eitaa logo
من‌انقلابی‌ام | عباس‌بابائی
4.3هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
797 ویدیو
142 فایل
بسیجیِ امام‌خامنه‌ای دغدغه‌ها و دلنوشته‌های یکْ سربازصفرِ «ولی‌ّفقیه» «من انقلابی‌ام» یکی از زیباترین جملات «امام‌خامنه‌ای» است. راه ارتباطی @gharargah_tarbieati_amin
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روحانیت مردمی
🔺پیشنهاد من، روحانی تهاجمی و خانوادۀ تهاجمی است! مرحوم آیت الله حائری شیرازی خطاب به طلاب: ▫️زندگی روحانی باید ساده اما با نشاط باشد. باید بانشاط‌تر از تمام زندگی‌ها باشد. زندگی خانوادۀ اهل‌بیت را در حدیث کساء بینید. چقدر بانشاط با هم حرف می‌زنند! چقدر با محبت با هم صحبت می‌کنند؟ 🔹اینکه مثل مردم زندگی نمی‌کنیم، خوب نیست. مثل اینکه ما از کرۀ مریخ آمده‌ایم و چیز دیگری هستیم! «پرده‌نشینی» برای حفظ قداست خوب نیست. باید «شاهد بازاری» و مثل همۀ مردم بود. ▫️همان‌طور که مردم به تفریح می‌روند، ما هم برویم. همان‌طور که مردم با مترو می‌روند، ما هم برویم. مردم با اتوبوس می‌روند، ما هم برویم. مردم به پارک می‌روند، ما هم برویم. باید سینمای اسلامی خوب داشته باشیم. مثل مردم که به سینما می‌روند، طلبه‌ها هم بروند. اگر طلبه‌ها اهل سینما بودند، سینما اصلاح می‌شد. 🔹شما نگاه کنید رهبری می‌گوید: «فلان خانم برای این مسابقه تا آنجا با حجاب می‌رود!» با حجابش در آنجا حالت تهاجمی گرفته است تا با حجاب، مسابقه‌ها را فتح کند. این برای ما الگو است. ▫️پیشنهاد من، روحانی تهاجمی و خانوادۀ تهاجمی است. بروید بین مردم زندگی کنید. حجاب را به بطن زندگی‌ها ببرید. حجاب را مخفی نکنید. 🔹به‌طور طبیعی و عادی زندگی کنید. سر خود را هم بالا بگیرید و مثل مردم بروید خرید کنید. با آنها رفت‌وآمد کنید و معاشرت داشته باشید. همه امورتان این‌طور باشد. حجاب را به همه‌جا تسرّی دهید. 🔸تدافع مربوط به گذشته است. تاریخ مصرف آن پایان یافته است. دوره، دورۀ تهاجم است. حجاب را باید به وسط عالَم ببرید. https://eitaa.com/rohaniat_mardomi
هدایت شده از روحانیت مردمی
⭕️شهادت روی پیاده‌رو (روایتی از نحوه شهادت حمیدرضا الداغی شهید غیرت سبزواری) ♦️ساعت به نُه و نیم نزدیک می‌شود؛ حمیدرضا دارد می‌رود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمی‌زند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمی‌دمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟! ♦️چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتاده‌اند به جان دو دختر. نزدیک شان شده‌اند. چنگ می‌اندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک می‌کند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد می‌کند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند. ♦️پسران می‌خواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را می‌کشد عقب. نمی‌دانم داد می زند کمک می‌خواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را می‌کشد. حمید که می‌بیند از آن طرف خیابان می آید. داد می‌زند که ول کنید چه کارش دارید؟! ♦️خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمی‌دانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن می‌زند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی تواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت. ♦️دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها می رود دو پسر را دور می کند. ♦️خون دارد از از زیر پوست حمید می آید. بالا بافت های لباسش را رد میکند میرسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد می‌کند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد قلبش می زند. نمیدانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است. ♦️یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی میگوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو میخورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید: - کمک ♦️یک نفر زنگ می زند115. اورژانس زود می رسد. حمید را میبرند تو. تا میرسد بیمارستان رفته است توى کما. ♦️آوا نشسته است ثانیه میشمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می‌ گیرد می گوید: بابا نیومده کجاست؟ 😔 جهت تسکین قلب آوا، حمدی قرائت بفرمایید. https://eitaa.com/rohaniat_mardomi
هدایت شده از روحانیت مردمی
🎥پاسخ قنبریان به استاد حقوقی که به شهید الداغی صفت نفله شدن را داد / وجدان عمومی بیدار جامعه این حرف‌‎ها را بر نمی تابد محسن قنبریان در گفتگو با دانشجو: 🔸بهتر است سر یقینی ها به اشتراک برسیم، امداد رساندن به یک فرد وقتی مورد تجاوز واقع می شود یک و عرفی در همه جای دنیاست. 🔸اگر این مرحله را هم زیر سوال ببریم به این معناست که اگر کسی قربانی سرقت،تجاوز یا هر نوع شرارتی قرار گرفت کسی هیچ اقدامی نکند. 🔸اینکه بگوییم اقدام شهید الداغی کاری نفله شدنی یا بیهوده است حرف اشتباهی است و وجدان عمومی بیدار جامعه این حرف‌‎ها را بر نمی تابد. https://eitaa.com/rohaniat_mardomi
هدایت شده از روحانیت مردمی
🔸‍ خاطره‌ای خواندنی از شهید غیرت «حمیدرضا الداغی» به نقل از هم‌دانشگاهی او آقای عرفاتی شهید حمیدرضا الداغی هم‌دانشگاهی من بود. اواخر دههٔ هفتاد. من ارتباطات می‌خوندم و حمید حسابداری (اگر اشتباه نکنم). من بچه مذهبی دانشگاه بودم و اون بچه خوش‌تیپ دانشگاه. ظاهراً هیچ صنمی باهم نداشتیم. ماجرای آشنایی ما برمی‌گشت به جنجال و نزاعی که سرِ مسابقات فوتبال دانشگاه به راه افتاد. وسط بازی تیم ما، مدافع حریف یه خطای ناجور روی من کرد. من بلند شدم و اعتراض کردم. بازیکن حریف فحاشی کرد و من یه لحظه خون به مغزم نرسید و درگیر شدم. در کسری از ثانیه، ۷-۸ نفر ریختن رو سر من و کأنه با قاتل پدرشون طرف هستن… زیر مشت و لگد و فحاشی‌ها، حمید رو دیدم که به هواخواهی من وارد معرکه شده و داره یکی پس از دیگری رو می‌نوازه… تا جایی که یادمه ورزشکار بود و حتی توی مسابقات رزمی هم اسم و رسمی داشت. دعوا که تموم شد متوجه شدم هر دوی ما رو با تیزی نشون کردن؛ من گوش راستم و حمید گوش چپ... رفتیم بیمارستان و سهم هر کدوم سه چهارتا بخیه شد و گوش‌هامونو پانسمان کردن. از فردا توی دانشگاه معروف شدیم به گوش‌بریده‌ها… شکایت کردیم و دادگاه برامون طول درمان برید و دیه. ۲۵۰هزار تومن برا ضارب دیه بریدن. بابای طرف اومد به التماس و خواهش که ببخشیمش. یه کارگر ساده بود که یحتمل ۲۵۰هزار تومن، حقوق چندماهش میشد. از دست پسرش شاکی بود. حمید با همون برخورد اول راضی شد و منم راضی کرد که ببخشیمش و بخشیدیمش… این ماجرا شد دلیل دوستی منِ بچه مذهبی دانشگاه با جوان اول خوش‌تیپ و خوشگل دانشگاه. پریشب یکی از رفقای دانشگاه بهم پیام داد که «حمید الداغی» به رحمت خدا رفته! دروغ نگم، اولش نشناختم تا اینکه عکسشو برام فرستاد. حالا همون جوان خوش‌تیپ و خوشگل دانشگاه، پشت اسمش کلمه شهید نشسته و منِ بچه مذهبیِ پرادعا هیچ... https://eitaa.com/rohaniat_mardomi
هدایت شده از روحانیت مردمی
معلم «جوانان عزیز ما باید با آثار شهید مطهری آشنا شوند. اگر بنده می‌خواستم برنامه‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی قم را بنویسم، بلاشك یكی از مواد برنامه را این می‌گذاشتم كه كتابهای آقای مطهری خوانده شود، خلاصه‌نویسی شود و امتحان داده شود.» اگر ‌شخص حکیمی چون رهبر فرزانه‌ی انقلاب می‌خواستند در اهمیت نظام فکری کسی سخن بگویند، آیا بهتر از این می‌شد؟! به این جملات با دقت بیشتری توجه کنید: «اگر کتابهای آقای مطهری مورد مطالعه و مداقه قرار بگیرد، انبوهی از معارف را به ذهن و دل هر خواننده سرازیر می‌کند.» امام‌خامنه‌ای در جای دیگری فرمودند: «مبنا را تفکرات شهید مطهری بگذارید و کارهای بعدی را روی آن بنا کنید.» و باز در کلام حکیمانه‌ی دیگری فرمودند: «امروز ما حقیقتاً ریزه‌خوار سفره‌ی انعام فکر شهید مطهری هستیم.» سوال مهمی که مطرح می‌شود، آن است که چرا شخصیتی چنین فرزانه و حکیم، این‌گونه تعابیر بلند را در مورد این شهید والامقام بکار می‌برند؟! اگر اندکی در کلمات ایشان جستجو کنیم، پاسخ را می‌یابیم.«شهید مطهری» از نگاه این رهبر نکته‌سنج، ویژگی‌های منحصربه‌فردی دارد که آثار بیان و بنانش را این‌گونه اعتبار بخشیده است. بخشی از ویژگی‌های این شهید سعید را در کلام امام جامعه ببینید: شهید عزیز انسان بزرگ و برجسته متفکر دین‌شناس مؤمن بااخلاص پرکار مجتهد منصف دارای ادب علمی دارای احساس درد دارای بصیرت کامل معلم برجسته معلم کامل دارای فکر عمیق و نیرومند پهلوان مبارزه با افکار التقاطی دارای معارف بلند و... ادامه‌ی راه او، جز با نزدیک‌شدن به مرام او ممکن نیست. شهادت او ثلمه و خسارتی بود که با هیچ چیزی پر نخواهد شد. عباس بابائی(دبیر شورای مرکزی جبهه روحانیت مردمی انقلاب اسلامی) ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ https://eitaa.com/rohaniat_mardomi
هدایت شده از روحانیت مردمی
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸 شکوه غیرت و تقدیر! 🔺 حضور حیرت‌انگیز مردم در مراسم تشییع «شهید حميدرضا الداغی» https://eitaa.com/rohaniat_mardomi
🔸بودجه نظامی کشورها در سال 2022 ایران 6 میلیارد دلار انگلیس 55 میلیارد دلار فرانسه 51 میلیارد دلار آلمان 46 میلیارد دلار آمریکا 877 میلیارد دلار بعد رسانه‌های فارسی مزدور در همین آمریکا و اروپا برای مردم ما جا انداختن با این چند میلیون دلاری که ما تو منطقه خرج کردیم برای تأمین امنیت کشورمون، میشه ده بار ایران رو ساخت و خراب کرد! https://eitaa.com/abas_babaeii
🎥 استقبال دیدنی در سوریه 🔸 آمریکا گفت اسد باید بره! کشورهای منطقه گفتن باید بره! اسرائیل گفت باید بره! امام سید علی خامنه‌ای گفت اسد باید بمونه! 🔺وقتشه اساتید علوم سیاسی در ایران به جای تدریس کتب تئورسین‌های غربی در دانشگاه، حضرت سید علی خامنه‌ای رو تدریس کنند. https://eitaa.com/abas_babaeii
🔴 به وقت حاج‌قاسم 🌱🌱🌱 🔸تو، جبهه‌ی حق علیه باطل بودی 🔸در معرکه، حلّال مسائل بودی 🔸شد اشک، انیس دیده وقتی دیدم 🔸در خنده‌ی دختران موصل بودی ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲ https://eitaa.com/abas_babaeii
هدایت شده از روحانیت مردمی
13.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نگاهی به فعالیت‌های تاثیرگذار شهید مطهری که کمتر به آن پرداخته شده 🔸فعالیت در مجله "زنِ روز" دوره‌ی پهلوی برای احقاق حقوق زنان در جامعه 🔸نوشتن کتاب "داستان راستان" برای کودکان 🔸روشنگری درباره چهره حقیقی سازمان مجاهدین برای جوانان https://eitaa.com/rohaniat_mardomi