📌بدترین سوژه، بدترین انتخاب، بدترین روش!
🔰 سال ۹۶ دشمن خودش را کشت تا زنان را بدون حجاب به خیابان بیاورد. زنان نیامدند و دشمن شکست خورد. همان زمان عده ای که گویا کارشان ترمیم زخم دشمن در داخل است شروع کردند به تکمیل پروژه دشمن در فضای عمومی کشور. رهبری گفتند اینها کارشان دنبال کردن خط دشمن در داخل است
🔺 امروز در سال ۹۹ در حالیکه مشکلات مهمی چون کرونا، تحریم و معیشت سخت مردم و از همه وبا خیزتر یک دستگاه دیوانسالار فرسوده ی فساد پرور مردم را گرفتار کرده است، و هر روز یک سوژه مثل طبری، فتاح ، پناهیان افکار عمومی را دچار پریشانی می کند و در حالیکه در روند حجاب جامعه اتفاق خاصی نیافتاده ناگهان عواملی دست به دست هم می دهد و یک سوژه جدید دیگر در فضای مجازی و رسانه های دشمن داغ می شود: ۷۰ درصد مردم ایران مخالف حجاب اجباری هستند!
✍🏻قسمتی از یادداشت حجت الاسلام ثقفی، مسئول بنیاد فرهنگ و اندیشه انقلاب اسلامی
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔻وقتی کتاب فارسی اول دبستان هم گیج میزنه😐
جدیدا قاره آفریقا کشور شده‼️‼️
اینم یکی دیگه از وضعیت بحرانی آموزش وپرورش ما😐😐😐😐
✅کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔴 پلیس FBI لیست تحت تعقیب۳ هکر ایرانی را اعلام کرد
🔹براساس #اطلاعیه جدید وزارت دادگستری آمریکا، بهزاد محمدزاده، ۱۹ ساله از ایران، به جرم حملات #دیفیس به بیش از #۱۱۰۰وبسایت تحت تعقیب پلیس [تروریست]فدارل آمریکا (FBI) قرار گرفته است.
محمدزاده در ماههای اخیر ، با انگیزه #انتقام شهید کردن سردار قاسم سلیمانی ، اقدام به #دیفیس۵۲ مورد وبسایت کرده است.
✍🏻رئیس جمهور #تروریست آمریکا بعد از شهادت حاج قاسم گفته بود اگر ایران واکنشی نشان دهد ، ۵۲ نقطه فرهنگی و تاریخی ایران را بمباران میکنم...
💪که بعد از ضربه های #مغزی به اصطلاح #ملایم عین الاسد حرف خود را پس گرفت
📌اما این #جوان ایرانی دهه #هشتادی،۵۲ نقطه در #حرفه خود به نشان انتقام ، مورد ضرب #شست قرار داده است...
🔻بعلاوه مهدی فرهادی وهومن حیدریان توانسته اند اطلاعاتی راجع به سیاست خارجی و اطلاعات مربوط به حوزه امنیت ملی را از صد ها وبسایت امنیتی و حساس هک کنند
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
« #روزهای_لعنتی_عراقی_ها»
🔴 #دفاع_مانـدگار| در ۳۱ شهریور۵۹ چه گذشت...؟‼️
🔻 در ۳۱ شهریور ۵۹ ، صدام با ۱۲ لشکر زرهی و پیاده و سه تیپ مستقل و با برخورداری از یگانهای هوایی به خاک ایران تجاوز کرد. استعداد نیروهای عملکننده صدام حسین در آن زمان حدود ۳۰ هزار افسر نیروی هوایی و حدود ۱۲۰ هزار نیروی نظامی زمینی ماهر بود.
🔹آنان در این روز عمدتا از ارتفاعات شمال غرب خوزستان و محورهای شلمچه، چذابه، کوشک، جفیر، فکه و طلائیه وارد خاک ایران شدند که شامل لشکرهای ۷ ، ۱۱در قالب سپاه یکم و لشکرهای ۱، ۳، ۵، ۹ ، ۱۰و تیپهای مستقل ۳۱ ، ۳۳ در قالب سپاه سوم و گارد ویژه ریاست جمهوری بودند.
🔸ارتش عراق همزمان با استفاده از لشکرهای ۲، ۴ و ۸ پیاده و ۶ و ۱۲ زرهی در قالب سپاه دوم با عبور از ارتفاعات استانهای کرمانشاه و ایلام و با هدف تصرف سرپل ذهاب و گیلان غرب و ارتفاعات حساس این منطقه وارد ایران شدند. در آن زمان استان خوزستان در حالی مورد هجوم همزمان سپاههای اول و سوم عراق یعنی حدود ۷۹ هزار نیروی نظامی ورزیده عراق قرار گرفت که تنها لشکر مستقر در خوزستان (لشکر ۹۲ زرهی) با ۲۰ درصد استعداد درمقابل آن قرار داشت و سپاه و بسیج هم که در حال مبارزه با ضدانقلاب در استانهای شمالی و شمال غربی کشور بودند.
🔸 باید گفت صدام حق داشت براساس محاسبه مادی بگوید من تا یک هفته دیگر کار خوزستان را تمام میکنم و میوه آن را در تهران و مذاکرات سیاسی میچینم. اما همین ۲۰۰۰ نفر و نیروهایی که از استانهای دیگر به آنان پیوستند، چنان کار را براین ۷۹ هزار نیرو تنگ کردند که ورود نیروهای نظامی عراق به خرمشهر ۳۴ روز به طول انجامید و البته تنها ۱۹ماه بعد از آن نیز خرمشهر با عملیات بزرگ بیتالمقدس آزاد گردید و این درحالی بود که دشمن در جریان آزادی خرمشهر به اندازه دو لشکر (۱۹ هزار نفر) اسیر داد
🔹آنچه در حدفاصل سوم آبان ۵۹ - روز اشغال خرمشهر - تا سوم خرداد ۶۱ روز آزادی خرمشهر بر ارتش متجاوز رفت چنان بود که فرماندهان ارشد عراقی نظیر «وفیق السامرایی» آن را «روزهای لعنتی» لقب دادند.
#دفاع_ماندگار
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔴 علی مطهری و وارونه نویسی تاریخ!
✍️ #جواد_موگویی
🔹 آقای مطهری به لغو نامگذاری خیابانی بنام «مهندس بازرگان» در تهران اعتراض کردند و ازجمله نوشتند «اینکه فردی در موضوعی، نظری غیر از نظر رسمی نظام داشته باشد، دلیل بر انقلابی نبودن او و پیاده کردن وی از قطار انقلاب نیست. با این روش، در نهایت چندنفر بیشتر در دایره انقلاب باقی نمیمانند»
🔸 جناب مطهری تاریخ را نیمه روایت کردند!
بازرگان دبیرکل نهضت آزادی، نقدها و مخالفتهای بسیاری با اشغال لانه جاسوسی، روند جنگ و... داشت. اما آنچه او را از صحنه سیاست حذف کرد نه نظرات مخالفِ حاکمیت، بلکه بخاطر پیوندهای استراتژیک و تاکتیکی با منافقین در سال ۶۰ بود.
✅ این بازرگان بود که در اردیبهشت۵۹ به نفع کاندیداتوری رجوی در مجلس بیانیه رسمی داد.
🔹 حتی ۲هفته پیش از اینکه امام، بنیصدر را از فرماندهی کل قوا عزل کند، نهضتآزادی در بیانیهای تلویحا سخن از انحلال مجلس و نخستوزیر داد؛ تا کفه ترازوی بهنفع بنیصدر و مجاهدین سنگین شود.
🔸 کار که به ترورهای تابستان ۶۰ رسید؛ نهضت آزادی و بازرگان هیچگاه حاضر نشدند ترورهای تابستانِ خونین را بدست سازمان مجاهدین خلق محکوم کنند.
✅ محکوم میکردند اما نامی از مجاهدین خلق نمیآوردند و تنها به صدور پیامهای تسلیت اکتفا میکردند. گویی انفجارها محصول ترکیدن کپسولهای گاز بود!
🔹 حتی وقتی امام پس از انفجار ۷ تیر و تکهتکه شدن بهشتی به بازرگان نهیب زد که «ای نمازخوانها» خط جدا کنید از منافقین، بازهم حاضر نشدند:
«شما بیایید و حسابتان را از این منافقین جدا کنید. نه اینکه بگویید که شما خشونت نکنید، آن وقت به من هم بگویید که شما خشونت نکنید! این معنایش این است که ما و آنها مثل هم هستیم! این منافقین بهدرد شما نخواهند خورد»
🔸 اما بازهم بازرگان هیچگاه نه مجاهدین خلق را سازمانی تروریستی و نه شخص رجوی را جنایتکار خواند. برای همین امام به منافقین لقب «فرزندان عزیز بازرگان» داد.
✅ دلیل حذف بازرگان ابراز نظرات مخالفِ قرائت رسمی نظام نبود. اگر به انتقاد و نظر مخالف باشد، نباید نامی از دکتر شریعتی در جمهوری اسلامی میماند. چرا که او تندترین منتقد برخی روحانیت و گاه علما بود. تا جایی که شهیدمطهری او را مروج «اسلام منهای روحانیت» میدانست. اما هنوز یکی از طولانیترین خیابانهای کشور به نام شریعتی است.
💢 اما چگونه میتوان در تهرانی خیابانی بنام بازرگان نامید درحالی که فرزندان معنوی او تابستان ۶۰، تهران را به خون کشیدند.
#سیاسی
➖➖➖➖➖➖➖
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
8.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 شوریده حالی که در مسیر بهشت آرام گرفت...
🔹زن پژوهشگر فرانسوی که متحول و شیعه شد و وصیت کرده بود، پس از مرگ او را در مسیر پیاده روی اربعین (نجف به کربلا) دفن کنند و سرانجام در حسینیه ای در عمود ۱۷۲ آرام گرفت.
#الحسين_يجمعنا
#حب_الحسین_یجمعنا
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
#سننتقمvrevenge #انتقام_سخت
سردار سلامی:
آمریکاییها بدانند هر کسی را که در ماجرای ترور ناجوانمردانه سردار دلها ، مستقیم یا غیرمستقیم نقش داشته، میزنیم و این یک پیام جدی است...✊
#انتقام_سخت_فتح_قدس_است
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
▫️بعد از کربلا دیگر هیچ بهانه ای برای یاری نکردنِ امام پذیرفته نمی شود.
▪️حضرت رقیه به ما آموخت که می شود حتی با سلاح اشک، در گوشه یک خرابه، خواب را از چشم پلید یزیدیان ربود...
▫️شهادت #حضرت_رقیه را محضر امام زمان و شما عزیزان تسلیت عرض میکنیم.
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🌷امیرالمؤمنین(ع):
نصیحت كردن در حضور ديگران،خُرد كردن شخصيت است.
🌹امام عسکری(ع):
كسى كه دوستش را در خلوت نصیحت كند او را آراسته وكسى كه آشكارا او را نصیحت كند عيوب او را برملا كرده است.
📗بحار ج۷۸ ص۳۷۴
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔰 ۴۰ سال دفاع مقدس
▫رهبر انقلاباسلامی: «در دفاع مقدّس برای حضور مردمی یک مدلسازی جدیدی انجام گرفت. هر کسی توانست در یک شبکهی زنده، کارآمد، داوطلبانه و پُرشور جای خودش را پیدا کند. امروز هم اگر همّت بکنیم و با نگاه درست به مردم و مسائل نگاه کنیم، میتوانیم از این مدل استفاده کنیم.» ۹۹/۶/۳۱
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
♥️محمـد آقا با برادرم دوست بود و با هم #هیئت میرفتند. خانواده ایشون چند باری منو دیده بودن خیلےتمایل داشتند وصلتے💞 صورت بگیره. اما چون فاصله سنےمن و #محمد آقا زیاد بود قبول نمےکردم
♥️من متولد مرداد ۶۷ و محمد آقا شهریور۵۶ 📆 محمد آقا تو سفرے که به کربلا داشته در حرم #حضرت_عباس (ع) #متوسل به این بزرگوار شده و از ایشون همسر #مؤمن و محب اهلبیت (ع) را میخواد👌
♥️️همزمان با این موضوع #بـرادرم یک بار دیگه این موضوع رو به من گفت و خواست بیشتر فکر💬 کنم نمیدونم چیشد که #موافقت کردم که بیاد
♥️از امام حسین(ع) هم خواستم هرچی خیر و #صلاحه پیش روم بذاره وقتے محمد آقا به خواستگاریم اومد تازه از #کربلا برگشته بود💐
♥️اول صحبتهامون یه روایت برام گفت: « نجات و رستگاری در راستگویی است.» تا این حرف رو شنیدم یه کم #دلهره ای رو هم که داشتم برطرف شد
♥️گفت من #خواب دیدم که خدا به من ۲دختر دوقلو میبخشه و همسری خوب و مهربان دارم، ولےهمه این چیزها رو میگذارمو #شهادت در راه خدا رو انتخاب میکنم✅ خوابهای محمد آقا همیشه #رؤیای_صادقه بود....
#شهید #محمد_پورهنگ 🌷
🌑 📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_چهل_ششم:
چشمانم را بستم.یک یکِ تصاویر ازفیلتر خاطراتم گذشت..خودش بود..شک نداشتم..اما اینجا..درایران چه میکرد..
وقتی چشمانم رابازکردم دیگرنبود..به دنبالش ازپله های آموزشگاه به بیرون دویدم..رفت،سواربرماشین وبه سرعت..
نمیدانستم بایدچیکارکنم آن هم درکشوری ترسناک وغریب..هراسان به داخل آموزشگاه رفتم وبدون صدور اجازه به اتاق مدیرداخل شدم. همان اتاقی که عطردانیال رامیداد.بدون گفتن سلام مقابل میزومردجوانی که باچشمانی متعجب پشتش نشسته بودایستادم.(اون آقایی که الان اینجابود..اسمش چیه؟ کجا رفت؟) تمام جملاتم انگلیسی فریادمیشد ومیترسیدم که زبانم رانفهمد.مردبه آرامش دعوتم کرداماکارازاین بازیها گذشته بود.دوباره باپرخاشگری، سوالم راتکرارکردم.
واوعصبی وحق به جانب جبهه گرفت(دوستم حسام.. اینکه کجا رفت هم فکر نکنم به شما ربطی داشته باشه..)خواستم شماره یا آدرسی از او به من بدهد که بی فایده بود و به هیچ عنوان قبول نکرد. گفتم با دوستت تماس بگیر و بگو تا به اینجا بیاید.. تماس گرفت.. چندین بار.. اما در دسترس نبود.
نمیدانستم باید به کدام بیابان سربگذارم. شماره ی تماسم را روی میزش گذاشتم و با کله شقی خواهش کردم تا آن را به دوستش بدهد. بدونِ آنکه یادم بیاید برای چه به آن آموزشگاه رفته بودم به خانه برگشتم. دوباره همان درد لعنتی به سراغِ معده ام آمد با تهوعی به مراتب سنگین تر.. باز هم صدای اذان مسلمان رویِ جاده ی خاکیِ افکارم قدم میزد و سوهانی میشد بر روحِ ترک خورده ام. جلوی چشمان نگرانِ پروین به اتاقم پناه بردم. مغزم فریاد میزد که خودش بود.. خوده خودش.. اما چرا اینجا..؟ چرا زندگیم را به بازی گرفت..؟
تمام شب، رختخواب عرصه ایی شد برای درد.. تهوع.. پیچیدن به خود.. جنگیدنِ افکار.. و باز صدای اذان بلند شد.. برای بستن و پنجره به رویِ الله اکبر مسلمانان از جایم برخواستم. چشمانم سیاهی رفت.. پاهایم سست شد.. و برخورد با زمین تنها منبع حسیم را پتک باران کرد.
صدای زمین خوردن آنقدر بلند بود که پروینِ نمازِ صبح خوان را به اتاقم بکشاند.. چیزی نمیدیدم اما یا فاطمه ی زهرایش را میشنیدم.. تکانم داد.. صدایم زد.. توانی برایِ چرخاندن زبان نبود.. گوشی به دست، پتویی بر تنِ یخ زده ام کشید..
صدایش نگران بود و لرزان (الو.. سلام آقا حسام.. تو رو خدا پاشید بیاید اینجا.. سارا خانوم نقش زمین شده..)
حسام؟؟ در مورد کدام حسام حرف میزد..؟؟ حسامی که من امروز دیدمش؟ تهوع به وجودم هجوم آورد.. و من بالا آوردم تمام نداشته های معده ام را..
پیرزن با صدایی که سعی در کنترلش داشت فریاد زد (آقا حسام.. تو رو خدا بدو بیا مادر.. این دختر اصلاحالش خوب نیست.. داره خون بالا میاره.. من نمیدونم چه خاکی بر سرم بریزم..)
خون؟؟؟ کاش تمام زندگیم را بالا میآوردم..
به فاصله ایی کوتاه، زنگ خانه به صدا درآمد و پروین پیچیده شده در چادر نماز گلدارش به سمت در دوید..خوب شد قرصهای تجویزیِ یان، مادر را به خوابی زمستانی فرو میبرد..چشمانم تاره تار بود..آنقدر که فقط کلیتی از اجسام را تشخیص میدادم. مردی جوان با همان قد و هیکلِ حسامِ آموزشگاه، هراسان به همراه پروین وارداتاق شد(خب آخه چرا به آمبولانس زنگ نزدید..من الان تماس میگیرم.)پیرزن به سمت لباسهایم رفت(نه مادر..تا اونابیان این طفل معصوم ازدست رفته، منم ازبس دست پاچه شدم شماره امداد و یادم رفت. بیاکمک کن یه چیزی سرش کنم.. خودت ببرش.)جوان با پتو بلندم کرد، بدون حتی کوچکترین تماسِ دست..انگار از وجودم میترسید.مسلمانان حماقتشان ازگنج قارون هم فراتر بود.
پروین شال را روی سرم گذاشت. وجوان با گامهایی تند مرابه طرف ماشینش برد..همان عطر بود..عطردانیال..عطری که در آموزشگاه دنیا را جلوی چشمانم آورد..حالا دیگرمطمئن بودم خودش است.. همان حسام امروزی.. همان قاتل خوشبختی..
در ماشین تقریبا از حال رفتم و وقتی چشم باز کردم که روی تخت با دستانی سِرم بند مورد نوازشهای پروین چادرپوش قرار داشتم.. تمام اتاق را از نظر گذراندم.. حسام نبود.. آن مخل آسایش و مسلمانِ وحشی نبود.. لابد در پی طعمه ایی جدید، برادر معامله میکرد با خدایش..
خواستم سراغش را از پروین بگیرم اما یادم آمد که او زبانم را نمیفهمد.. بی قرار چشم به در دوختم.. چند ساعتی گذشت نیامد.. اما باید میآمد.. من کارها داشتم با او..خسته بودم.. بیشتر ازتنم، ذهنم درد میکرد..حالا سوالهایی جدید دانه دانه سر باز میکردند در حیاتِ فکریم..حسام، همان دوست مسلمان بود که تنهاشمع زندگیم راخاموش کرد..اماحالادرایران..درآن آموزشگاهی که یان معرفی کرد..درخانه ی ما،چه میکرد؟؟ پروین ازکجا او رامیشناخت؟؟ دوستِایرانی یان چه کسی بود ؟؟ ترسیدم..باتک تک سلولهایم ترس رالمس کردم..اینجاپربودازسوالاتی که جوابش به وحشت میرسید.
بازهم دردصدایم زد وتهوع آشوبم کرد..بالاآوردم.. بازهم خون..وحالی که بی حال شد..
ادامه دارد