشر می‌شوی ای امان از دست تو با این‌همه افسونگری هرچه من دیوانه تر، تو دلرباتر می‌شوی شب به شب ماه بلورینی و عالمتاب عشق صبح برمی‌خیزی و خورشید خاور می‌شوی باز هم پیراهن آبی به تن داری و باز در وسیع آسمان من کبوتر می‌شوی در خیالم باز از دریا میایی دیدنم چون پری های پریشان موی بندر می‌شوی پرسه پرسه راه می آیی تو با دلتنگی ام زیر باران باز هم همگام من تر می‌شوی خوش به حال شعر "نوری" که همه در وصف توست خوش به حال این غزل که آخر از بر می‌شوی
محبت علی و فاطمه ، حسین و حسن محبتی که پدر داده یادمان این است محبتی که سرانجام در حساب و کتاب رسد به روز قیامت به دادِمان این است فقط ز درسِ الفبا " حُ سِ ی ن " را بلدیم هزار شکر که سطح سوادمان این است چه فرق می کند اصلاً عجم ، عرب ، غیره... که اهل روضه شدیم و نژادمان این است یکی زیارت دنیا یکی شفاعت حشر تمام خواهشِ دلهای خادمان این است بقیع می شود آباد مثل کرببلا خدا گواست که ما اعتقادمان این است
اگر روزی بدست آرم سرِ زلفِ نگارم را شمارم مو به مو شرحِ غمِ شب‌های تارم را...
🌼🌼🌼🌼
کدام شعرت را در یک صبح بارانی نوشته‌ای؟ بعد از آن‌که انگشتانِ خیسِ ابر آن‌قدر به شیشهٔ پنجره زد تا بیدارت کرد، همان را در گوشِ من زمزمه کن! این‌که در دهانِ تو ابر، شکلِ دیگری دارد، این‌که در صدای تو باران، طورِ دیگری می‌بارد، این‌که در هوای تو باز کردنِ چتر، بی‌انصافی است، یک‌طرف! می‌خواهم ببینم زنی که در صبحی بارانی صدای تو را می‌شنود، چقدر ممکن است دیوانه باشد که دیوانه‌ات نشود!
دوستت دارم ... و چقدر توضیح دادنِ حرف‌هایِ ساده سخت است..!
‍ یاد آن روز که از کوچه گذر می‌کردم و به چشمان تو از دور نظر می‌کردم دیدن چشم شما مظهر زیبایی بود چقدر وقت به دیدار تو سر می‌کردم همه شب عشق تو را تا نظرم می‌آورد و من از رفتنت احساس خطر می‌کردم تو از آن بازی گرگم به هوا یادت هست سینه را پیش تو بر گرگ سپر می‌کردم تا که هر دست غریبی به جمالت نرسد شب خود را به هوای تو سحر می‌کردم پدرم دید شبی دست تو را در دستم بعد از آن شرم ز دیدار پدر می‌کردم همه‌ی خاطره‌ها از غم تو لبریز است و دو چشمی که از آن خاطره تر می‌کردم کاش آن لحظه که از کوچه ی ما می‌رفتی من به همراه دلم با تو سفر می‌کردم