این دو کالبد تا آخر با هم ماندند....تا در آخر با هم یکی شدند....
رضوان الهی گوارای وجودشان
@abbas_heidaripour
۱) شهید مطهری در کتاب نفیس جاذبه و دافعه علی ع، ابتدا مردمان را به چهار دسته تقسیم میکند؛ آنانکه نه جاذبه دارند و نه دافعه، دسته نخستاند که شهید ایشان را بیاثر و بیخاصیت میداند. اما آنانکه فقط جاذبه دارند و هیچ دافعهای ندارند، نقد شهید به ایشان آن است که اگر محبت با حقیقت توأم نباشد ارزشی ندارد و اگر با حقیقت توأم شد، مسلکی میگردد و مسلک، خواهناخواه عدهای را دفع خواهد کرد؛ ایشان دسته دوماند. دسته سوم کسانی هستند که فقط دافعه دارند، از نگاه شهید و براساس مبانی دینی، ایشان ناتوانترین افراد انسانیاند. میماند دسته چهارم که هم جاذبه دارند و هم دافعه. از نظر استاد مطهری انسانهای مسلکی که عقیدهای دارند و در راه عقیده خویش فعالیت میکنند، همین دستهاند.
۲) سپس این دسته چهارم را چندگونه میدانند؛ گاه جاذبه و دافعه هر دو قوی است و گاه هر دو ضعیف و گاهی متفاوت است. از نظر ایشان افراد باشخصیت آناناند که جاذبه و دافعهشان هر دو قوی است. وجود این قوت باعث میشود اینگونه افراد را صاحب شخصیت بدانیم نه آنکه قابل ستایش بدانیم. و البته میافزایند که در دنیای انسانی(بهخلاف مغناطیس مادی) این افراد همسنخ هستند که با جاذبه همدیگر را جذب و افراد غیرهمسنخ یکدیگر را دفع میکنند. چنانکه شخصیت صاحب عدالت و شرف، عناصر خیرخواه و عدالتجو را بهسوی خویش جذب میکند و هواپرستان و پولپرستان و منافقان را از خویش طرد میکند و شخصیت جانیان، جنایتکاران را به خویش جذب و نیکان را از خود دور میکند.
۳) شهید مطهری سپس حضرت امیر ع را هم دارای جاذبه و هم دافعه، آن هم در حد اعلایش معرفی کرده، صریحاً میگویند: «علی مردی دشمنساز و ناراضیساز بود. این یکی دیگر از افتخارات بزرگ اوست. هر آدم مسلکی و هدفدار و مبارز و مخصوصاً انقلابی که در پی عملیساختن هدفهای مقدس خویش است و مصداق قول خداست که: يُجَٰاهِدُونَ فِی سَبِيلِ ٱللَّهِ وَ لاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَآئِمٍ (در راه خدا میکوشند و از سرزنش سرزنشگری بیم نمیکنند.)[اینگونه است](مائده:۵۴)».
۴) اینکه یک نشریه مهد بهاصطلاح آزادی که ذکر نام نحسش شایسته پرداخت کفاره است، در وهن شخصیتی چون سیدعلی خامنهای حفظه الله تعالی حد اعلای جد و جهد پلید خویش را به میدان آورده است، امر غریبی نیست زیرا این همان نشریهای است که به ساحت زیباترین مخلوق الهی یعنی حضرت ختمی مرتبت(ص) اسائه ادب نمود و پلشتی خویش را آشکار نمود. و اگر این مجموعه پلید اینک همان مسیر را درباره رهبر انقلاب اسلامی پیموده، براساس آنچه از شهید مطهری آموختیم، سند طیب باطن و وجود ویژگیهایی است که ارواح پلید و شیطانی آن را تاب نمیآورند. ازاینرو چنین عملی به نظر نگارنده این سطور بیش از آنکه سبب عیب و ایرادی برای سید ما باشد، در باطن و واقعیت خویش حاوی تجلیلی برجسته از اوست؛ اینک نیروهای شریر، دیگر نمیتوانند با سکوت خویش درباره سیدعلی و سانسور اخبار مرتبط با او، آوای حقخواهانه او و انقلابی که آن را رهبری میکند از گوش طالبان حق بپوشانند؛ عظمت انقلاب ما و رهبرانش اینک آنچنان عالمتاب است که جز اظهار موضع آشکار آنچنان که شایسته باطن خبیث شیاطین است، چاره دیگری برای ایشان نمانده است و ایشان همان چیزی را آشکار کردهاند که در درون خویش انباشته نمودهاند؛ از کوزه همان برون تراود که در اوست. حال که به تعبیر قرآن از شدت خشم بر ما عَضُّوا۟ عَلَيْكُمُ ٱلْأَنَامِلَ مِنَ ٱلْغَيْظِ، پاسخ آن است که خود قرآن فرموده است: قُلْ مُوتُوا۟ بِغَيْظِكُمْ إِنَّ ٱللَّهَ عَلِيمُۢ بِذَاتِ ٱلصُّدُورِ ( آل عمران: ۱۱۹)
@abbas_heidaripour
🚩🏴در رسای مادر پسران
دیشب در حرم حضرت معصومه(س) هیئت سینهزن عرب اشعاری میخواند.
مصرعی از این اشعار، دنیایی از حزن و غم را به دلها میبارید.
این مصرع لحظۀ دفن امالبنین(س) را تجسم میکرد که اینک کمکی از چهار فرزندش در میان نیست.
🔳 منْ نَزَلَتْ لَحْدَها....اَتُریدُ اَرْبعَ وَلَدِها
▪️ای آنکه در لحد امالبنین قرار گرفتهای...آیا برای دفنش چهار فرزندش را به کمک میخواهی؟
أَلاَ لَعْنَةُ ٱللَّهِ عَلَی ٱلظَّلِمِينَ(هود: ۱۸)
@abbas_heidaripour
🎇نورباران:
روز چهارشنبه ۲۸ دیماه ۱۴۰۱ در معیت برخی عزیزان، نمایشگاه هنرمند «متعهد» عبدالحمید قدیریان را در محل فرهنگسرای نیاوران بازدید کردم؛
این حضور برای من بیش از اینکه بازدید از یک نمایشگاه هنری باشد، طعم تذکر و ذکر یافت؛ مفاهیمی که در آثار قدیریان تمثل و تجسد پیدا کرده بود، از جنس یادآوری «عهدی» است که در تار و پود هستی از گذشته تا آینده در جریان است. عهدی که اگر آن را بشناسی و بدان بپیوندی، جزوی از آن خواهی شد، «عهدی» که گرچه در زمان نیز جاری است ولی همزمان ورای زمان نیز هست. به همین دلیل «دعوت» جزو اولین مضامینی است که به صورت وجودی بین بازدیدکننده و آثار او شکل میگیرد؛ دعوت برای پیوستن به نور.
قدیریان را به همین خاطر «متعهد» نامیدم زیرا دل در گرو آن «عهد» دارد و آثارش هم یادآوری آن «عهد» است پس میتوان از «دعوت» دربارهشان سخن گفت.
مفهوم «نور» مقابل ظلمت در آثار او بیشترین تأکید را یافته است. این نور البته مستغنی از این تقابل، در بسیاری تابلوها مانند تابلویی که صحنه بهشت را روایت میکند یا مجسمهای که «هبه»ی مادرانه فرزند را به چشم آورده است، خود مستقل از هرچیز دیگر میاندار همه چیز است؛ در این تابلوها و آثار، همه چیز نورانی و علوی است.
آثار قدیریان گاه روایتگر یک وضع هستیشناسانه و گاه روایتگر یک وضع انسانشناسانه است و البته این دو در جاهایی با هم ترکیب جدی یافته است. هستیشناسی او یک هستیشناسی نوری است و انسانشناسی او لحظات نسبت انسان با نور از «تردید» در پیوستن بدان(تابلو صحنه چشم دوختن حربن یزید ریاحی) تا «برگرفتن» نور، «شیدایی» و حتی «گشودگی» درونی بعد از تسلیم به نور یا درمیانه نور «بودن» یا «گسترش» یافتن را روایت میکند.
او به خلاف رسم معهود هنرمند نقاش و مجسمهساز که فقط با آثارشان تکلم میکنند، با سخنانی ادبی و مختصر در کنار آثارش هم تخاطب میکند؛ خود این جملات گرچه شرحی بر آثار تجسمی اوست ولی جنسی ادبی و هنری دارد و گاه مضمونی فراتر از خود اثر یافته است که در ضرب میان آن دو، عمق دنیای زیبای درونی قدیریان را بهتر مجسم میسازد.
الهامات و یافتههای او در این محاکات نورانیاش، رنگ و بوی جدی معرفتی دارد؛ جایی او بین «و انحر» و «و الفجر» پیوند دیده است و جایی دیگر، سرهای بریده کربلاییان را بر فراز نیها، مصداقی از «اصحاب الکهف و الرقیم» که «کانوا من آیاتنا عجبا» بودند، شناخته است.
زهرای اطهر و مادر هستی به همراه کربلاء و شهادت دو مضمون دیگر پربسامد در آثار اوست که البته نه در کناره مضامین پیشین که با مضامین پیشگفته بهویژه اینکه مجلا و مجرای نور و هدایت نوری هستند ترکیب شده است. ازاین منظر ترکیب موفق بین شخص و معنا؛ شخص جزیی و معنای کلی یکی از ویژگیهای دیگر آثار اوست. همچنانکه زمان و فرازمان هم در این آثار پیوند جدی یافتهاند. به همین خاطر او از تصویرگری اشخاص اینجایی و اینزمانی استیحاشی ندارد زیرا میتواند پیوند ایشان را با امر استعلایی به چشم آورد و بلکه ایشان را مظهر آن میداند.
قدیریان خود را هنرمند صرف نمیداند بلکه هنرمند-پژوهشگر معرفی میکند؛ این رویکرد او برای فهمیدن و محاکات همزمان، قدرت ویژهای به پرداخت آثارش داده است. حضور و ایفای نقش در ساخت دو فیلم «ملک سلیمان» و «مریم مقدس» برای رسیدن به این رهیافت -آنچنان که از روایت خود او پیداست- باید بهعنوان یک نقطه عطف تلقی کرد. او البته با آثارش زندگی میکند و در پیوند با آنها خود را مییابد؛ به عبارت دیگر او به خوبی توانسته است یک پیوستار هنرمندانه بین پژوهیدن و هنرورزی همزمان و البته در قالب مصادیق واحد آثار هنری پیدا کند؛ امری که باعث شده است بین این دو مقوله گسستی نبیند؛ همانگونه که در متن آثارش نیز مرزی بین این دو وجود نداشته، هر دو سویه باعث یک وحدت متعالی شدهاند.
نکته مهم این است که اعتقادات او یک اعتقادات فردگرایانه و خودمحور از حکایت معنویت نیست که فقط نسبت یک فرد انسانی با حقایق نوری را مورد تمرکز قرار دهد بلکه جامعه و جمع در گسترۀ دنیوی و اخرویاش برای او بسیار جدی است. به همین خاطر، تاریخ و حوادث آینده آن البته در پرتو فلسفه نوریاش هم بخش دیگری از آثار اوست، تا آنجا که به تعبیر حجت الاسلام دکتر بابایی، «مفهومپردازی» هم کرده است؛ دو نمونۀ برجسته بنابه بیان دکتر بابایی که ازقضا از منظر «الهیات تاریخی» و نه حتی «فلسفه تاریخ» در کارهای او دیده میشود یکی «دیّار» در بخش ظلمانی و دیگری«لشکر شهداء» در بخش نورانی هستیشناسی اوست.
همه دوستداران هنر متعهد و انقلابی و بلکه هر آنکه دغدغه پاکیزگی و یافت معنای استعلایی را دارد، به دیدن این نمایشگاه دعوت میکنم.
@abbas_heidaripour
در این صحنه از تابلو عبدالحمید قدیریان، دو امر به خوبی مجسم شده است:
1️⃣«تردید» حرّ که البته خیزش او و سمت نگاه و کلاهخود برگرفتهاش به خوبی نشان میدهد که او تا حد زیادی انتخابش را کرده و لحظاتی دیگر پاهایش را از ظلمت خارج خواهد کرد. البته سرّ این امر را باید در این آیۀ شریفه جستوجو کرد:
الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور؛ ایمان حرّ در ادبش نسبت به امام و مادر هستی متجلی شد و این ایمان او را وارد ولایت الله تعالی نمود.
و
2️⃣«بیاثری» گرما و روشنایی عالم ظلمت که حتی اطراف خویش را گرم و روشن نمیکند اما اهالی ظلمت جز همین وهم و دلخوشی بدان چیزی دیگری ندارند.
در جنگ احد که کار بر مسلمانان سخت شده بود و ابوسفیان به بتهای خود بالیده بود پیامبر ص در پاسخ به این نبرد روانی دستور دادند، پاسخ داده شود:
الله مولانا و لا مولا لکم.
این بیکسی و بیپناهی و سرگردانی چه خوب اینجا تصویر شده است.
@abbas_heidaripour
برداشت آزادی از سخنان حجت الاسلام فاضل در روز نخست ماه رجب المرجب
برخی وقتها حسرت میخوری که چرا فلان فرصت را مغتنم نشمردی؛ ضبط نکردن صحبتهای امروز حجتالاسلام در بین دو نماز ظهر و عصر یکی از آن حسرتهاست و طبعاً آنچه اینجا گزارش میشود حالوهوای معنوی و معرفتی کامل را منعکس نمیسازد:
۱) معمول است که در خداحافظی کاری، مراسم تکریم میگیرند و هر از چندی به مناسبتهایی افراد یکدیگر را تکریم میکنند ولی اولین کسی که ما را تکریم کرده است خود خدای متعال است: لقد کرّمنا بنی آدم.
۲) در همان آیه لقد کرّمنا در انتهای آن میفرماید: فضّلناهم علی کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلاً. مفسران گفتهاند مراد از این کثیر، همه مخلوقات دیگر است. و جلوه این تفضیل را در امر به ملائکه مقابل انسان که اسجدوا لآدم(و جالب اینکه این تعبیر در قرآن کریم ۵ بار آمده است) میبینیم.
۳) ولی خدایی که این همه آدمی را اکرام کرده است، دستور داده که در مقابل خودش مواجهه ذلیلانه و خاضعانه داشته باشیم و نماز هم جلوه همان ذلت نفس انسانی است و باید این طور باشد، و در احکام نمازی که این همه بر آن تأکید شده، گفته شده است اگر لازم است برای تهیه آب وضو، هزینه کنیم باید این کار را انجام دهیم اما اگر این خرید و مانند آن مستلزم تحقیر و ذلت انسان باشد، حکم تبدیل میشود به اکتفاء به تیمم. یعنی خدایی که این همه به نماز و مقدمات آن اهمیت داده، حتی حاضر نیست که انسان برای نماز هم ذلیل شود.
۴) همین خدا یک استثنای دیگر دارد؛ واخفض لهما جناح الذلّ من الرحمة؛ یعنی درباره پدر و مادر مثل خودش استثنا قائل شده است. پدر و مادر جلوۀ خالقیت و ربوبیت و رازقیت الهی هستند و باید از این مسیر به توحید رسید. البته ذلت برای پدر و مادر باید توأم با رحمت و لینت باشد نه آنکه یک ذلت خشک و خشن و درواقع استکباری و تصنعی.
۵) نکته مهم دیگری که باید فراموش نکرد آن است که در زیارت عاشوراء عرضه میکنیم: بابی انت و امی؛ یعنی نه تنها خودم بلکه پدر و مادری که من در مقابلشان ذلیل هستم فدای تو ای ولیّ الهی! این را به امام حسین ع و به حضرت ولیعصر عج و هر ولیّ الهی باید بگوییم.
۶) حالا خود ولیّ الهی در مقابل حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها موضعش چیست؟ یک جمله از حضرت ولیعصر عج این را روشن میکند و یک جمله از حضرت امیر ع:
🌾حضرت حجت عج میفرماید: اِنَّ لی فِي ابنةِ رسول اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ .یعنی حضرت زهرا س اسوۀ اولیای الهی است و
🌾حضرت امیر ع در پاسخ حضرت رسول ص که زهرا(س) را چطور دیدی،بیان میکند: نِعمَ العونُ علی طاعةِ الله.
۷) و در قرآن داریم تعاونوا علی البرِّ و التقوی و اگر حضرت زهرا س نعم العون است باید در مسیر حق و تقوی بسیار به آستان حضرت زهرا س چنگ بزنیم و دامن حضرت را رها نکنیم.
@abbas_heidaripour
🛎 به زودی بررسی انتقادی یادداشت زیر که به قلم فاضل حوزوی حجت الاسلام محمد متقیان در نقد کتاب چیستی و نحوه وجود فرهنگ؛ نگرشی نوین به فلسفه فرهنگ اثر استاد سیدیدالله یزدانپناه نوشته شده، تقدیم میگردد. ابتدا نقد ایشان را بر کتاب مذکور بخوانید:🔰
✳️نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با گفتمان «امتداد حکمت»
▫️مقدمه
گفتمان «امتداد حکمت»، مطالبه رهبرمعظم انقلاب، آیت الله خامنه ای(مدظله العالی) از اهالی فلسفه، به معنای امتدادیابی مفاهیم فلسفی در ساحات اجتماعی و سیاسی است. این گفتمان، دغدغه خروج فلسفه از عالم انتزاع و جریان در عالم عینیت را دارد. به گونه ای که بتوان امور انسانیِ اجتماعی و سیاسی را با پشتیبانی مفاهیم فلسفی تحلیل و تبیین نمود.
کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» اثر استاد یزدان پناه(دام عزه)، اثری فاخر و متین است. این اثر، با دغدغه انضمام فلسفه به امر عینی اجتماعی به نام «فرهنگ» تدوین گردیده است. پیرامون این اثر و نسبت آن با گفتمان امتداد حکمت، نکته ای قابل ذکر است که تقدیم می شود.
▫️پرسش
پرواضح است که تحقیق فلسفی، بلکه هر تحقیق علمی دیگری، با پرسش آغاز میشود. عمق و مقیاس و دامنه پرسش در کیفیت پاسخ تأثیرگذار است. همانطور که از این کتاب هویداست، براساس سنت فلسفه اسلامی، به دو پرسش توجه کرده: «این شیءچیست؟» و «این شیء، از چه نحوه هستی برخوردار است؟». آنچه که در این مقام طرح می کنم این سخن است که؛ آیا این دو پرسش میتوانند، پژوهش فلسفی پیرامون فرهنگ را به گونه ای رقم بزنند که، ذیل گفتمان امتداد حکمت قرار بگیرد؟ و یا به عبارت دیگر، آیا این دو پرسش، توان آن را دارند که، فلسفه فرهنگ استاد یزدان پناه را منضمّ به عینیت سازند؟
🔹پاسخی که به نظر میرسد این است که، این دو پرسش توان امتداد بخشی را دارا نیستند و فلسفه فرهنگ، ممتدّ به ساحت اجتماع نمی گردد. توضیح مطلب اینکه:
همانطور که در کتاب اشاره شده، دغدغه اصلی از پرسش چیستی، «ذات یابی فرهنگ» است. ذات یابی فرهنگ، سبب می گردد که فیلسوف فرهنگ، در سطحی عمیقتر از لایه های عرفی، دانشی، به تبیین فرهنگ بپردازد، اما سبب نمی گردد که، آنچه او از این ذات یابی اندوخته، به عینیت راه داشته باشد. زیرا، «امر عینی فرهنگ» دارای مختصات و ویژگیهایی است که در «فرهنگِ فلسفی شده» موجود نیست. یا به عبارت دیگر، فرهنگ در عینیت، «کلّ مرکّب» است و فرهنگ در ذهنیت، «کلّی». و فیلسوف «کلی نگر»، آن «کلِّ مرکّب» را تبدیل به چند مفهوم کلی مجرد و منتزع از همدیگر می سازد. پس، نمی تواند ربط میان اجزاء و ترکیب حقیقی میان اجزاء فرهنگ را ملاحظه کند. در حالیکه، ربط اجزاء در یک کل، ربط حقیقی است و قوام بخش تمامیت «کل» است. و در عین حال که، فرهنگ بسان هر امر عینی دیگری، «متغیِّر» نیز است، و دارای «صیرورت» و «تحول» است، فیلسوف کلی نگر، هیچ گاه نمی تواند در ذات یابی فرهنگ، تغییر و صیرورت آن را ملاحظه نماید، در حالیکه، فرهنگ یک امر متغیر و صیرورت بردار است. پس، چه باید کرد؟ آیا باید از تحلیل فلسفی موضوعات دست برداشت؟
🔹پاسخی که به ذهن می رسد این است که؛ فلسفه، فلسفه است و باید تحلیل نظری و کلی کند، اما همانطور که گفته شد، «پرسش فلسفی» بسیار مهم است. پرسشی که، دامنه تحلیل فیلسوف را در ذوات اشیاء برده و ذهن فیلسوف را در شکاف میان عین و ذهن قرار میدهد، قطعاً نمی تواند امتداد بخش باشد. اما ممکن است، پرسش فلسفی را به گونه ای دیگر رقم زد که هم متضمن «درک حقیقت شیء» باشد و هم زمینه «امتداد» تحلیل فلسفی در عینیت را فراهم سازد.
----------------------------
پ.ن: پژوهشگران فلسفه صدرایی باید به استدلال بسیار متین ملاصدرا در اثبات «اصالت وجود» توجه داشته باشند که، «ماهیت» مثار کثرت است و نمیتواند «وحدت و اتحاد» را توضیح دهد. این استدلال می بایست تبدیل به منطق گردیده و «منطق وجودی» را بنا می کرد، اما چنین نشد و فلسفه ملاصدرا نیز در حوزه منطق، در آستانه «منطق ماهیت» ایستاد.
@monir_ol_din
22.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦 ببینیم
💠 #معرفی_دوره_مجازی_کلام_انقلابی توسط استاد #فلاح شیروانی (حفظه الله) مدیر موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی و مدرس دوره
👇🏻 جهت ورود به هر قسمت کلیک کنید 👇🏻
🌐 ثـــبـــت نـــام در دوره مـــقـــدمـــاتـــی
🌐 مـــشـــاهـــده پـــوســــتـــر دوره
🌐 اطلاع از آخرین اخبار و اطلاعیه های دوره و عضویت در کانـال دوره مجـازی کلام انقلابی
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🇮🇷 دوره مجازی کلام انقلابی
🔗 https://eitaa.com/majazikalam
✅ موسسه فرهنگ و تمدن توحیدی برگزار می کند :
✨ دوره مجازی #کلام_انقلابی (مقدماتی)
💢 با تدریس : استاد فلاح شیروانی (حفظه الله)
🔻 ۱۵ جلسه کلاس آفلاین
🔺 ۵ جلسه مباحثه هفتگی آنلاین
💎 به صورت رایگان 💎
💠 همراه با اعطای گواهی پایان دوره
ثبت نام : تا 10 بهمن ماه
آغاز دوره : 12 بهمن ماه
پایان دوره : 26 اسفند ماه
👇🏻 جهت ورود به هر قسمت کلیک کنید 👇🏻
🌐 ثـــبـــت نـــام در دوره مـــقـــدمـــاتـــی
🌐 مشاهده کلـیـپ مـعـرفـی دوره توسط استاد فلاح شیروانی
🌐 اطلاع از آخرین اخبار و اطلاعیه های دوره و عضویت در کانـال دوره مجـازی کلام انقلابی
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🇮🇷 دوره مجازی کلام انقلابی
🔗 https://eitaa.com/majazikalam
🔷 پاسخ (۱) به یادداشت "نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با «امتداد حکمت»"
⏯ یادداشت فاضل ارجمند جناب حجت الاسلام محمد متقیان با عنوان فوق در نقدشان بر کتاب استاد سیدیدالله یزدانپناه، بهانه این قلم در نگارش متن حاضر است.
یادداشت ایشان در قالب چهار مقدمه و یک نتیجه قابل عصارهگیری است🔰:
(مقدمه 1️⃣) آنچه در خارج وجود دارد و امر عینی است «کل مرکب» است نه «کلی» و بحث از «کلی» بحث از یک امر ذهنی است.
(مقدمه 2️⃣) فلسفه معهود اسلامی خود را به بررسی «کلی» مشغول کرده است و از بررسی «کل مرکب» ناتوان است و نمیتواند از «تغییر» و «ربط» که در خارج و قوام امور خارجی یافت میشود، سخنی بگوید.
(مقدمه 3️⃣) فرهنگ امر عینی خارجی است.
(مقدمه 4️⃣) کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ؛ نگرشی نوین به فلسفه فرهنگ» با اسلوب و روش فلسفه معهود اسلامی به بررسی فرهنگ پرداخته است.
-----------------------
♻️(نتیجه) کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ؛ نگرشی نوین به فلسفه فرهنگ» بههیچوجه نمیتواند شناختی از فرهنگ عرضه کند.
⚖️در مقام بررسی دو مسیر در پیش خواهیم داشت؛
مسیر اول، بررسی از منظر مبانی است یعنی آنچه که بخش کبرویات استدلال را تأمین کرده است
و
مسیر دوم، فحص از نتیجه است یعنی بررسی اینکه آیا کتاب مورد بحث واقعاً نتوانسته است هیچ توصیفی از فرهنگ عینی و خارجی عرضه کند؟
🔢به ترتیب پیش میرویم، ابتدا بررسی مقدمات استدلال:
نگارنده محترم با تعلق به پایگاه فکری فرهنگستان علوم اسلامی قم و منظومه فکری استاد سیدمنیرالدین هاشمی رضوان الله تعالی علیه، این یادداشت را نگاشته است. در این پایگاه فکری بر نقد فلسفه اسلامی تأکید جدی وجود دارد و مجموعهای از انتقادات در نوشتههای و آثار عزیزان متعلق به این پایگاه واگویه میشود.
یکی از این انتقادات، متمرکز دیدن فلسفه معهود اسلامی بر«ذات» و اتکاء بر مفاهیم«کلی» در توصیف از ذوات و همزمان عدم توجه آن به «ربط» و «نسبت» میان امور و پدیدههاست. این پایگاه فکری در مسیر فلسفهورزی اختصاصی خود، با هرگونه ادبیات مشیر به «ذات» در همان چارچوب مباحثات خود مینگرد.
🔹باید پرسید اگر به جای تأکید بر ذات، از نسبت و ربط و تعلق سخن بگوییم دیگر از ذات سخن نگفتهایم؟ درواقع اینجا هم ذاتی در میان است و آن ذات چیزی جز نسبت و ربط و یا تعلق نیست. طبعاً منتقدان بحث بر مبنای «ذات» بلافاصله خواهند گفت در بحث از تعلق و ربط و نسبت، ما دیگر رهین یک ذاتپنداری ثابت نیستیم و آنچه واقع را سامان میدهد نه این ذات و آن ذات که انواع نسبتها و تعلقات و ارتباطات میان ایشان است و حتی قوام امور به همین ارتباطات خواهد بود.
🔹پاسخ آن خواهد بود که گویا در این تلقی، «ذات» بسیار مضیق معنا شده است. در حالیکه هرجا اشاره عقل به چیزی تعلق بگیرد خواه این امر، شیء ثابت یا امر نسبی و یا امر در نسبت و یا حتی خود نسبت باشد، این همان «ذات» خواهد بود.
🔹به عبارت دیگر یا راجع به آن امر، سخنی میگوییم یا نمیگوییم، تحلیل و توصیفی عرضه میکنیم یا نمیکنیم؛ اگر تحلیل و توصیف و سخن در میان باشد درواقع آن امر را لحاظ کرده با لحاظ آنکه «آن امر، همان خود اوست» و با دیگر امور متفاوت است از آن سخن گفتهایم و این همان معنای «ذات» است. به عبارت دیگر فلسفه ابایی ندارد از اینکه درباره امر متغیر و یا امر در نسبت سخن بگوید اما فرض اینکه این امر، دیگر حتی با لحاظ تغیّر یا نسبش خودش نباشد، ما را به انسداد فلسفی خواهد کشاند؛ خواه فلسفه مطلوب فرهنگستان باشد یا فلسفه معهود اسلامی یا فلسفه غربی.
ادامه دارد.....
@abbas_heidaripour
🔷 پاسخ (۲) به یادداشت "نسبت کتاب «چیستی و نحوه وجود فرهنگ» با «امتداد حکمت»"
گفته شد پاسخ به یادداشت جناب حجت الاسلام متقیان در نقد کتاب اخیر استاد سیدیدالله یزدانپناه درباره فلسفه فرهنگ، در این مطالب پی گرفته میشود.
🔄یک سخن محوری ایشان انکار امکان ذاتیابی در خارج بود زیرا از نظرشان آنچه در خارج وجود دارد «کل مرکب» است و «کلینگری» فلسفی چون ربط اجزاء را در یک کل نمیبیند، بنابراین صلاحیت توصیف از خارج و از جمله امر خارجی فرهنگ را ندارد.
درباره معنای خاص و نارسایی که از «ذات» و «ذاتکاوی» به عنوان پیشفرض گرفتهاند، نکاتی گذشت و اکنون ادامه مقال:
↔️↕️اما درباره خود نسبت، تعلق یا ربط؛ مسئله این است که این مفاهیم که البته مشیر به واقعیاتی در بیروناند، در آن بیرون به صورت مجرد محقق نمیشوند بلکه اینها طرف دارند؛ اینها دو امر دیگر را به هم پیوند میدهند و چنین نیست که به صورت منحاز و مستقل و بدون طرفیت در بیرون وجود داشته باشند.
🔹حال نقل کلام میکنیم به آن طرفها که با نسبت، تعلق، ربط یا هر واژه و مفهوم و واقعیتی به هم پیوستهاند؛ آیا آن طرفها هم صرف نسبتاند یا نحوی از تقرر دارند؟ درواقع مسئله این است که غیر از نسبت و ربط و تعلق چیز دیگری هم در عالَم، وجود دارد یا خیر؟ اگر وجود داشته باشد آیا باز هم ادبیات و مفاهیم مشیر به «ذات» نمیتواند در توصیف آن کارایی داشته باشد؟
🔹اما اگر چیز دیگری غیر از ربط در میان نباشد -ضمن اینکه این پرسش باقی است که مگر ربط در حاق خود مشیر به اطراف تقرریافتۀ غیر از خود آن ربط نیست؟-، بدینترتیب بافت هستی و جهان مطلقاً جز مجموعهای از پیوندها چیز دیگری نخواهد بود؛ نه اینکه پیوند "چیزها" مطرح باشد بلکه چیزی جز "پیوند" نیست و این روند الی غیرالنهایه ادامه دارد. همانگونه که در متن مورد بحث هم آمده است، احتمالاً پاسخ خواهند داد که جهان مجموعهای از کلها و نه مجموعهای از کلیها است. در این صورت باید به سابقه این نگاه در فلسفه غرب باز گردیم و مکاتبی مانند نومینالیسم را بازخوانی کنیم تا بدانیم این سخن فرهنگستان تا چه میزان با آن سخنان قرابت دارد یا از آن سخنان متمایز است یا دستکم اعزه فرهنگستان به لوازمی شبیه به آنچه که نومینالیسم بدان میرسد پایبند هستند یا خیر و اگر نه، پاسخشان به نسبت امر کلی و واقع خارجی چه خواهد بود؟ البته در عالم اسلامی هم نومینالیست داشتهایم و دستکم میتوان ابنتیمیه را جزو قائلان به نومینالیسم دانست.
🔹در نومینالیسم مدعا آن است که هر آنچه میپنداریم ذاتی دارد، درواقع ذات ندارد و ما جز اسمی مشترک که آن هم مبنایی در واقعیت ندارد، برای نامیدن این امور نداریم. یعنی اگر از انسان سخن میگوییم نمیتوانیم بگوییم افراد انسانی دستکم در اموری واقعی مشترک هستند بلکه هر دو فرد انسانی تماماً متمایز از یکدیگرند و این عنوان انسان یک عنوان لفظی صرف برای نامیدن دو چیز کاملاً متمایز و متفاوت است. به تعبیری هر عنوان واحدی بر امور خارجی متعدد صرفاً یک بازی زبانی و تذوق ذهنی خواهد بود.
🔹بازگردیم به تصریحات متن که میگوید آنچه در خارج وجود دارد «کل مرکب» است؛ حال پرسش این خواهد بود که این «کل مرکب» که مرکب از «اجزایی» است، در این ترکیب به یک حقیقت جدید ارتقاء یافته است یا این ترکیب یک ترکیب فرضی و اعتباری است؟ اگر این ترکیب به گونهای باعث شده باشد که امر جدیدی در میان باشد، با یک «کل حقیقی» مواجه خواهیم بود و در کل حقیقی اگر به اجزاء نظر کنیم یک «کل» خواهیم دید و اگر به آنچه که از این اتصال و ترکیب و اتحاد حاصل شده است نظر کنیم، یک «کلی» خواهیم داشت و این یعنی پذیرش «ذات».
🔹مگر اینکه اعزه محترم، منکر هرگونه «کل(مرکب) حقیقی» باشند و درنتیجۀ چنین نظری، دایره افراز و جداکردن امور و اشیاء از یکدیگر کاملاً فرضی خواهد شد و حتی اشاره حسی به اشیاء و امور بهظاهر متحد صرفاً یک فرض ذهنی است که با عادتهای ذهنی ما هماهنگ شده است و مثلاً «کاربست» یا «بهدستآمدن» آن اشیاء، مسوغ این نامیدن بهمثابه شیء واحد است و حال آنکه هیچ وحدتی در کار نیست الا همین ترکیب که مورد لحاظ ذهنی و فرضی قرار گرفته است. اما اگر کسی قائل به وجود «کل(مرکب) حقیقی» باشد، درحقیقت امر کلی و ذات را پذیرا شده است.
ادامه دارد....
@abbas_heidaripour