7.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گل آرایی ضریح مطهر حضرت فاطمه معصومه س ۲ تیر ماه
#روزدختر
#میلادحضرتمعصومه
#حضرتمعصومه
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @abalfazleeaam
🔖 #اطلاع_رسانی
💠 چهارمین جشنواره مردمی کرامت
#میلاد_حضرت_معصومه
#روزدختر
#میلادحضرتمعصومه
#حضرتمعصومه
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @abalfazleeaam
بیا مرا ببر از خود، مسافر قم کن
اگر صلاح من این است، در حرم گم کن...
#روز_دختر
#میلادحضرتمعصومه
#حضرتمعصومه
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @Nabzeshgh
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
🌸 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ ✍ قسمت پنجم عجب پروندهای! کوچکترین #عمل خوب یا زشت مرا در خود جای د
🌸 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ
👈 قسمت شش
از اینکه از تنگی و تاریکی قبر نجات یافته بودم، بسیار مسرور و خوشحال بودم. رفته رفته نوعی احساس دلتنگی و غربت به من روی آورد. با خود اندیشیدم: من کسی بودم که در دنیا دوستان، اقوام و آشنایان فراوانی داشتم؛ اما اینک دستم از همه آنها کوتاه است. سر به زیر گرفتم و بی اختیار گریه را آغاز کردم. چندی نگذشت که عطر دل انگیز و و روح نوازی به مشامم رسید در حالیکه پرونده اعمال بر گردنم سنگینی میکرد با زحمت سرم را بلند کردم و از دیدن شخصی که روبرویم نشسته بود در تعجب فرو رفتم. جوانی خوش سیما و خوش سیرت بود، که با انگشت، اشک از گوشه چشمانم پاک کرد و لبخندی هدیه ام نمود. به نشانه ادب، سلام کردم و در مقابلش دو زانو، برجای نشستم و آنگاه با صدایی رسا پرسیدم: شما کیستید که دوست و همدم من در این لحظه های وحشت و غربت گشته اید؟
در حالیکه لبخندی بر لبانش، نقش بسته بود، پاسخ داد: غریبه نیستم، از آشنایان این دیار توام و همدم و مونست در این راه پرخطر. گفتم: بی شک از اهالی آن دنیای غریب نیستی، زیرا در تمام عمر کسی به زیبایی تو ندیده و نیافته ام.
با همان لبخند که بر لبانش نقش بسته بود با طعنه گفت: حق داری مرا نشناسی! چرا که در دنیا به من کم توجه بودی. من نتیجه ذره، ذره اعمال خیر توام که اینک مرا به این صورت می بینی. نامم نیک و راهنمای تو در این راه پر خطر می باشم. آنگاه از من خواست که پرونده سمت راستم را به او بسپارم. پرونده را به او سپردم و گفتم: از اینکه مرا از تنهایی رهایی بخشیدی، و همدم و همراه من در این سفر خواهی بود بسیار ممنونم و سپاسگذار. گفت: تا آنجایی که در توانم باشد، برای لحظه ای تنهایت نخواهم گذاشت. مگر آنکه... رنگ از رخسارم پرید، وحشت زده پرسیدم: مگرچه؟
گفت مگر آنکه آن شخص دیگر که هم اکنون از راه می رسد بر من غلبه یابد که دیگر خود می دانی و آن همراه! پرسیدم آن شخص کیست؟ گفت: تا آن جا که به یاد دارم، فقط نامه اعمال سمت راستت را به من سپردی... اما نامه اعمال سمت چپ تو، هنوز بر شانه ات آویزان است و چیزی نمی گذرد که شخصی دیگر که نامش گناه است، آن را از تو باز پس خواهد گرفت.
آنگاه اگر او بر من غلبه پیدا کند با او همنشین خواهی شد، وگرنه در تمام این راه پر خطر تو را همراه خواهم بود. گفتم: پرونده او را می دهم تا از اینجا برود. نیک گفت: او نتیجه اعمال ناپسند و گناه توست و دوست دارد درکنارت بماند. گفتگوهامان ادامه داشت، تا اینکه احساس کردم بوی بسیار نامطبوعی شامه ام را آزار می دهد،ناگهان چهره کریهی در قبر نمایان شد!
ادامه دارد.....
🌹 @abalfazleeaam
🍁مرحوم آیت الله بهجت(ره) :
☘ این خانه دنیا، خانه ای است که جای ماندن نیست، باید در اینجا یک چیزهایی جمع کرد برای جای دیگر.
🍀 چیزهایی که جمع میکنید، آنجا بزرگیش معلوم میشود، اینجا معلوم نیست. آنجا معلوم می شود که این، کافی و وافی است.
🌸نباید به کمی و زیادی توجه داشت، کیفیت مورد توجه است.
🌷 اگر کسی برای خدا انفاق کرد و لو کم باشد، آن باقیات هست.
🌹 @abalfazleeaam
❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
🌸 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ 👈 قسمت شش از اینکه از تنگی و تاریکی قبر نجات یافته بودم، بسیار مسرور
🌸 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ
✍قسمت هفت
از ترس خودم را به نیک رساندم و محکم او را در برگرفتم. ناگهان گناه دست کثیف و متعفنش را بر گردنم آویخت و قهقهه زنان فریاد بر آورد: خوشحالم دوست من، خوشحالم و... و باز همان قهقهه مستانه اش را سرداد.
ترس و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفت. زبانم به لکنت افتاد و طپش قلبم شدت یافت و دیگر هیچ نفهمیدم. وقتی به هوش آمدم، سرم بر زانوی نیک بود. اما با دیدن چهره خون آلود نیک غم عالم در دلم نشست. گمان کردم که آن هیکل متعفن یعنی گناه بر او فائق آمده و پیروز گشته. اما نیک که دانست چه در قلبم می گذرد، صورت بر صورتم نهاد و آهسته گفت: غم مخور، بالاخره توانستم پس از یک درگیری و کشمکش پرونده اش را بدهم و او را برای مدتی از تو دور سازم. برخواستم و در حالی که اشک در چشمانم حلقه زده بود، دست بر گردن نیک انداختم و گفتم: من دوست دارم تو همیشه در کنارم باشی. از آن شخص بد هیکل زشت رو بیزارم و ترسان. راستی که تنهایی به مراتب از بودن در کنار او، برایم لذت بخش تر است. چرا که وقتی گناه، در کنارم قرار می گیرد، وحشتی بزرگ به من دست می دهد. نیک با حالتی خاص گفت: البته او هم حق دارد که در کنار تو باشد، زیرا این چیزی است که خودت خواسته ای. با تعجب گفتم: من؟! من هرگز خواهان او نبودم. گفت: به هر حال هر چه باشد اعمال خلاف و گناه تو او را به این شکل درآورده است، و به ناچار بار دیگر او را در کنار خویش خواهی دید. از این گفته نیک خجل زده شدم و سخت مضطرب، و در حالیکه صدایم به شدت می لرزید، پرسیدم: کی؟ کجا؟ گفت: شاید در مسیر راهی که در پیش داریم.... گفتم: کدام راه؟ کدام مسیر؟ گفت: به واسطه بشارتی که نکیر و منکر به تو دادند، جایگاه تو منطقه ای است در وادی السلام، و تو باید هر چه زودتر خودت را آماده سفر به آن مکان مقدس کنی.
گفتم: وادی السلام کجاست؟
گفت: مکانی است که هر مومنی را آرزوی رسیدن به آنجاست و بناچار بایستی از بیابان برهوت نیز بگذری، تا در مسیر راه از هر ناپاکی و آلودگی پاک گردی، و البته به واسطه رنج و مشقتی که خواهی برد، گناهانت ذوب خواهد شد. آنگاه با سلامت به مقصد خواهی رسید. گفتم: برهوت چگونه جایی است؟ گفت: کافران و ظالمان در آن جای گرفته و عذاب برزخی می شوند.
آنگاه از من خواست که خود را برای آغاز این سفر پر مشقت آماده سازم.
ادامه دارد....
🌹 @abalfazleeaam
.
🕊 هر جا که #خواهری است،
#برادر همیشه هست
دنبال هر برادر ،
خواهر همیشه هست
این جذبه های #عشق ،تمامی نداشته
دلدادگی میان دو دلبر همیشه هست
تا مرو از مدینه ، مسیر #محبت است
این جاده های نور معطر همیشه هست
معصومه(س) زینب(س) است و
#رضا(ع) جز #حسین(ع) نیست....
ترکیب های #عشقِ برابر همیشه هست...
بابودن شفیعه ،
قیامت به کام ماست...
گرچه هراسِ عرصه ی #محشر همیشه هست...
#روزدخترمبارک 🎀
#السلامعلیکِیافاطمةالمعصومة
#روز_دختر
#میلاد_حضرت_معصومه
#حضرت_معصومه
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @abalfazleeaam
#روز_دختر
#میلاد_حضرت_معصومه
#حضرت_معصومه
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @abalfazleeaam