🌷امام حسین(علیه السلام):
☘ ادب عبارتست از اينكه وقتى كه از خانه خارج مى شوى به هركسى برخورد مى كنى او را برتر از خود ببينى.( و احترام آنها را نگهدارى)
📚دیوان الامام الحسین، ص ۹۹
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🌷روزی که آیتالله جوادی آملی خاک بر سر ریخت!
هنگام دفاع مقدس آیتالله جوادی آملی جبهه مشرف شده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند؛ در میان رزمندگان، نوجوان باصفایی بود که ۱۴ سال داشت.
پایین ارتفاع چشمهای بود و باران گلوله از سوی عراقیها میبارید؛ لذا فرماندهان گفتند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید.
هنگامی که آیتالله جوادی تشریف آوردند، دیدند که آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه میرفت برای وضو. بسیجیان هر چه فریاد زدند نرو خطرناک است، آن نوجوان گوش نکرد.
آخر متوسل شدند به این عالم وارسته، حضرت آیتالله جوادی آملی که آقا! شما کاری بکنید. آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا میروی؟ گفت میروم پایین وضو بگیرم. گفتند پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند میتوانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با تیمم کافی است.
نوجوان نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخند زیبایی زد و گفت بگذارید حاج آقا نماز آخرمان را با حال بخوانیم و رفت وضو گرفت و یک نماز باحالی خواند و برگشت.
دقایقی بعد قرار بود عدهای از بسیجیان بروند جلو و با عراقیها درگیر شوند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود. یکی دو ساعت بعد آیتالله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. دیدند جنازهای آوردند. آیتالله جوادی آملی نشستند و دیدند همان نوجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته.
آیتالله جوادی آملی کنار جنازهاش روی خاک نشستند، عمامه از سر برداشتند و خاک بر سر مبارکشان ریختند و گفتند: جوادی! فلسفه بخوان؛ جوادی! عرفان بخوان. امام به اینها چه یاد داد که به ما یاد نداد؟!
من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر توست؟!
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
✖️امام خمینی (ره): مرگ و شهادت برایم گواراتر از پذیرش قطعنامه بود..!
🔺خدا میداند که اگر نبود انگیزهای که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمیبودم و مرگ و #شهادت برایم گواراتر بود.
📅 ۲۹ تیر ۱۳۶۷
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
📸 رهبر انقلاب : هدف غربیها در حمایت از اصلاحات در ایران بازگرداندن جامعه ایران به دوران وابسته رژیم پهلوی است.
۱۳۷۹/۰۴/۱۹
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
عاشق امام حسین بود، هرسال در پیادهروی اربعین شرکت میکرد؛ خیلی علاقه به کربلاداشت، دنبال مقام ومسئولیت نبود و به زندگی و کاری که داشت قانع بود، همیشه دغدغه داشت که درست کار کند حتی از وقت اداری استفاده شخصی نمیکرد هر کار شخصی که داشت بعد از کار اداره و در زمانهای آزاد خود، انجام میداد.
ابوالفضل خیلی بامعرفت بود، هیچ کس از کنار او بودن احساس ناراحتی و خستگی نمیکرد، دوست نداشت کسی از مشکلاتش باخبر شود، همیشه لبخند برروی لبانش بود، بسیار رازدار بود؛ شاید یکی از ویژگیهای بارز ابوالفضل رازداری او بود به طوریکه همه افراد میتوانستند پیش او درددل کنند.
هنوز باورم نمیشود که ابوالفضل شهید شده است، در سفر کربلا به او گفتم که سال بعد اینگونه به کربلا بیاییم و چنین کارهایی کنیم؛گفت: من سال بعد نیستم، گفتم ابوالفضل فیلم بازی نکن، به شوخی به او گفتم که بادمجان بم آفت ندارد! گفت حالا میبینیم فقط من که شهید شدم عکس من را پشت کوله پشتیهایتان بچسبانید.
🌷شهید ابوالفضل نیکزاد🌷
راوی: دوست شهید
🌹 یازهرا 🌹
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_بیست_و_نهم
💠 نگاهش روی صورتم میگشت و باید تکلیف این زن #تکفیری روشن میشد که باز از پاسخ سوالم طفره رفت :«تو اینو از کجا میشناختی؟»
دیگر رنگ شیطنت از صورتش رفته بود، به انتظار پاسخی چشمش به دهانم مانده و تمام خاطرات خانه بسمه و ابوجعده روی سرم خراب شده بود که صدایم شکست :«شبی که سعد میخواست بره #ترکیه، برا اینکه فرار نکنم منو فرستاد خونه اینا!»
💠 بیغیرتی سعد دلش را از جا کَند، میترسید در آن خانه بلایی سرم آمده باشد که نگاهش از پا درآمد و من میخواستم خیالش را تخت کنم که #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) را به شهادت گرفتم :«همون لحظه که وارد اون خونه شدم، این زن منو برد #حرم، فکر میکرد وهابیام. میخواستن با بهم زدن مجلس، تحریکشون کنن و همه رو بکشن!»
که به یاد نگاه مهربان و نجیب مصطفی دلم لرزید و دوباره اشکم چکید :«ولی همین آقا و یه عده دیگه از مدافعای #شیعه و #سنی حرم نذاشتن و منو نجات دادن!»
💠 میدید اسم مصطفی را با چه حسرتی زمزمه میکنم و هنوز خیالش پیِ خیانت سعد مانده و نام ترکیه برایش اسم رمز بود که بدون خطا به هدف زد :«میخواست به #ارتش_آزاد ملحق بشه که عملگی ترکیه و آمریکا رو بکنه؟»
به نشانه تأیید پلکی زدم و ابوالفضل از همین حرفها خطری حس کرده بود که دستم را گرفت، با قدرت بلندم کرد و خیره در نگاهم هشدار داد :«همونجور که تو اونو شناختی، اونا هم هر جا تو رو ببینن، میشناسن، باید برگردی #ایران!»
💠 از قاطعیت کلامش ترسیدم، تکهای از جانم در اینجا جا مانده و او بیتوجه به اضطراب چشمانم حکمش را صادر کرد :«خودم میرسونمت فرودگاه، با همین پرواز برمیگردی #تهران و میری خونه دایی تا من مأموریتم تموم شه و برگردم!»
حرارت غمی کهنه زیر خاکستر صدایش پیدا بود که داغ #فراق مصطفی گوشه قلبم پنهان شد و پرسیدم :«چرا خونه خودمون نرم؟»
💠 بغضش را پشت لبخندی پنهان کرد و ناشیانه بهانه تراشید :«بریم بیرون، اینجا هواش خوب نیست، رنگت پریده!» و رنگ من از خبری که برایش اینهمه مقدمهچینی میکرد پریده بود که مستقیم نگاهش کردم و محکم پرسیدم :«چی شده داداش؟»
سرش را چرخاند، میخواست از چشمانم فرار کند، دنبال کمکی میگشت و در این غربت کسی نبود که دوباره با نگاهش به چشمان پریشانم پناه آورد و آهسته خبر داد :«هفت ماه پیش کنار اتوبوس زائرای ایرانی تو #کاظمین بمبگذاری کردن، چند نفر #شهید شدن.»
💠 مقابل چشمانم نفسنفس میزد، کلماتش را میشمردم بلکه این جان به لب رسیده به تنم برگردد و کلام آخر او جانم را در جا گرفت :«مامان بابا تو اون اتوبوس بودن...»
دیگر نشنیدم چه میگوید، هر دو دستم را روی سرم گرفتم و اختیار ساقم با خودم نبود که قامتم ازکمر شکست و روی زمین زانو زدم. باورم نمیشد پدر و مادرم از دستم رفته باشند که به گلویم التماس میکردم بلکه با ضجهای راحتم کند و دیگر نفسی برای ضجه نمانده بود که بهجای نفس، قلبم از گلو بالا میآمد.
💠 ابوالفضل خم شده بود تا از روی زمین بلندم کند و من مقابل پایش با انگشتان دستم به زمین چنگ میزدم، صورت مهربان پدر و مادرم در آینه چشمانم میدرخشید و هنوز دست و پاهای بریده امروز مقابل چشمم بود و نمیدانستم بدن آنها چند تکه شده که دیگر از اعماق جانم جیغ کشیدم.
در آغوش ابوالفضل بالبال میزدم که فرصت جبران بیوفاییهایم از دستم رفته و دیدار پدر و مادرم به #قیامت رفته بود.
💠 اینبار نه حرم حضرت سکینه (علیهاالسلام)، نه چهارراه #زینبیه، نه بیمارستان #دمشق که آتش تکفیریها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم.
ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت، فرصتی پیش آمده بود تا پس از چند ماه با هم برای پدر و مادر شهیدمان عزاداری کنیم و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد :«من جواب #سردار_همدانی رو چی بدم؟ نمیگه تو اومدی اینجا آموزش نیروهای #سوری یا پرستاری خواهرت؟»
💠 و من شرمنده پدر و مادرم بودم که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا ببخشند و از این حسرت و دلتنگی فقط گریه میکردم.
چشمانش را از صورتم میگرداند تا اشکش را نبینم و دلش میخواست فقط خندههایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت :«این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت!»
💠 و همان دیشب از نقش نگاهم، احساسم را خوانده و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بیپرده پرسید :«فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
لحظه وصل به يك چشم زدن میگذرد...
اين فراق است كه هر ثانيه اش يكسال است
🌷شهید #روح الله_طالبی_اقدم🌷
شهادت ظهر تاسوعای محرم سال94
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
امام صادق علیهالسلام:
مردم مأمورند تا ما را بشناسند و به سوی ما بازگردند و تسلیم ما باشند؛ و در غیر این صورت اگر به سوی ما باز نگردند و از ما پیروی نکنند، هر چند که روزه بدارند و نماز بخوانند و به یگانگی خداوند اقرار نمایند، در شمار مشرکین خواهند بود!
📚الکافی ج۲ ص۳۹۸
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
⁉️ آیا امام(ره) با پایان جنگ و پذیرش قطعنامه موافق بودند؟
🔺 تا چند روز قبل معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و #مصلحت_نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم؛ ولی به واسطه حوادث و #عواملی که از ذکر آن فعلًا خودداری میکنم، و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور، که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با #قبول_قطعنامه و آتش بس #موافقت نمودم؛ و در مقطع کنونی آن را به مصلحت انقلاب و نظام میدانم.
🔹 خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانوادههای معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز ماندهام و #جام_زهرآلود قبول قطعنامه را سر کشیدهام، و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری میکنم.
📛 اگر بند بند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعلههای آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلوی دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز #امان_نامه کفر و شرک را امضا نمیکنیم.
📅 ۲۹ تیر ۱۳۶۷
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🕌 در محضر امام روح الله (۱۱۴۳)
اول افكارمان را مستقل كنيم
امام خمینی (ره)
ما را همچه تربيت كردند در اين مدتهاى طولانى كه اعتقادمان اين شده است كه غير از غرب چيزى در كار نيست به نظر ما. ما متحول شديم به يك موجود غربزده، يك موجود غربى! يعنى مغزها يك مغزهاى غربى تقريباً شده است و لهذا حالا كه مملكت ما مىخواهد استقلالى پيدا كند، مبدأ همه استقلالها اين است كه اول فكرش را مستقل كند يعنى آن وابستگى فكرى كه الآن هست كه خودشان را هيچ حساب مىكنند و آنهارا همه چيز... اگر بخواهيم مستقل باشيم بايد اول افكارمان را مستقل كنيم.
#امام_خمینی
صحیفه امام؛ ج11؛ ص179 | قم؛ 16 آذر 1358
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
📸 بزرگترین جنایت عصر حاضر
🔹حضرت آیتالله خامنهای: «اوّلین سخن، یادآوری بزرگیِ فاجعه غصب کشور فلسطین و تشکیل غدّهی سرطانی صهیونیستی در آن است. در میان جنایات بشری دورانهای نزدیک به زمان حاضر، هیچ جنایتی در این حجم و با این شدّت وجود ندارد.» ۱۳۹۹/۰۳/۰۲
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
💠 عاشقانههای شهدایی
هر وقت که از ماموریت میومد، به تلافی اینکه دل منو به دست بیاره، گوشه سفره غذامون یه قلب کوچیک با گلهای رز درست میکرد، منم دیگه به تلافی اون، قرار گذاشتم هر بار که بیام گلزارش، براش یه قلبی با گل رز درست کنم.
یهبار که از ماموریتهای زیادش،خیلی ناراحت بودم، به من گفت خانوم قول میدم جبران میکنم، یه کوچولو هم که شده جبران میکنم، روز پنجشنبه بود، من همش تو ذهنم میگفتم میخواد فردا مارو جایی ببره، میخواد یه کاری انجام بده، صبح شد، دیدم پاشده خودش ناهار قرمهسبزی گذاشته، آشپزیشم خوب بود، گفت: امروز تو اصلا با غذا کاری نداشته باش، گفت: موقعی که میخوام سفره رو بچینم، میری تو اتاق نمیای، سفره که چیده شد شما بیا، بعد که اومدم دیدم سفره رو قشنگ چیده، یه گوشه سفره یه قلب با گل رز درست کرده بود، اصلا نفهمیده بودم کی رفته گل رز گرفته.
🌷شهید محمدحسین میردوستی🌷
🌹 یازهرا 🌹
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸