{جانبـــاز جنگ
شهیـــــد تـــــرور
شهید #طالب_طاهری🕊🌹}•°
شهید طالـب طاهـــری ۱۷ سال بیشتر نداشت که در عملیــــــات به اصطـــــلاح مهندسی منافقین شهیـــــد شد. جانبـــاز جبهههای جنگ با صدام بود که به دست عناصر سازمان منافقین ربوده و به طرز فجیعی به شهـــــادت رسید ...
نحوه_دستگیری_و_شهادت
◽️منافقین در سطح شهر تهران خانههای تیمی داشتند و فعال بودند. #طالب در کمیته با محسن میرجلیلی همکار بود. اینها یک خانه تیمی منافقین را در خیابان آذربایجان شناسایی میکنند و مراقب آمدوشدها به آن خانه میشوند. منافقین میفهمند که خانه تیمیشان تحت نظر است. ترفندی میزنند و سه نفر از آنان را با لباس کمیته به زور سوار ماشین میکنند و به خانه ابریشمچی که یکی از شکنجهگاههایشان بود، میبرند.
◽️حمام خانه را عایقبندی کرده بودند تا صدای کسانی که شکنجه میکردند به بیرون نرود. پنج شبانه روز #طالب را شکنجه میکنند. برای اعتراف گرفتن از طالب و دوستش از شیوههای شکنجههای_امریکایی_اسرائیلی کمک میگیرند.
◽️منافقین که قصد داشتند از #طالب و دوستش اعتراف بگیرند تنها با فریاد اللهاکبر اللهاکبر و دوستش مواجه میشوند. عصبانی میشوند و اقدام به انجام شکنجههای وحشتناک میکنند.
◽️یکی از منافقین به نام جلال گفت: من با عصبانیت چاقو را بالای گوش #طالب گذاشتم و گوشش را بریدم. بعد بینیاش را بریدم و خون تمام سر و صورتش را گرفت و #طالب بیهوش شد؛ بعد با میله آهنی به جانش افتادیم.
◽️مسعود قربانی، یکی دیگر از منافقین در اعترافاتش گفت: آب جوش آوردیم روی پایشان که پر از تاول بود ریختیم.
◽️در ادامه اعترافات منا
◽️در ادامه اعترافات منافق دیگری به نام جواد محمدی با چاقو چشم #طالب را از حدقه درمیآورد. پوست بدنش را با چاقو میکند و بعد با شیشه شکسته پوست بدن #طالب را جدا میکنند.
خود منافقین از آن همه استقامت #طالب تعجب کرده بودند و میگفتند چطور این جوان ۱۷ ساله این شکنجههای وحشتناک را تحمل میکند. آنقدر آب جوش روی بدن بچهها ریخته بودند که مو و پوست آنها به راحتی از بدنشان جدا میشد؛ حتی وقتی فهمیده بودند که در بدن #طالب ترکش وجود دارد با اتو جای ترکش را سوزانده بودند.
پدر شهید درباره شهادت پسرش میگوید: «وقتی به کمیته انقلاب رفتم، پیکر ۳ شهید را دیدم. پاسداران از من خواستند تا فرزندم را از میان این سه شهید شناسایی کنم اما به دلیل رفتارهای غیرانسانی و شکنجههای وحشیانه منافقین فرزندم قابل شناسایی نبود.
برای شناسایی طالب عاجز شده بودم که به یاد جای ترکشی که در کمر داشت، افتادم. از پاسداران خواستم پیکرها را به پشت برگردانند تا شاید از روی ترکش بدنش شناسایی شود. سوره «والعصر» را زیر لب زمزمه میکردم که شهدا را به پشت برگرداندند. یک دفعه چشمم به جای سوختگی «اتوی برقی» افتاد که دقیقاً در جای ترکش بر پشت کمر فرزندم گذاشته بودند. با دیدن این صحنه دیگر چیزی متوجه نشدم و تنها از خدا خواستم که در آن لحظه به من صبوری عطا کند.
صبوری_دل_پدران_و_مادران_شهدا
صلوات
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
◾️ #عظمت اشک بر سیدالشهداء علیهالسلام
حکایتی از آیتالله بهجت در مورد توجه اهلبیت علیهالسلام به گریهکنهای امام حسین علیهالسلام
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
در نزدیكی نجف اشرف، در محل تلاقی دو رودخانۀ فرات و دجله، آبادیای است به نام «مصیب»، كه مردی شیعه برای زیارت مولای متقیان امیرالمؤمنین علیهالسلام از آنجا عبور میكرد. مردی كه در سر راه مرد شیعه خانه داشت، چون میدانست او همواره به زیارت حضرت علی علیهالسلام میرود، او را مسخره میكرد. حتی یکبار به امیرالمؤمنین علیهالسلام جسارت كرد و همچنین گفت: به او (امام علی علیهالسلام) بگو من را از بین ببرد، وگرنه در بازگشت، تو را خواهم کشت! مرد شیعه خیلی ناراحت شد. چون به زیارت مشرف شد، بسیار بیتابی كرد و عرض کرد: شما که میدانی این مخالف چه میكند؛ چرا پاسخش را نمیدهید؟! آن شب آن حضرت را در خواب دید و به ایشان شكایت كرد. حضرت امیر علیهالسلام فرمودند: او بر ما حقی دارد كه نمیتوانیم در دنیا او را كیفر دهیم. مرد شیعه میگوید: آری، لابد بهخاطر آن جسارتهایی كه او میكند، بر شما حق پیدا كرده است؟! حضرت فرمودند: روزی او در محل تلاقی آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه میكرد، ناگهان ماجرای كربلا و منع سیدالشهدا علیهالسلام از نوشیدن آب، به خاطرش آمد و پیش خود گفت: عمربنسعد كار خوبی نكرد كه اینها را تشنه كشت، و ناراحت شد و یک قطره اشک از چشم او ریخت؛ از این جهت بر ما حقی پیدا كرد كه نمیتوانیم او را در این دنیا مجازات کنیم.
آن مرد شیعه میگوید: از خواب بیدار شدم و به سمت منزل خود رفتم. در سر راه با آن سنی ملاقات کردم. با تمسخر گفت: امامت را دیدی و از طرف ما پیام رساندی؟! مرد شیعه گفت: آری، پیام تو را رساندم و پیامی دارم. او خندید و گفت: بگو چیست؟ مرد شیعه جریان را تا آخر تعریف كرد. مرد سنی با شنیدن این ماجرا سر به زیر افكند و كمی به فكر فرو رفت و گفت: خدایا، در آن زمان هیچكس در آنجا نبود و من این را به كسی نگفته بودم، علی علیهالسلام از كجا فهمید؟! بلافاصله شیعه شد.
📚 رحمت واسعه، ص٢٧٢
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
▪️توصیه رهبر انقلاب به عزاداران
✍رهبر انقلاب: توصيهٔ من به عزاداران اين است كه موجبات ناراحتى مردم را فراهم نكنند... اين حرف كه: «نه! مال امام حسين است كسى كه خوابش نمىبرد مىخواهم خوابش نبرد»، اين حرف غلطى است، بههيچوجه مورد قبول نيست. بعضىها سينهزنى مىكنند، پشت بلندگو. خب پشت بلندگو چرا؟
🔻 روضه و مرثیهخوانی و سخنرانى اگر بناست از بلندگو پخش شود، بايد در بين مستمعين پخش شود.در خيابان و پشت بام و محله كه مستمعى ندارد اين گوينده! بيرون مجلس، ساعتهاى ديروقت شب، مردم را اذيت كردن، یک بيمار را از خواب انداختن، اين با هيچ منطق اسلامى و حسينى تطبيق نمىكند.
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
🌹بصيرت حضرت اباالفضل در روز تاسوعا و عاشورا
✍رهبر انقلاب: بصیرت اباالفضل العبّاس کجاست؟همه یاران حسینی، صاحبان بصیرت بودند؛ اما او بصیرت را بیشتر نشان داد.
در روز تاسوعا، مثل امروز عصری، وقتی که فرصتی پیدا شد که او خود را از این بلا نجات دهد؛ یعنی آمدند به او پیشنهاد تسلیم و اماننامه کردند و گفتند ما تو را امان میدهیم؛ چنان بر خورد جوانمردانهای کرد که دشمن را پشیمان نمود. گفت: من از حسین جدا شوم!؟ وای بر شما! اف بر شما و اماننامه شما!
💥نمونه دیگرِ بصیرت او این بود که به سه نفر از برادرانش هم که با او بودند، دستور داد که قبل از او به میدان بروند و مجاهدت کنند؛ تا اینکه به شهادت رسیدند. میدانید که آنها چهار برادر از یک مادر بودند: اباالفضل العبّاس - برادر بزرگتر - جعفر، عبداللَّه و عثمان. انسان برادرانش را در مقابل چشم خود برای حسینبنعلی قربانی کند؛ به فکر مادر داغدارش هم نباشد که بگوید یکی از برادران برود تا اینکه مادرم دلخوش باشد؛ به فکر سرپرستی فرزندان صغیر خودش هم نباشد که در مدینه هستند؛ این همان بصیرت است.
٧٩/١/٢۶
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺
#حدیث #محرم
🏴 شیخ کشی از زید شحّام روایت کرده است که: من با جماعتی از اهل کوفه در خدمت حضرت صادق(ع) بودیم که جعفر بن عفّان وارد شد، حضرت او را اکرام فرمود و نزدیک خود نشانید. سپس فرمود: یا جعفر! عرض کرد: لبیک، خدا مرا فدای تو گرداند. حضرت فرمود: به من رسیده که تو در مرثیه حسین(ع) شعر میگویی و نیکو میگویی. عرض کرد: بلی، فدای تو شوم. فرمود که: پس بخوان. چون جعفر مرثیه خواند، حضرت و حاضرین مجلس گریستند و حضرت آنقدر گریست که اشک چشم مبارکش بر محاسن شریفش جاری شد.
پس فرمود: به خدا سوگند که ملائکه مقربان در اینجا حاضر شدند و مرثیه تو را برای حسین(ع) شنیدند و زیاده از آنچه ما گریستیم گریستند و به تحقیق که حق تعالی در همین ساعت بهشت را با تمام نعمتهای آن برای تو واجب گردانید و گناهان تو را آمرزید.
سپس فرمود: جعفر! میخواهی که زیادتر بگویم؟ گفت: بلی سید من. فرمود که: هر که در مرثیه حسین(ع) شعری بگوید و بگرید و بگریاند، البته حق تعالی بهشت را برای او واجب گرداند و بیامرزد او را.
➖منتهی الآمال، ج۱، ص۳۷۹
کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه
روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🕊🌺