eitaa logo
عباس موزون
50.2هزار دنبال‌کننده
972 عکس
2.3هزار ویدیو
7 فایل
مدیرکانال: عباس موزون ✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانش ها: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران ☎روابط عمومی @My_net_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
20.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل دوم) 🔸اواخر اردیبهشت سال ۱۳۸۲ با شروع امتحانات ترم آخر لیسانس خبر وفات یکی از دوستانم را شنیدم (چند ماه قبل برای خدا نامه می‌نوشتم که من برای خدا می‌میرم) می‌گفتم خدایا چرا اینطور شد؟ با خدا با تندی حرف می‌زدم و این اتفاق را باور نداشتم 🔸روضه واحدی که از شهادت امام حسین(ع) شروع می‌شد به شهادت امام رضا(ع) ختم می‌شد گذاشتم و ۷ ساعت دور اتاق می‌چرخیدم و بعد ۷ ساعت رسماً بی‌جان شدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/0pWDy 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
17.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل دوم) 🔸یک پلان‌هایی که خداوند برای من تصویر کرد، نوری بود که برای من مفهومی از لبخند خدا رو تصویر کرد؛ همه چیز برای من معنا می‌شد و درک می‌کردم 🔸گفتم خدایا ببخش پدر و مادرم گریه می‌کنند من نمی‌تونم برم به من نشان دادند (اینطور تفهیم شد) که مرگم بعد از وفات پدر و مادرم باشد که نبینند... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/jYbN8 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
21.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل دوم) 🔸تجربه دوم دوران کرونا بود سرماخوردگی داشتم سه روز تب داشتم خوب می‌شدم دوباره سرم می‌زدم یک روز خوب بودم روز بعد دوباره تب می‌کردم تا روز ششم تصمیم گرفتم برای استراحت به منزل مادرم برم. 🔸قرص تب‌بر خوردم و حالم در ظاهر خوب بود، گفتم برای پنج شنبه راهی رامسر بشیم با همسرم و خواهرم و خواهرزاده‌هام رفتیم و در راه تب کردم و سرفه‌ها شدید شد، با مراجعه به پزشک و عکس‌برداری تشخیص کرونا داده شد و از سفر برگشتیم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/Oj9mf 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
21.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل دوم) 🔸بعد از برگشتن از سفر شب به خانه رفتم و شروع کردم به نوشتن وصیت‌نامه، آماده بودم، پذیرفته بودم دنبال آن نور بودم دوست داشتم دوباره آن نور را ببینم 🔸با اورژانس تماس گرفتیم و به بیمارستان رفتیم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/g8Kvo 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
20.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل دوم) 🔸جهان به تمام معنا سیاه شد نقطه مقابل آن نور و بعد از آن سفری در حضور خداوند بودم، امّا این نور سیاه بود اصلا آن نور طلایی روشن شادی بخش نبود. سرد بود باد می‌آمد، طوفان بود ولی چشمانم در آن تاریکی می‌دید... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/tcWmv 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
21.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت سوم فصل دوم) 🔸قدرت خداوند، رشد سنگ‌‌ها از دل هم نشان می‌داد مثل باز شدن غنچه ولی سنگ 🔸 فاصله‌های من مثل سال نوری بود (چیزی متفاوت از ماه و سال ما) ابعاد از کیلومتر و سانتی‌متر که در جهان هست بیرون بود... 🔸انگار من بالای یک قله باشم و رشد سنگ‌ها را ببینم، سنگ‌ به این شکل خلق می‌شد در عین ابهتی که داشت نشان دادن این جریانات اما احساس امنیت داشتم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/hRcnG 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
7.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت چهارم فصل دوم) 🔸تاریخ ۱۸ دی سال ۱۳۸۵ سرباز بودم پادگان خمین در مسیر خانه با هم‌خدمتی‌ها بودیم که تصادف کردم، چشمانم سیاهی رفت خودم را روی تخت دیدم، متعجب بودم که من اینجام پس او چه کسی هست؟ متوجه شدم اتفاقی برای من افتاده (روح از بدنم جدا شده) 🔸پدربزرگم یک هفته قبل از تصادفم مرحوم شده بود را دیدم که در جایی مثل چمنزار هست، درخت بود (جای خیلی خوبی بود) 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/HcUf5 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت چهارم فصل دوم) 🔸به جز ناراحتی که اطرافیان داشتند آنچه مرا آزرده می‌کرد مشاهده صحنه گناهانی بود که انجام داده بودم، نه یک به یک ولی کلیات‌ش را می‌دیدم مثل کاهلی نماز و... 🔸شرمنده بودم و زبانم بسته شده بود از اینکه دروغ بگم که من این کار رو انجام ندادم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/IF9WJ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده‌ای از قسمت چهارم فصل دوم) 🔸بالای جسمم بودم همه چیز را از بالا می‌دیدم مشرف بودم تخت‌های کناری را می‌دیدم، خانواده‌ام، پرستاران و... 🔸از گریه و زاری اطرافیان ناراحت می‌شدم از ناراحتی خانواده‌ام ناراحت می‌شدم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/j5Sax 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links