هدایت شده از 🇮🇷فاتِحْ_خِیْبَرْ🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثواب گفتن #یاعلی
#یاعلی_مدد_بی_حدوعدد_الی_العبد
یاعلییییییی مددییییییی
Fotros - Ghadir 33.mp3
8.56M
○بی نظیر○
#گروه_سرود_فطرس_قم
✨علی ابوتراب است✨
خاک باش...
هدایت شده از 🇮🇷فاتِحْ_خِیْبَرْ🌴
✅پویش نذر سیل صلوات (جهت پیروزی جبهه انقلاب اسلامی حتما شرکت کنید و تا میتونید نشربدید
💐 https://EitaaBot.ir/poll/3zuwxp
🚫مطمئن باشید صدقه جاریه میشه و انقدر تأثیر دارد که میتواند کن فیکون کند❤️
یاعلییییییی مددی💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا فارس الحجاز ادرکنی
یا اباصالح المهدی ادرکنی
توسل کنید به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
هدایت شده از 🥀شهدای گمنام_غواص🇮🇷
«دلتنگشھدا» :
*بعدازشھادتعلیخوابشرودیدم😴
بهمگفت:
«اگہمےدونستمایندنیابهخاطرصلوات
اینهمہثوابوپاداشمیدن،✨
حالاحالاهاآرزوۍشھادتنمےکردم!🥀
میموندمتوۍدنیاوصلواټمیفرستادم.. »❤️
#شهیدعلیموحددوست
صلواتبفرستمومن.
روایت شده است که چون رسول خدا صلی الله علیه و آله در قبا فرود آمد فرمودند: داخل مدینه نمی شوم تا علی علیه السلام به من ملحق شود. سلمان در باره احوال رسول خدا بسیار جستجو میکرد. او را یکی از یهودیان مدینه خریده بود و در نخلستان او خدمت میکرد. چون سلمان مطلع شد که حضرت در قبا فرود آمده است، سلمان برخی از احوال پیامبر را از اصحاب عیسی شنیده بود. طبقی از خرما برداشت و به خدمت حضرت آورد و گفت: شنیدهام که شما جماعتی غریبید و به این مکان فرود آمده اید. این طبق خرما را از صدقه برای شما آورده ام. پس بخورید. رسول خدا به اصحاب خود فرمودند: نام خدا را ببرید و بخورید. خود هیچ تناول نفرمود. سلمان ایستاده بود و نگاه میکرد. پس طبق را گرفت و برگشت و به زبان فارسی گفت: این یکی. سپس طبق را از خرما پر کرد و دوباره به خدمت حضرت آورد و گفت: دیدم که شما از خرمای صدقه نخوردید. این خرمای هدیه است. پس حضرت دست دراز کرد و تناول نمود و به اصحاب خود فرمود: به نام خدا بخورید. پس سلمان طبق را برداشت و گفت: این دو تا و به پشت سر حضرت رفت. پیامبر منظور او را از این کار دانست. پس عبایش را از روی کتفش برداشت و سلمان مُهر نبوت را مشاهده کرد و بر آن مهر افتاد و آن را بوسید و گفت: گواهی میدهم خدایی جز خدای یگانه نیست و گواهی میدهم که تو رسول خدایی. سپس به حضرت عرض کرد که من غلام مرد یهودی ام. به من چه میفرمایی؟ پیامبر فرمودند: برو و بر مالی که میخواهیم به او بدهیم با او مکاتبه کن. پس سلمان به نزد یهودی رفت و گفت: من مسلمان شدهام و از این پیامبر در دینش پیروی نمودم و بعد از این از من سود نخواهی برد. بر من مالی را مکاتبه کن (بنویس) که بدهم و آزاد شوم. یهودی گفت: بر تو پانصد درخت خرما مینویسم که برای من بکاری و به من خدمت کنی تا آنها به بار بنشینند و آنها را به من تحویل دهی و چهل اوقیه طلای نیکو (که هر اوقیه چهل مثقال است) به من بپردازی. پس سلمان بازگشت و حضرت را به گفته یهودی آگاه کرد. پیامبر فرمودند: بر آنچه که گفته است با او مکاتبه کن. پس سلمان رفت و با یهودی بر سر آنها مکاتبه کرد. یهودی گمان کرد که این امر تنها پس از چندین سال محقق خواهد شد. سلمان نامه مکاتبه را خدمت آن حضرت آورد. حضرت فرمودند: برو پانصد هسته خرما برای من بیاور. در روایتی آمده است: پانصد نهال. سلمان پانصد هسته را آورد و پیامبر فرمودند: آنها را به علی علیه السلام بده. سپس به سلمان فرمودند: ما را به سوی زمینی ببر که یهودی میخواهد اینها در آنجا کاشته شود. پس به سوی آن زمین رفتند. آن گاه رسول الله صل الله علیه و آله زمین را با دست خود حفر میکرد و به امیرالمؤمنین میفرمودند: هسته خرما را در حفره قرار بده. سپس خاک را بر آن هسته میریخت. و رسول الله انگشتان خود را میگشود و آب از میان انگشتانش جاری میشد و به آن موضع آب میداد. سپس به موضع دیگر میرفت و باز چنین میکرد. چون از دومین نهال فارغ میشد اولین نهال روییده بود. سپس به موضع سوم میرفت و چون از سومی فارغ میشد اولین نهال درخت شده و به بار نشسته بود. و چون به موضع چهارم میرفت و فارغ میشد نهال سوم روییده بود و نهال دوم به بار آمده بود و چنین کرد تا از کشت پانصد دانه خرما فارغ شد و همه به بار نشستند. چون یهودی این حالت را دید گفت: قریش راست میگفت که محمد ساحر است. گفت: من درختان خرما را از تو گرفتم طلا کجاست؟ پس رسول خدا صلی الله علیه و آله سنگی که پیش رویش بود برداشت و به طلایی تبدیل شد که از آن نیکوتر نبود. یهودی گفت: هرگز طلایی مثل این ندیده ام. چنین گمان کرد که آن طلا مقدار ده اوقیه است. پس آن را در ترازو گذاشت و آن از ده اوقیه فزونی یافت و مساوی چهل اوقیه شد نه زیاد و نه کم. سلمان گفت: پس با رسول خدا آزاد برگشتم و به خدمت آن حضرت مشغول شدم.
الخرائج و الجرائح ج۱،ص۱۵۰
یاعلیمددی 🤲🏻