🔴 چرا #حجة_الاسلام_هاشمی پیشنهاد صلح #صدام را پذیرفت؟
1️⃣ قسمت اول:
۲۷ تیرماه سال ۶۷ ایران قطعنامه ۵۹۸ را جهت پایان جنگ هشت ساله میان ایران و عراق پذیرفت. تا پیش از این قطعنامه چند قطعنامه دیگر برای آتش بس میان ایران و عراق صادر شده بود که به دلیل عدم در نظر گرفتن شرایط مورد نظر ایران در آن، مسئولان کشورمان حاضر به پذیرش آن نشدند.
پس از آن منافقین با پشتیبانیهای مالی و تسلیحاتی صدام ابتدای مرداد همان سال در عملیاتی به نام فروغ جاویدان(مرصاد)به ایران حمله کردند که با مقاومت رزمندگان ایرانی در تنگه چهار زِبَر مواجه شدند. این نیروها به رغم پیشروی در داخل خاک ایران شکست خوردند و تار و مار شدند. البته تهاجمات و تجاوزات به خاک ایران بعد از قطعنامه و شکست حمله منافقین به ایران پایان نیافت و عراق از آن تاریخ تا حدود ۲ سال بعد در سال ۶۹ به خاک ایران حملاتی را انجام داد و حتی بخشهایی را هم در اشغال خود داشت. هرچند ایران در مقابله با عراق طی چند عملیات با نامهای دفاع سراسری و الغدیر توانست دشمن بعثی را به عقب براند.
🔘ادامه دارد
🏴 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
چرا #حجة_الاسلام_هاشمی پیشنهاد صلح #صدام را پذیرفت؟
#بمناسیت_هفته_دفاع_مقدس
2️⃣ قسمت دوم:
پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی ایران، عراق را در بنبست سیاسی و نظامی قرار داد و بر گروهها و عناصر معاند نیز شوک شدیدی وارد کرده بود و به همین دلیل هم برخی از گروههای معاند همچون منافقین به ایران حمله کردند که ناکام ماندند.
در فاصله این ۲ سال حوادث مهم و گوناگونی در ایران رخ داد، امام خمینی(ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی ۱۴ خرداد سال ۶۸ وفات یافت و آیت الله خامنهای به عنوان جایگزین وی با رای اعضای مجلس خبرگان به رهبری رسید. در دولت نیز آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی زمام امور را در دست گرفت و بر کرسی ریاست جمهوری نشست. البته پست نخست وزیری که تا سال ۶۸ در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی وجود داشت هم در همان سال حذف شد و ریاست دولت به صورت رسمی در اختیار رئیس جمهور قرار گرفت.
پس از حضور آیت الله هاشمی رفسنجانی بر مسند ریاست جمهوری، صدام حسین که هنوز در عراق زمام امور را در دست داشت در رابطه با پایان جنگ و نحوه آن ۱۲ نامه (۶ نامه از سوی صدام و ۶ نامه هم از سوی آیت الله هاشمی) را با رئیس جمهور ایران یعنی هاشمی رفسنجانی تبادل کردند.
🔘ادامه دارد.
🚨 عکسالعمل جالب #رهبر_انقلاب وقتی همسر شهید از مظلومیّت ایشان میگوید!
💠 در دیدار خانواده شهدای مدافع حرم رهبر انقلاب به نوبت اسامی را میخواندند. رهبر انقلاب از روی کاغذ خواندند شهید مجید مختاربند! حال شما خوبه؟ همسر شهید میگوید: توفیقی بود حاج آقا که خدمتتون رسیدیم. رهبر انقلاب میگویند: توفیق ما بود که خدمت شما رسیدیم. همسر شهید میگوید: شما بزرگوارید. ما به فکر #مظلومیت شما هستیم. متأسفانه برخی خواص متوجّه وظیفهشان نیستند و این شما را زجر میدهد. شما تحت فشار هستید. آقا با خنده جواب میدهند: حالا خواص را خدا انشاءالله هدایت کند امّا برای مظلومیت من اصلاً غصّه نخورید؛ بنده اصلاً مظلوم نیستم. فشار [هم] که همیشه تحت فشاریم امّا الحمدلله زورشان به ما نمیرسد. و حضار میخندند.😊
۱۶ آذر ۱۳۹۵ در جمع خانواده شهدای مدافع حرم
🔴امام خمینی(ره):کسی که موجب نفوذ سیاسی اقتصادی دشمن در مملکت اسلامی شود، خائن است
♦️ اگر بعضی از رؤسای دول اسلامی یا بعضی از نمایندگان دو مجلس موجب #نفوذ سیاسی یا اقتصادی بیگانگان بر مملکت اسلامی گردند، به طوری که از این نفوذ بر اساس #اسلام یا بر #استقلال مملکت ولو در آینده ترس باشد، (این رئیس مملکت یا نماینده) #خائن است و فرضاً هم که متصدی شدن آن مقام برایش حقّ باشد از مقامش ـ هر مقامی باشد ـ منعزل می گردد.
♦️ بر امت اسلامی است که ولو با مقاومت منفی مانند ترک معاشرت و ترک معامله با او و روگردان شدن از او به هر وجهی که ممکن است او را #مجازات نمایند و در اخراج او از تمام شؤون سیاسی و محروم نمودن او از حقوق اجتماعی، اهتمام ورزند.
📚 تحریرالوسیله امام(ره)، جلد۱، احکام دفاع از اسلام و قلمروی آن، مساله ۹
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🌷 لوح | گنجینههای جنگ
رهبر انقلاب اسلامی: «این رزمندگانی که خاطراتشان را مینویسند یا کسانی که خاطرهی پدرها، مادرها، همسرهای شهدا را ثبت میکنند، اینها دارند در واقع جلوی یک ضایعه خسارتبار را میگیرند؛ دارند این گنجینههای پُرارزش و بیبدیل را احیا می کنند.» ۹۷/۷/۴
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
بعد از اینکه از پهلو تیر خورد ،
خودش را یک کیلومتر عقب می کشد.
۱۰ روز در بیمارستان حلب بستری
بود ، و کلیه هایش را از دست می دهد.
شب آخری می گفت:
قربون حضرتزهرا برم چی کشیده ؛
و تا لحظه آخر زیارت عاشورا میخوند..
احمد و برادر شهیدش امیر
به فاصله ۳۰سال هر دو شبِ شهادت
حضرت زهرا(س)شهـید شدن ...
به روایت از همسر شهید
حاج احمد اسماعیلی🌷
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
✍رمان #فنجانی_چای_باخدا
#قسمت_چهل_چهارم:
❤️در همهمه ی فکری خودم و مادر،راهی هتل شدیم. ذهنم،میدانی جنگ زده بود برای بافتن و رشته کردن. اینجا هتلهایش هم زیبا بود و من گیج ماندم از آن همه تلاشِ غولهای قدرت برایِ سیاه نمایی…پیرمرد راننده لبخند زد.. دربان هتل لبخند زد..مسئول رزرو لبخند.. کارگر ساده که حامل چمدانها بود لبخند زد.. اینجا جنس لبخند آدمهایش فرق داشت.. اینجا لبریز بود از مسلمانان ترسو…
در اتاقم را محکم بستم و برای اطمینان بیشتر یک صندلی پشت آن قرار دادم. من حتی از لبخند مسلمان ترسو هم میترسیدم. دانیال همیشه میخندید..
بعد از چند ساعت استراحتِ نافرجام به سراغ متصدی هتل رفتم. باید چند کارگر برایم پیدا میکرد تا آن خانه ارواح، بازیافت میشد. چند لغت فارسی را کنار یکدیگر چیدم… نمیدانستم میتوانم منظورم را برسانم یا نه..اما باید تلاشم را میکردم. متصدی جوانی خوش چهره بود با رنگی آسیایی. مقابلش ایستادم. با مهربانی نگاهم کرد. جملاتِ از پیش تعیین شده را گفتم.. لبخندش پر رنگتر شد. احتمالا نوعی تمسخر..مطمئنا کلماتم معنیِ خاصی را انتقال نداد.
پرسید،میتوانم انگلیسی صحبت کنم؟ و من میتوانستم.. این ملت با زبان بین الملل هم آشنا بودند؟ یعنی اسلام جلویشان را نمیگرفت؟ کمی عجیب به نظر میرسید…
ماجرای خانه را برایش توضیح دادم و او قول داد تا چند نفر را برای این کار پیدا کند.فردای آن روز آدرس را به کارگران دادم و به همراه مادر راهی خانه شدم. این خانه و حیاتش اگر زیرِخروارها پخاک و برگ هم دفن میشد،جای تعجب نبود. دوریِ چندین ساله این تبعات را هم داشت. دو کارگر نظافت حیات و دو کارگر نظافت داخل خانه را به عهده گرفتند. وقتی درِچفت شده را به سختی باز کردم مقداری خاک به سمتم هجوم آورد و من ترسیدم…زنده به گوری کمترینِ لطفِ این دیار و مردمانش است!خاطراتِ کودکی زنده شد…درست در لابه لای مبلهای تار بسته از عنکبوت و زیر سیگاریِ دفن شده در غبارِ پدر… اینجا فقط دانیال میخندید..و من می دویدم.. او به حماقتم در دلبستگی و من در پی فرار از وابستگی..مادر با احتیاطی خاص وسایل را زیر و رو میکرد.. گاه لبخند میزد ..گاه میگریست…با یان تماس گرفتم…آرامشِ چهره اش را از اینجا هم میتوانستم ببینم:(کجایی دختر ایرونی ؟؟) جمله اش کامل نشده بود که صدای عصبی عثمان گوشم را آزار داد:(هیچ معلومه کدوم گوری هستی؟ آخه تو کی میخوای مثه بقیه آدما زندگی کنی؟ )
هیچ وقت.. اگر هم میخواستم، خدایِ این آدمها بخیل بود!
حوصله ایی برای پاسخگویی نبود،پس گوشی را قطع کردم..چندین بار گوشیم زنگ خورد. عثمان بود. جواب ندادم…ناگهان صدایی عجیب در حیات پیچید.. صوت داشت.. آهنگ داشت.. چیزی شبیه به کلماتِ سجاده نشینِ مادر… انگار خدای این مسلمانان سوهان به دست گرفته بود برای شکنجه ام.. درد به معده و سرم هجوم آورد..حالم خوب نبود و انگار قصد برتر شدن داشت..کاش گوشهایم نمی شنید… منبعِ این صداها از کدام طرف بود؟؟
بی حس و حال، جمع شده در معده، رویِ یکی از پله ها نشستم. یکی از کارگران که مردی میانسال بود در حالیکه آستینش را بالا میزد به سمت حوض رفت. شیرِ آبِکنارش را باز کرد.آّب با فشار و رنگی زرد از آن خارج شد..مرد چه میکرد؟؟یعنی وضو بود؟؟ اما مادر و یا عثمان که به این شکل انجامش نمیدادند..روبه رویم ایستاد:(خانووم نمیدونید قبله کدوم طرفه؟) مزحکترین سوال ممکن را پرسید آن هم از من..مسیرِ خانه یِ خدایش را از من میخواست؟
پسر جوانی که همراهش بود صدایش زد:(مشتی.. این فارسی بلد نیست.. حالا مجبوری الان نماز بخوونی؟؟ برو خونه بخوون..) مرد سری تکان داد:(نمازو باید اول وقت خووند) پسر جوان سر از تاسف تکان داد.. یعنی مسلمان نبود؟
دختری جوان از خانه خارج شد:(مشتی قبله اینوره ..سجاده تو یکی از اتاقا پهن بود.. اون خانوومه هم رفت روش وایستاد واسه نماز)پیرمرد تشکری پر محبت کرد:( ممنون دخترم.. ببین میتونی یه مهر واسم پیدا کنی)دختر ایستاد:( نه ظاهرا از اهل سنت هستن.. اون خانوومه نه مثه ما وضو گرفت..نه مثه ما نماز خووند.. مهرم نداشت..)
پیرمرد با چشمانی مهربان به سمت باغچه رفت. چیزی را در آن جستجو کرد. سپس با سنگی کوچک در گوشه ایی از باغ ایستاد. سنگ را روی چمن ها قرار داد و روبه رویش ایستاد.. نماز خواند.. تقریبا شبیه به مادر با اندکی تفاوت..سجده رفت..اما به روی سنگ.. خدای این مردمان در این سنگ خلاصه میشد؟؟ چقدر حقیر!صدای گوشی بلند شد.. اینبار یان بود: (دختر ایرونی هم انقدر کم حوصله ؟؟ اون دیوونه که گذاشت رفت.) برای کنترل درد معده نفسهایی عمیق کشیدم. صدایش نگران شد:(سارا حالت خوبه؟)نه..خوب نبود..سکوت کردم:(سارا.. ما با هم دوستیم.. پس بگو چی شده.. مشکل کجاست؟حال مادر چطوره؟؟)چشمم به نماز خواندنِ پیرمردِ کارگر بود:(از اینجا بدم میاد.) باز هم صدایش نرم شد و حرف هایش پر از آرامش!
ادامه دارد..
کانال رسمی شهید طالبی
سادگے نگاهت...
آنگاه کہ برعمق جانم مےنشیند؛
شرم حضورم را 🕊••
در سڪوت #چشمانت مےبینم
و وجودم سراسر
پُـر مےشود از احساس گناه...
و من هنوز در ♥️°
جدال با #نفس خودم موج مےخورم...
#شهید #روح الله_طالبی اقدم
#ابا حنانه
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔅 #امام_حسین عليه السلام:
✍️ من طَلَبَ رِضَى النّاسِ بِسَخَطِ اللّه ِ وَكَلَهُ اللّه ُ إلَى النّاسِ؛
🔴 هركه با خشم خدا، خواهان خشنودى مردم باشد، خداوند او را به مردم وا مىگذارد.
📚 بحار الأنوار، جلد ۷۵، صفحه ۱۲۶
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
✊🏻 امام خمینی(ره): ما در جنگ به این نتیجه رسیدهایم که باید روی پای خودمان بایستیم.
📅 امام خمینی(ره) | ۳ اسفند ۱۳۶۷
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸
🔰 خطر تحریف دفاع مقدس جدی است
🔻 رهبر انقلاب، صبح امروز در آئین تجلیل از پیشکسوتان دفاع مقدس: ما کِی میتوانیم اهمیت و عظمت رزمندگان را درست تشخیص بدهیم؟ آن وقتی عظمت کار معلوم میشود که عظمت عرصه و میدان را بتوانیم تشخیص بدهیم؛ عظمت میدان یعنی تعریف دفاع مقدس. من در چند جمله کوتاه چرایی و چگونگی دفاع مقدس را امروز شرح میدهم. البته اینها مطالبی است که بارها گفتیم و گفتند لکن باید تکرار کنیم. باید آنچه را که حقیقت است گفت؛ تحریف امر جدی و خطر بزرگی است و دست تحریف وجود دارد. ۹۹/۶/۳۱
📡 کانال رسمی شهیدمدافع حرم
ابا حنانه روح الله طالبی اقدم
https://eitaa.com/abahannane🌺🌸