eitaa logo
عباس موزون
50.8هزار دنبال‌کننده
904 عکس
2هزار ویدیو
3 فایل
مدیرکانال: عباس موزون ✍️پیشینه: پژوهشگر نویسنده تهیه کننده کارگردان مجری تلویزیون گوینده رادیو ✍دانش ها: کارشناسی: مهندسی تکنولوژی کارشناسی: کارگردانی سینما کارشناس ارشد: مدیریت اجرایی دکتری: مدیریت رسانه دانشجوی دانشگاه تهران ☎روابط عمومی @My_net_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت دهم فصل پنجم) 🔸یازدهم مهر ماه بود که به همراه همسرم به بیمارستان رفتیم و صبح فرزندم به دنیا آمد ، هنگام عمل مشکلی برای من پیش آمده بود که منجر به خونریزی شده بود ولی کسی متوجه نشده بود . آنقدر حال بدی داشتم که توان حرکت نداشتم چشم هایم را بستم و بیهوش شدم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://www.aparat.com/v/ehs0p62 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت دهم فصل پنجم) 🔸خاله ام دست دکتر را کشید آورد بالای سر من ، وقتی آمدند من همچنان بیهوش بودم خانم دکتر به پرستارها گفت چرا زودتر رسیدگی نکردید دو سوم خونش را از دست داده سریع اتاق عمل را آماده کنید بگویید دکتر خودش بیاید، خاله ام گفت نمی‌تواند نفس بکشد برایش اکسیژن بیاورید .... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://www.aparat.com/v/spu30kt 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت دهم فصل پنجم) 🔸جسمم را می‌دیدم متوجه شدم که بدنم روی تخت هست و من بالا هستم خیلی ترسیده بودم ، تونلی بود که قطر بزرگی داشت انتهای آن نور سفید بی انتهایی بود، منزل پدرم را دیدم ، پدرم داشت قرآن می‌خواند انگار ده سال پیر شده بود ، گفتم خدایا پدر و مادرم طاقت داغ من را ندارند بگذار من برگردم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/nnu4yz5 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت دهم فصل پنجم) 🔸تمام حرکت ها و کارهایی که برای اهل بیت علیهم السلام انجام داده بودم برای من ثبت شده بود ، من حضور آقا امام حسین علیه السلام و آقا ابوالفضل علیه السلام را کنارم احساس میکردم شروع کردم به درد دل با ایشان گفتم یا امام حسین خودت کمکم کن من برگردم ، دیدم آقایی با موهای سفید بالای سر من آمدند فهمیدم که حضرت عزرائیل هستند.... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/mlp4ovz 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت دهم فصل پنجم) 🔸روحم محکم به طرف جسمم پرتاب شد، چشمانم را باز کردم دیدم در بخش آی سی یو هستم، بعد از آن ماجرا به زندگی بعد از مرگ بیشتر فکر میکنم حتی اگر در شرایط مالی خوبی هم نباشیم مقداری باید برای خدا و اهل بیت هزینه کنیم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/keh7d51 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: پنجم قسمت: دهم عنوان: مادرانه مهمان: خانم زهرا قدیری فر تهیه کننده و مجری: عباس موزون 🎬 دانــــــلود بــــــا کیفیــــــت بالا از آپــــــــــــارات👇 https://aparat.com/v/nsnep5a ⬇️ دانــــــلود با حجم کم از کــــانال ســـــروش👇 https://splus.ir/abbas_mowzoon/3471 📺 مشاهده بدون نیاز به دانلود از تلوبیون👇 https://telewebion.com/episode/0xc1cf43c 🔊 دریافت فایل صـــــــوتی از ایــــــران صـــــدا👇 http://sokhanrani.iranseda.ir/detailsPodcast/?g=612942 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 درباره سمینار ظهور: همان‌گونه که بزرگواران آگاهند، شهادت مجاهد نستوه، سید حسن نصرالله (رحمةالله‌علیه) و اعلام عزای عمومی در آستانه برگزاری سمینار، موجب لغو آن در دهم مهر ماه ۱۴۰۳ شد. با این وجود، برای ارائه و انتشار این «مطلب بسیار مهم» همچنان پیگیر زمان‌بندی جدید و تعیین مکان و سکوی انتشار مناسب، هستیم. ان‌شاءالله در روزهای آینده پس از تصمیم‌گیری نهایی درباره انتخاب سکوی مناسب رسانه‌ای، زمان و مکان و هماهنگی‌های جدید، در پیامرسان‌های اینترنتی عباس موزون به آگاهی همگان خواهد رسید. با تقدیم احترام عباس موزون 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت یازدهم فصل پنجم) 🔸دیدم یک اتوبوس به سمت من می‌آید میخواستم فرار کنم به سمت بیرون جاده، دیدم بیرون ماشین ایستادم و راننده اتوبوس من را نمی‌بیند بدنم را لا به لای ماشین له شده دیدم، من را سوار آمبولانس کردند که به بیمارستان منتقل کنند، نور سبز تونل مانندی من را به سمت خود میکشید... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/dqc19oi 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت یازدهم فصل پنجم) 🔸دیدم شخصی روی شانه ام زد دست من را گرفت و گفت: من راهنمای تو هستم هر سوالی داری از من بپرس. گفت: کما یعنی مرگ تدریجی تو نمیمیری. با احترام در را باز کردم دیدم چهارده تا نور و چهره های زیبا آنجا نشستند آقایی برخاستند گفتند: آقا مجید من جد شما هستم. 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/wlb7dad 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت یازدهم فصل پنجم) 🔸وقتی در کما بودم از کادر درمان فقط ناامیدی می‌دیدم میگفتند چطور انتظار دارید مرده زنده شود، همسرم زیر باران داد میزد و گریه میکرد می‌گفت یا اباالفضل (ع) من مجید را از شما میخواهم، امشب به من معجزه ای نشان دهید.... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/fackj42 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت یازدهم فصل پنجم) 🔸هر کجا میخواستم بروم با اراده ی خودم بود هر کسی پشت سر من حرف میزد آنجا احضار میشدم ، بچه ای را که در آغوش من گذاشتند همان بچه ای بود که سقط شده بود ، آقا اباالفضل علیه السلام فرمودند فرزندت در عالم باقی باقی هست ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/jxfjgb4 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت یازدهم فصل پنجم) 🔸 احساس کردم میخواهم بروم به پدرم بگویم که آقا اباالفضل (علیه السلام) اسم پسرم را گفتند سنگینی دستشان را روی سرم احساس کردم برایم خیلی ارزش داشت. رفتم به طرف پدرم گفتم آقا جان من عمو اباالفضل (علیه السلام) را دیدم، نفهمیدم چه اتفاقی افتاد دیدم داخل بیمارستان هستم ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/wprtjus 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: پنجم قسمت: یازدهم عنوان: به خواب شیرین مهمان: آقای سید مجید غضنفری تهیه کننده و مجری: عباس موزون 🎬 دانــــــلود بــــــا کیفیــــــت بالا از آپــــــــــــارات👇 https://aparat.com/v/obs7s4n ⬇️ دانــــــلود با حجم کم از کــــانال ســـــروش👇 https://splus.ir/abbas_mowzoon/3475 📺 مشاهده بدون نیاز به دانلود از تلوبیون👇 https://telewebion.com/episode/0xc20dea9 🔊 دریافت فایل صـــــــوتی از ایــــــران صـــــدا👇 http://sokhanrani.iranseda.ir/detailsPodcast/?g=613021 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
💠 عنوان: دانشکده علوم پزشکی و خدمات بهداشتی و درمانی استان سمنان برگزار می‌کند. همایش: «تبیین و بررسی تجربیات نزدیک به مرگ از منظر پزشکی، روانپزشکی، فلسفه و دین» 🔸 با حضور دکتر عباس موزون 🔘محورهای فراخوان همایش: 🔶معنا و تعریف مرگ از لحاظ پزشکی و فلسفی 🔶تجربیات نزدیک به مرگ و مواد روان گردان 🔶مقایسه تجربیات نزدیک به مرگ با تجربیات مشابه 🔶تعامل کادر درمان با تجربه گران 🔶دسته بندی تجربیات نزدیک به مرگ 🔶وضعیت فیزیولوژیک بدن و مغز در تجربه های نزدیک به مرگ 🔶حالت های آگاهی و ادراکات در تجربه های نزدیک به مرگ 🔶ملاحظات اخلاقی در رابطه با تجربه های نزدیک به مرگ 🔶روش شناسی راستی آزمایی تجربیات نزدیک به مرگ 🔶جنبه های فلسفی و عرفانی تجربه های نزدیک به مرگ 🗓 تاریخ همایش: ۲۴ مهرماه ۱۴۰۳ 📌مکان همایش: بلوار ۱۷ شهریور، دانشکده دندانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی سمنان ارتباط با دبیرخانه همایش: 🌐Conference.semums.ac.ir/NDE ✉️ndeconference@gmail.com 📞۰۲۳۳۳۶۵۴۳۷۰ 📫۳۵۱۳۱۳۸۱۱۱ 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت دوازدهم فصل پنجم) 🔸من خودم را در ارتفاع دیدم حس سبکی بسیار زیادی داشتم روبروی من شبیه یک جاده ای بود زمان که گذشت ندایی از سمت راست شروع کرد به صحبت کردن حس آرامش بسیار خوبی گرفتم، از اینجا به بعد می‌دانستم که جایی که هستم دنیایی که قبلاً بودم نیست ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/ltai9ag 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت دوازدهم فصل پنجم) 🔸از اینجا که خارج شدم به جایی رفتم که هوا حالت گرگ و میش داشت رنگ هوا با دنیا فرق داشت ، ندا به من گفت اینجا برای تو حق الناس سنجیده میشود ، اولین مورد حق پدر و مادر بود من در این قسمت خدا را شکر مشکلی نداشتم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/nwd702g 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت دوازدهم فصل پنجم) 🔸مورد دیگری که من دیدم صحنه ای بود که یکی از دانش آموزانم را با شیلنگ کتک زده بودم دانش آموز فوق العاده تنبل و شلوغی بود ، این برای من آنجا حقی بر گردنم شد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/dvqej32 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت دوازدهم فصل پنجم) 🔸 دوباره انتقال پیدا کردم وارد فضایی شدم که بنظرم خیلی آشنا بود ، برادرم را دیدم ایشان در اتاقی بودند که جسم من آنجا روی تخت بود و حال خوبی نداشت برای جسمم ناراحت شدم ، برادرم درحال گفتن ذکر و دعا بودند و گریه میکردند ... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/zrvsk44 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: پنجم قسمت: دوازدهم عنوان: حق (قسمت اول) مهمان: خانم نرجس اربابی تهیه کننده و مجری: عباس موزون 🎬 دانــــــلود بــــــا کیفیــــــت بالا از آپــــــــــــارات👇 https://aparat.com/v/wml61wo ⬇️ دانــــــلود با حجم کم از کــــانال ســـــروش👇 https://splus.ir/abbas_mowzoon/3476 📺 مشاهده بدون نیاز به دانلود از تلوبیون👇 https://telewebion.com/episode/0xc255fb1 🔊 دریافت فایل صـــــــوتی از ایــــــران صـــــدا👇 http://sokhanrani.iranseda.ir/detailsPodcast/?g=613220 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🆔️ @abbas_mowzoon 🆔️ @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سیزدهم فصل پنجم) 🔸اینجا من به ندایی که کنارم بود گفتم می‌شود من را ببرید؟ نمیخواهم خانواده ام اذیت بشوند میخواهم بروم، و ایشان گفت که هنوز وقتش فرا نرسیده است... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/hjzgmbz 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سیزدهم فصل پنجم) 🔸به جایی انتقال داده شدم که زمین و آسمان و همه جا خاکستری بود انسان هایی آنجا بودند که درد آنها را درک میکردم فهمیدم اینجا جای خوبی نیست ، شخصی را دیدم که دو دستش به سمت بالا بسته شده بود و به حالت خیلی غم انگیز و دردناکی به من نگاه میکرد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/tby1c3z 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سیزدهم فصل پنجم) 🔸آمدم منزل خودمان را دیدم شب بود از بالا می‌دیدم اما سقف مانع دید من نبود، همسرم را دیدم نشستند روی زمین و شروع کرد به بلند بلند گریه کردن، هیچوقت ندیده بودم همسرم اینطور گریه کند، دوباره گفتم من را از اینجا ببر نمی‌خواهم این صحنه را ببینم... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/zkbrl31 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سیزدهم فصل پنجم) 🔸از اینجا که رفتم وارد جایی شدم که خیلی تاریک بود زمین پوشیده از سنگ سیاه بود تعدادی از رفتگان آنجا بودند شخصی را می‌شناختم که به شکل قورباغه بود ظرفی پر از لجن دستش بود که بوی خیلی بدی می‌داد... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/pmzu045 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان: (گزیده ای از قسمت سیزدهم فصل پنجم) 🔸من به جایی روشن و زیبا آمدم که سالنی پر از گل‌های رز سفید بود خودم را دیدم انگار خیلی جوانتر بودم چند نفر داشتند لباسی برای من آماده می‌کردند که هزار قطعه ی طلا روی آن کار می‌گذاشتند، ندا به من گفت دو مکان می‌برمت بعد انتخاب کن می‌خواهی بمانی یا بروی... 🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید: https://aparat.com/v/avbmwlz 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @abbas_mowzoon 🆔 @abbas_mowzoon_links