eitaa logo
شهید مدافع حرم آل الله روح الله طالبی اقدم
442 دنبال‌کننده
42.4هزار عکس
7هزار ویدیو
12 فایل
شهید روح الله طالبی اقدم ظهر تاسوعای سال ۱۳۹۴ در دفاع از حرم اهل بیت در سوریه به شهادت رسید. ارتباط با ادمن: @abo_ammar
مشاهده در ایتا
دانلود
سه شنبه بود، صدای دعای توسل از نمازخانه ی مدرسه به گوش می رسید. من كه مسیحی بودم از مدیر مدرسه اجازه گرفتم و به حیاط رفتم. در حیاط مدرسه قدم می زدم كه ناگهان كسی از پشت چشمانم را گرفت. هر كسی كه به ذهنم می رسید حدس زدم؛ اما حدسم درست نبود. دستهایش را كه از روی چشمانم برداشت خشكم زد، مریم بود كه به من اظهار محبت و دوستی می كرد! خیلی خوشحال شدم. چقدر منتظر این لحظه بودم. او را خیلی دوست داشتم، نمی دانم چرا از همان اول که مریم را دیدم توی دلم جا گرفت. او از همه لحاظ عالی بود. از شاگردان ممتاز مدرسه بود، بسیجی بود، حافظ هجده جزء قرآن كریم و... 🌷 چون مسیحی بودم، می ترسیدم جلو بروم و به او پیشنهاد دوستی بدهم، ممكن بود دستم را رد كند. سعی می كردم خودم را به او نزدیک كنم. بنابر این، هر كجا كه می رفت دنبالش می رفتم. حالا از این خوشحال بودم که مریم خودش به سراغم آمده بود، به من پیشنهاد داد تا با هم به دعای توسل برویم. پیشنهادش برایم عجیب بود؛ ولی خودم هم بدم نمی آمد. راستش پیش خودم فكر می كردم همكلاسی ها بگویند: دختر مسیحی، اومده دعای توسل؟! خجالت می كشیدم. وارد نمازخانه شدیم. بچه ها دعا می خواندند و گریه می كردند، من كه چیزی بلد نبودم رفتم و گوشه ای نشستم. بی اختیار اشک می ریختم. 🌷 انتهای دعا كه شد زودتر بلند شدم و بیرون آمدم تا كسی مرا نبیند. از آن روز به بعد با مریم هم مسیر شدم. با هم به مدرسه می آمدیم. روز به روز علاقه ام به او بیشتر می شد. هر روز از او بیشتر می آموختم. اولین چیزی را كه از مریم یاد گرفتم حجاب بود هر چند خانواده ام با چادر مخالف بودند، ولی با بهانه هایی مثل اینكه چون عضو گروه سرود مدرسه هستم، گفته اند باید حتماً چادر داشته باشی و... آن ها را مجبور كردم كه برایم چادر بخرند ... (ادامه دارد) قسمتی از کتاب علمدار کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺 🌹یازهرا🌹
خوشا آنان ڪه در ميدان و محراب #نماز عاشـقي خـواندند و رفتنـد خـوشـا آنان ڪه هنـگام شـهادت حسین (ع) و ڪربلا ديدند و رفتند. #شهیدطالبی کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane 🕊
امام خامنه‌ای:گمان میرود(برجام)از جمله مسائل به یاد ماندنی و عبرت‌آموز جمهوری اسلامی باشد. 94/7/29 کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
روزی که مسئولان کشور خوی کاخ نشینی پیدا کنند باید فاتحه کشور را بخوانیم ! کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
❤️امام علی(ع) هنگامى كه فتنه ها روى در آمدن دارند،حق و باطل به هم#آميخته شود و چون بازگردند،#حقيقت آشكار شود👆 کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
بسم الله الرحمن الرحیم مستند داستانی کف خیابون(2) نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت سی و یکم» بخش اول [برای مجید پیام دادم و نوشتم: «مجید چی شد؟ تفکیک شد؟» نوشت: «15 دقیقه دیگه طول میکشه! اگه امر دیگه ای دارین بفرمایین تا بررسی کنم!» نوشتم: «الان از همش مهم تر اینه که الک و تفکیک بشن تا ببینیم چند چندیم؟» نوشت: «چشم. به محض اینکه به جمع بندی برسیم عرض میکنم.»] به مهناز گفتم: خیلی خب اما جمع بندی کنیم تا یه استراحتی کوتاه و بقیه ماجرا را باهم بررسی کنیم. گفت: باشه دیگه ازکجا بگم؟ گفتم : در اون کانال ها با کسی هم ارتباط داشتی؟ واسه ادمین هاشون پیام میذاشتی؟ گفت : شما که همه چیو میدونین! گفتم : آره اما می خوام از دریچه خودتون برام بگید! گفت: آره تا مدت ها خواننده بودم فقط پستاشون رو می خوندم و فوروارد میکردم تا اینکه یه روز دیدم یه نفر با آیدی [پسر سرزمین کهن] به من پی ام داده! [یه نگاهی به پرونده کردم آیدی پسر سرزمین کهن پیداش کردم] ادامه داد و گفت: واسه هم چند بار پیام دادیم پسر منطقی و اهل مطالعه ای به نظر می رسید. [ همینجور که داشتم دل و جیگر پرونده را زیر و بالا میکردم، یه کاغذی دیدم که نوشته بود: پیام نام برده در تلگرام به آیدی پسر سرزمین کهن، پیوست شماره دوم الحاقی به پرونده می باشد. نگاه کردم ببینم چی به چیه؟ چشمتون روز بد نبینه! دیدم چیزی حدوده 250صفحه از مهم ترین مطالب چت ها پرینت شده و موجوده! تازه این مهم تریناش بود!] حرفش رو قطع کردم و گفتم : چند وقت با هم ارتباط داشتین؟ گفت: تقریبا سه ماه گرم بودیم اما یه سه چهار ماهی هم با هم کار میکردیم. گفتم: خب همینجا استپ! الان ساعت 9:15 دقیقه است، میگم شمارا ببرن استراحت کنید یا اگر خواستین تلویزیون و بعد از نماز و ناهار باهم گفتگو را ادامه میدیم! گفت: باشه! یکی از خواهرا را صدا زدم و اومد مهناز رو با خودش برد بیرون! لازم دونستم بشینم به روش تندخوانی، یه نگاه به کل اون 250 صفحه بندازم. وسط کارم بودم که مجید پیام داد و نوشت: «اجازه هست با سعید خدمت برسیم؟» گفتم: «آره. فقط زود» اومدند داخل و شروع به صحبت کردیم. سعید گفت: «همون طور که گفتم، دیگه کار از الله اکبر و این چیزا گذشته. متاسفانه دیشب شاهد دو سه تا تجمع اعتراضی در خود شیراز و بعضی شهرهای اطراف بودیم. هنوز خبر از تخریب اموال عمومی و ضد و خورد شدید و این چیزا نیست و بیشتر به ماجراجویی کودکانه و جوانانه شبیه هست اما با فیلم هایی که از مجموعه کانال های ضد انقلاب و شواهد عینی خودمون بررسی کردیم، میشه فهمید که استعداد تبدیل شدن به صحنه های خشونت بار و حتی به تدریج قتل و تخریب اموال عمومی و این چیزا وجود داره.» گفتم: «خب پس بالاخره از لونه اومدند بیرون! کسی هم دستگیر شده؟» گفت: «چیزی ثبت و یا گزارش داده نشده. اما احتمال میدم امشب چندین نفر داشته باشیم.» گفتم: «خبریه امشب؟» گفت: «قطعا. فراخوان دادند. حتی پیش بینی میشه چیزی حدود 400 نفر و یا حتی بیشتر، قصد شرکت در این تجمعات داشته باشند.» گفتم: «بسیار خوب. مجید تو چیکار کردی؟ چی شد؟» مجید یه نفس عمیق کشید و گفت: «قربان من خیلی مطلب دارم. شما هم فرصت خوندن و شنیدن همش ندارین. ینی الان نمیشه همشو دید و به جمع بندی رسید. چیکار کنیم؟» خب حرفش منطقی بود. منم یه نفس عمیق کشیدم و گفتم: «کاش این دختره نبود تا میتونستم بهتر تمرکز کنم. اما تجربم میگه این دختره کلید حل خیلی چیزایی هست که باهاش روبرو میشیم. بخاطر همین بازجوییش نمیکنم. بلکه دارم تخلیش میکنم. کاش عمار گیر نبود تا بیاد کمکم. بگذریم. حالا بگو ببینم الک کردی؟» گفت: «آره. من به شش گروه رسیدم. ینی در مدت چهار ماه گذشته، شش گروه در تلگرام به اندازه وحشتناکی جذب داشتن و اکثر آیدی ها و اکانت هایی که از شماره ها و آدرس هایی که داشتیم بررسی کردیم، فهمیدیم که همشون جذب این شش گروه شدن و حتی احتمال میدم که ماموریت های ویژه ای هم دریافت کرده باشند.» گفتم: «خب بشین بررسیشون کن. ببین کدومشون مامور و کدومشون لیدرند.» گفت: «چشم ولی خیلی زمان میبره. باید بشینم یا دونه دونه چکشون کنم و یا بدم نرم افزار. اما چشم. یه کاریش میکنم. ببینید قربان! ...‌ ادامه دارد... دلنوشته های یک طلبه @Mohamadrezahadadpour کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
📝📝📝معرفت پشه‌هاي آنافل بيشتر از ماست ✍️ رحیم قمیشی ✅برای دیدن یکی از دوست های جانبازم، رفته بودم آسایشگاه امام خمینی (ره)که در شمالی ترین نقطه تهران است. ✅فکر می کردم از مجهزترین آسایشگاه های کشور باشد.که نبود. بیشتر به خانه ای بزرگ شبیه بود. دوستم نبودش،فرصتی شد به اتاق ها سری بزنم. ✅اکثر جانبازها آنجا قطع نخاع بودند، برخی قطع نخاع گردنی،یعنی از گردن به پایین حرکت نداشتند، بسیاری از کمر، بعضی نابینا بودند، بعضی جانباز از دو دست. و چه دنیایی دارند آن ها ✅جانبازی که 35 سال بود از تخت بلند نشده بود پرسید؛ "کاندیدا شده ای! آمده ای عکس بگیری؟" گفتم نه! ✅ولی چقدر خجالت کشیدم.حتی با دوربین موبایلم هم تا آخر نتوانستم عکسی بگیرم. می گفت اینجا گاه مسئولی هم می آید،البته خیلی دیر به دیر،و معمولا نزدیک انتخابات! همه اینها را با لبخند و شوخی می گفت. هم صحبتی گیر آورده بود، من هم از خدا خواسته! نگاه مهربان و آرام اش به من تسلی می داد. ✅خیلی زود رفیق شدیم.وقتی فهمید در همان عملیاتی که او ترکش خورده من هم بوده ام. پرسیدم خانه هم می روی؟گفت هفته ای دو هفته ای یک روز،نمی خواست باعث مزاحمت خانواده اش باشد! ✅توضیح می داد خانواده های همه جانبازهای قطع نخاع دیگر بیمار شده اند، هیچکدام نیست دیسک کمر نگرفته باشند.پرسیدم اینجا چطور است؟ ✅شکر خدا را می کرد،بخصوص از پرسنلی که با حقوق ناچیز کارهای سختی دارند.یک جور خودش را بدهکار پرسنل می دانست. ✅یاد دوست شهیدم اسماعیل فرجوانی افتادم.دستش که عملیات والفجر هشت قطع شده بود نگران هزینه های بیمارستانی بود،نکند زیاد شوند! گفتم:بی حرکت دست و پا خیلی سخت است،نه؟ ✅با خنده می گفت نه! نکته تکان دهنده و جالبی برایم تعریف کرد، او که نمی توانست پشه ها را نیمه شب از خودش دور کند، می گفت با پشه های آنجا دیگر دوست شده است. پشه های آنافل را می گفت. ✅"نیمه شب ها که می نشینند روی صورتم، و شروع می کنند خون مکیدن،بهشان می گویم کافیست است دیگر!" می گفت خودشان رعایت می کنند و بلند می شوند،نگاهم را که می بینند!شانس آوردم اشک هایم را ندید که سرازیر شده بودند. ✅نوجوان بوده، 16 ساله که ترکش به پشت سرش خورده و الان نزدیک 50 سالش شده بود. و سال ها بود که فقط سقف بی رنگ و روی آسایشگاه را می دید. صدای رعد و برق و باران از بیرون آمد، کمک کردم تختش را تا بیرون سالن بیاوریم،تا باران نرمی که باریدن گرفته بود را ببیند. ✅چقدر پله داشت مسیر!پرسیدم آسایشگاه جانبازهای قطع نخاع که نباید پله داشته باشد.خندید و گفت اینجا ساختمانش مصادره ای است و اصلا برای جانبازها درست نشده. خیلی خجالت کشیدم.دیوارهای رنگ و رو رفته آسایشگاه،تخت های کهنه، بوی نم و خفگی داخل اتاق ها هر دقیقه اش مثل چند ساعت برایم می گذشت. ✅به حیاط که رسیدیم ساختمان های بسیار شیک روبرو را نشانم داد. ساختمان هایی که انگار اروپایی بودند. می گفت اینها دیگر مصادره ای نیستند،بسیاری از این ساختمان ها بعد از جنگ ساخته شده،و امکاناتش خیلی بیشتر از آسایشگاه های جانبازهاست.نمی دانستم چه جوابش را بدهم.تنها سکوت کردم. ✅می گفت فکر می کنی چند سال دیگر ما جانبازها زنده باشیم؟یکه خوردم. چه سئوالی بود!گفتم چه حرفی می زنی عزیزم،شما سرورِ مایید، شما افتخار مایید،شما برکت ایرانید، همه دوستتان دارند،همه قدر شما را می دانند،فقط اوضاع کشور این سال ها خاص است،مشکلات کم شوند حتما به شما بهتر می رسند. ✅خودم هم می دانستم دروغ می گویم. کِی اوضاع استثنایی و ویژه نبوده؟ کِی گرفتاری نبوده. کِی برهه خاص نبوده اوضاع کشور چند دقیقه می گذشت که ساکت شده بود، و آن شوخ طبعی سابقش را نداشت. بعد از اینکه حرف مرگ را زد. ✅انگار یاد دوستانش افتاده باشد. نگاهش قفل شده بود به قطره های ریز باران و به فکر فرو رفته بود. کاش حرف تندی می زد! کاش شکایتی می کرد! کاش فریادی می کشید و سبک می شد! و مرا هم سبک می کرد! ✅یک ساعت بعد بیرون آسایشگاه بی هدف قدم می زدم. دیگر از خودم بدم می آمد. از تظاهر بدم می آمد. از فراموش کاری ها بدم می آمد. از جنگ بدم می آمد. از جانباز جانباز گفتن های عده ای و تبریک های بی معنای پشتِ سر هم. از کسانی که می گویند ترسی از جنگ نداریم همان ها که موقع جنگ در هزار سوراخ پنهان بودند.و این روزها هم، نه جانبازها را می بینند نه پدران و مادران پیر شهدا را ✅بدم می آمد از کسانی که نمی دانند ستون های خانه های پر زرق و برقشان چطور بالا رفته! از کسانی که جانبازها را هم پله ترقی خودشان می خواهند! ✅کاش بعضی به اندازه پشه های آنافل معرفت داشتند وقتی که می خوردند، می گفتند کافیست! و بس می کردند و می رفتند و ما چه می دانیم جانبازی چیست! 😭😭😭😭🌹یا زهرا کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
بابای تو رفت... که امشب فرزندان این سرزمین در آغوش بابا باشند... حنانه کوچولو نازدانه شهیدمدافع حرم روح الله طالبی اقدم🌷 کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
✨امام خامنه ای 🔴 کسانی که معتقدند برای پیشرفت کشور باید به غرب پناه برد، عقل خود را باخته اند. کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
💠کسانی که مدعی هستند ما شیعه امیرالمومنین هستیم باید تبعیت از او داشته باشند. امام خمینی(ره) کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
پيامبر خدا ص:به زن خود خدمت نكندمگر صدیق يا شهيد يا مردى كه خداوند خير دنيا و آخرت او را بخواهد. 📚میزان‌الحکمه،ج۵؛حدیث۸۰۷۹ کانال شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم https://eitaa.com/abahannane 🕊🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا