زیبایـےِ دیوانِ غزلهاے من از توست
زیرا ڪہ دل انڪَیزترین شعر ِ جهانے!
"اقلیم ِ وجودم" شده "از آنِ تو" اے ڪاش..
در مُلڪ ِ دلـــم تــا "ابدُالدّهــــر" بمانـے!
ای زن به تو از شوهرت اینگونه خطاب است
ارزندهترین زینت زن «طبخ کباب» است
هرچند که تعظیم به مخلوق روا نیست
تعظیم به شوهر بکنی عین صواب است
بد نیست که از غر زدنت نیز بکاهی
مخصوصاً اگر شوهرت اعصاب خراب است
تا وصلهی پوشاک تو معلوم نباشد
چادر به سرت کن که مهم حفظ حجاب است
احسنت بر آن زن که همان اوّل صبحی
رختش همگی شسته و بر روی طناب است
باید قفس از جنس طلا ساخت برایش
زن مثل قناری ست ولی مرد عقاب است
مرد است که اصل است چنان موج خروشان
زن وصل به اصل است، قشنگ است، حباب است
آرایش زن نیز خودش چیز عجیبی ست
معلوم نشد چیست، لعاب است؟ نقاب است؟
حتّی نتوانست بفهمد قلم صنع
زن چیست در این بین، سؤال است؟ جواب است؟
البتّه مشخّص شده از مهریه اش که
از ثانیهی عقد، سرش توی حساب است
مردان همه باید دو سه تا زن بستانند
مقصود از این کار، هوس نیست ثواب است
دلواپس شعرم همهی عمر؛ زنم گفت:
دلواپس نان باش که این خربزه آب است
کتک نخورم خوبه☺️
🍃🌼
اگر چه خواب، نیاید به چشمِ کم سویم ....!
ولی به خاطر تو،
شب بخیر می گویم ...
من از هجومِ خیالِ تو باز بیدارم !
بخواب، راحت و خوش
ای نگارِ مَه رویم...
#مهدی امیری
دلــتنگ توام❣ مجال آغوش👫 بده
نیشاز همه خوردهام، مرا نوش بده
بعضی جملات گفتنی نیست عـزیز
گاهی به سکوت من بیا گوش بده
#علی_نصر_اصفهانی
سلام و عرضِ ارادت، عزیزِ جان، چه خبر؟
خودت سلامت و خوبی؟ از آشیان چه خبر؟
هوای مهر و وفا را غبار پوشانده است
شروعِ شُرشُرِ باران، از آسمان چه خبر؟
میان عقل و جنون، اختلاف پیدا شد
کجاست آرش عاشق؟ از آن کمان چه خبر؟
صدایِ "حَیَّ عَلَی العِشق" را نمی شنوم
بگو مؤذنِ خوش لهجه، از اذان چه خبر؟
پیامِ صلح به گوشِ زمین نمی خوانند
بیا فرشتهٔ قدسی، از آن جهان چه خبر؟
چه قدر بذرِ هدف کِشته ایم و سبز نشد!
از انتظارِ پر از دردِ باغبان چه خبر؟
دلم به خاطرِ این قطعه، چارپاره شده است
از آن قصیدهٔ غرّا و جاودان چه خبر؟
نشانِ سبزِ لیاقت به نظم هایم نیست
از آن غزل که به دل هست خوش نشان چه خبر؟
صدایِ نازِ تو آرامشی است جاویدان
دلیلِ پرسشم این است همچنان چه خبر؟
#حسینعلی_زارعی
شباب عمر عجب با شتاب می گذرد
بدین شتاب خدایا شباب می گذرد
شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقی
شتاب کن که جهان با شتاب می گذرد
به چشم خود گذر عمر خویش می بینم
نشسته ام لب جوئی و آب می گذرد
به روی ماه نیاری حدیث زلف سیاه
که ابر از جلو آفتاب می گذرد
خراب گردش آن چشم جاودان مستم
که دور جام جهان خراب می گذرد
به آب و تاب جوانی چگونه غره شدی
که خود جوانی و این آب و تاب می گذرد
به زیر سنگ لحد استخوان پیکر ما
چو گندمی است که از آسیاب می گذرد
کمان چرخ فلک شهریار در کف کیست
که روزگار چو تیر شهاب می گذرد
با
#طــو
حس شعـر
در من
بیشـتر گُل🌹 میکند
یاسَم🌼 و
باران🌧 ڪه میبارد
معطّـر میشوم ...
ز خود جدا شدگان پُرس درد تنهایی
که هر که دور ز مردم فتاده تنها نیست
#صائب_تبریزی
بسکه میخواهم تورا یکلحظه دل آرامنیست
پیشِ من باشی دلم تنگ و نباشی نیز هم
💔❣
غمبیحساببودوکسیباورشنشد؛
حالمخراببودوکسیباورشنشد!😬
لبخندمیزدمکهنفهمندعاشقم؛
شادینقاببودوکسیباورشنشد!
گفتنداینوآنکهبگودوستداریاش؛
وصلشسراببودوکسیباورشنشد!
اویکبهشتبودولیازبهشتِاو؛
سهممعذاببودوکسیباورشنشد!
پرسیدباکنایهکهمنگفتهامبمان؟
اینخودجواببودوکسیباورشنشد!
- مجیدترکابادی