فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هفتم فصل چهارم)
🔸 این دفعه رفتم داخل فضا، فضایی که میگم فضاییه که تمام سیارات تمام ستارهها و کرات هرچیزی که در فضا هست من همه رو به یکباره میدیدم، روبروی من کره زمین بود، دقیقا روبروی من کره زمین بود
🔸 تمام موجوداتی که داخل اون فضا قرار داشتند و ما یعنی من و روحم با اونها همه با هم مجموعا داشتیم یه چیزهایی شبیه مطالب قرآنی که باز گفتم دوباره اینجا تکرار میشد
و به حدی این همنوایی انقدر زیبا، باعظمت و با ابهت بیان میشد و این عشق و صمیمیتی که بین همه ما بود بخاطر همین وجود خداونده، بخاطر خود خداوند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/UslzC
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۷
#زهره_ابراهیمی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هفتم فصل چهارم)
🔸از شدت عشق و علاقه به خداوند همه با هم انگار ذوب میشدیم، باز دوباره ساخته میشدیم، دوباره ذوب میشدیم، دوباره ساخته میشدیم...
🔸 با همون سرعتی که گفتم اون همراه داشت، روح رو به سمت کره زمین هدایت میکرد و من هم به ناچار پشت سرش داشتم میرفتم و برگشتم
هرچی به زمین نزدیکتر میشدیم، احساس میکردم زمین بزرگ و بزرگتر میشد
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/pkX4z
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۷
#زهره_ابراهیمی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
33.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هفتم فصل چهارم)
🔸این دفعه روح توی پشتبام خونه بود و شب... اون همراهه به حالت فشار با یه فشار خیلی زیادی روح رو وادار میکرد که از پشت بام عبور کنه کم کم تا برسه به اون جسم
🔸 آروم آروم این زدن شروع شد هی شدت پیدا کرد گرمای این خون رو حس کردم و تازه اون موقع اینجا بود که فهمیدم این همون زندگی دوباره است که خداوند موهبتش رو دوباره بهت داد
انگار خدا دوباره گفت این زندگی رو بهت دادم تا ببینم چکار میکنی، این دفعه چکار میکنی...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/NqGrU
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۷
#زهره_ابراهیمی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: چهارم
قسمت: بیست و هفتم
عنوان: مرز نور (بخش دوم)
مهمان: خانم زهره ابراهیمی
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 بدون نیاز به دانلود در آپـــــــارات ببینیــــد
📺 بدون نیاز به دانلود در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۷
#زهره_ابراهیمی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
29.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هشتم فصل چهارم)
🔸یه روز اتفاق من و برادرم با پیکان سواری داشتیم میرفتیم ماهیگیری، در جاده بودیم سر پیچ برادرم یه کم پیچید، از روبرو یک ماشین دیگر میآمد که پا رو گاز گذاشت تا فرمان را بگیرد بچرخاند دستانش محکم شده بود، ترسیدیم و رفتیم زیر ماشین...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/an9V5
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۸
#محسن_حسنوند
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
32.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هشتم فصل چهارم)
🔸برادر خواهرانم گفتند: برادرت رفته خارج از کشور برای کار، ولی من شب خواب دیدم خانهام گفتم میخوام برم پیشش (برادرم)
پیرمردی گفت: برادرت آن پایین است
رفتم نزدیک دیدم برادرم در آن قبرستان دراز کشیده و خواب است؛
بعد از این آن دنیا را دیدم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/RNjrd
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۸
#محسن_حسنوند
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
29.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هشتم فصل چهارم)
🔸آخر آن دنیا را دیدم، آدمهایی در جهنم انسان بودند دست و پا داشتند ولی قیافههایشان فرق میکرد حیوانات بَد بَد بودند...
گفتم چرا چهرههایشان فرق دارد؟ فرشته گفت: بخاطر گناهانشان است.
🔸امام رضا(علیهالسلام) را دیدم لباسهای سفید چهره نورانی، نشناختم فرشته گفت: امام هستند، سعی کردیم جلو برویم فرشته دست مرا گرفت و مرا خیلی دور کرد، من مُدام برمیگشتم نگاه میکردم که ببینم هنوز هست...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/WTYwX
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۸
#محسن_حسنوند
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
31.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و هشتم فصل چهارم)
🔸من حادثه بدی دیدم همه رفتند جز من
این نعمت است باید جبران کنم پیش خدا.
شکارچیها پول فشنگ را برای خانه خرج کنند به نفع خودشان است. شکار اول خوشی است، امتحانی است بعد خوبی نمیببینی.
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/btqpd
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۸
#محسن_حسنوند
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: چهارم
قسمت: بیست و هشتم
عنوان: شکار
مهمان: آقای محسن حسنوند
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 بدون نیاز به دانلود در آپـــــــارات ببینیــــد
📺 بدون نیاز به دانلود در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۸
#محسن_حسنوند
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
26.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل چهارم)
🔸۲۷ مهرماه سال ۹۸ تصادف کردیم. ماه صفر بود و همسرم از سفر کربلا برگشته بود. سه روز مرخصی داشت، گفت: برویم الیگودرز، چند روز الیگودرز ماندیم. در راه برگشت نزدیک محلات تصادف کردیم.
خواهرم، دختر برادرم (مهتاب) همراه ما بودند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/mRo98
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۹
#نسرین_جاپلقی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
31.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل چهارم)
🔸وقتی در این حالت بودم دو موجود بالای سر من بودند. چهرههایشان قابل دیدن نبود خیلی نورانی بود. مهتاب که با همان لباس عروسش که ۵۰ روز قبل تنش بود با یک کتاب قرآن که در دست داشت کنار تختم ایستاده بود و آن دو موجود نورانی را مهتاب میتوانست ببیند با آنها حرف میزد...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/9NKE0
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۹
#نسرین_جاپلقی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
32.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل چهارم)
🔸در همین حین آنجا را که میدیدم چقدر زیباست مهتاب را میدیدم یک لحظه انگار از کنارم رفته بود. یک نفر را دیدم از درب داخل شد؛ عمویم بود خیلی دوستش داشتم، دیدم اشک از گوشه چشمانش پایین میاد، دستش را کشید روی چشمانم و چشمانم را بست این را حس کردم
با گریه به برادر شوهرم گفت: نسرین امروز تمام میکند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/dl8Th
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۹
#نسرین_جاپلقی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
30.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل چهارم)
🔸آرزو خانم دوست جدیدی که جدیداً با ایشان آشنا شده بودم و شب قبل تصادف تماس گرفت و از برگشتن ما پرسید که گفتم: میخواستیم بمانیم ولی آقای صانعی گفتند برگردیم بهتر است برسیم به مدرسه.
🔸دیدم آرزو خانم داره دعا میکند و میگوید: یا امام حسین(ع) نسرین خانم برگردد من سر نذر حلیم بابام یک گوسفند نذر میکنم؛
یا امام رضا(ع) نذر میکنم اگر شده یک روزه برم مشهد و برگردم که نسرین خانم و همسرش برگردند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/uZCVe
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۹
#نسرین_جاپلقی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
30.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل چهارم)
🔸وقتی در کما بودم درب ورودی را میدیدم خواهر زن داداشم لیلا خانم وقتی از مراسم مهتاب برمیگشت خیلی التماس پرستاران میکرد که بگذارید من نسرین خانم را ببینم
آمد داخل کنار تختم ایستاد و یهو گریه اش گرفت،فهمیدم چی در ذهنش هست گریهاش برای چیست...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/KoGhs
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۹
#نسرین_جاپلقی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت بیست و نهم فصل چهارم)
🔸بعد ۱۶-۱۷ روز بهوش آمدم داخل بخش رفتم، خواهر بزرگم، خواهر شوهر مادر شوهرم آمدند بالای سرم من به دلیل دستگاههایی که بهم وصل بود صدایم بیرون نمیآمد خیلی با اشاره صحبت میکردم. به خواهرم گفتم خبر خوش بهت بدم؟ مهتاب را دیدی همهاش کنار من بود، هنوز لباس عروسیاش تنش هست
اینها فکر میکردند من هذیان میگویم حرفم را تأیید میکرد.
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/ZhlBn
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۹
#نسرین_جاپلقی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: چهارم
قسمت: بیست و نهم
عنوان: زنده مانی
مهمان: خانم نسرین جاپلقی
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 بدون نیاز به دانلود در آپـــــــارات ببینیــــد
📺 بدون نیاز به دانلود در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۲۹
#نسرین_جاپلقی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
41.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 لایو اینستاگرام
🔸«زندگی پس از زندگی» تنها نیست.
پخش: مثل همیشه پیش از افطار
شبکه چهار: ساعت ۱۷
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_پنجم
#ساعت_پخش
#پخش_پیش_ازافطار
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
28.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل چهارم)
🔸پاییز سال ۱۳۷۸ بود. آن زمان بچههایم یکی ۸ ساله و دیگری ۱۰ ساله بودند، ما یک باغ سیب اجاره کرده بودیم با دو شریک که بعد دو سه روز که سیبها را چیدم من چون کارمند بودم مرخصی گرفتم به همسرم و شرکاء کمک کنم. زمانیکه یک کامیون سیب تکمیل شد همسرم را فرستادند برای فروش سیب ها و ما همچنان در باغ سیب می چیدیم...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/S1QoD
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۳۰
#خدیجه_مبینی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
27.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل چهارم)
🔸خواهرم میخندید به من میگفت من را میشناسی؟ (این حرفها کلامی نبود) انگار به من اینطور تفهیم میشد، گفتم: شما صعدا هستی؟ از وقتی رفتی مادر خیلی اذیت شده.
خندید و گفت: شما از کجا میدانی من به مادر سر نمیزنم؟ یکدفعه دیدم بالای تختم ایستاده، سرش را خم کرد و به کسی که روی تخت خوابیده بود گفت:ذبگو یا ستّار یا ستّار
همین حرف را زد و راه افتاد به سمت پنجره اتاق سی سی یو...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/xROGl
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۳۰
#خدیجه_مبینی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
33.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل چهارم)
🔸دو روز بعد از عید فطر ۱۴۰۰ ما به همراه دخترم و خانوادهاش رفتیم شهرستان داخل حیاط خانه در شهرستان یک درخت انگور داریم
یک درخت زردآلو که شاخههایشان بهم چیده.
آن شب با دخترم نشسته بودیم صحبت کردیم همه خواب بودند. صحبتها تا ساعت ۲ شب ادامه پیدا کرد. در آن ساعت خواستم دو رکعت نماز بخوانم. دخترم روی مبل نشست پیامهای گوشیاش را چک کرد در رکعت دوم نماز نزدیک به قنوت یکدفعه خودم را دیدم در حیاطم بالای درخت انگور و زردآلو...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/VYiu4
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۳۰
#خدیجه_مبینی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
29.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل چهارم)
🔸دخترم گریه و داد و فریاد میکرد. همسرم که اتاق بغلی خوابیده بود بیدار شد آمد در هال (پذیرایی) و سر من را سر پایش گذاشت و با تکانها سعی کرد که من را بهوش بیاورد.
حرف های آن موجود مرا ناراحت میکرد ولی وقتی دخترم و اضطراب همسرم را میدیدم خیلی ناراحت میشدم و میخواستم هر طور شده ناراحتیهای آنها را برطرف کنم. سعی میکردم داخل جسمم بشم که این پریشانیها تمام شود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/6Q8WB
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۳۰
#خدیجه_مبینی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
26.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل چهارم)
🔸افرادی که آنجا بودند هیچ کدامشان در قید حیات نبودند ولی آنجا توصیههایی برای برخی افراد خانوادهشان داشتند.
یک خانم پیرزنی بود به رحمت خدا رفته بود
میدیدم که به نوهاش گفت: تو دختر خیلی خوبی هستی پدرت را کربلا فرستادی که خیلی دوست داشت به این سفر بره و کارهای خوب دیگر. تو یک خواستگار داری آدم معقولی نیست با این پسر ازدواج نکن هم مشروب میخورد هم میفروشد. حرفهایی که میزند ظاهر کارش است و باطنش اینطور نیست تو با این خوشبخت نمیشی...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/N1qSi
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۳۰
#خدیجه_مبینی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
30.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل چهارم)
🔸من اینها را دیدم گردوها را چیده بودند چند تا ملحفه روی آنها انداخته بودند پوست سبزش را جدا کنند وقتی آن ۵۰۰ گردو به گردوها اضافه شده بود، ۱۰ هزار و پانصد و ۲ تا با آنها مخلوط شده بود آنجا مشخص بود،
بعد چند روز آن آقا و شریکش آمدند دیدند پوست گردوها گندیده بود...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/qAM6d
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۳۰
#خدیجه_مبینی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سیام فصل چهارم)
🔸رفتند به مرحله هندوانه، روز بود حتی روزش هم میدانستم چه روزی بود روز ۲۱ ماه مبارک رمضان بود،مردم روزه دار بودند و مشغول عبادت و زیارت بودند، این سه نفر با همان ملحفه (که روی گردوها انداخته بودند) رفتند ۱۰ عدد هندوانه از یک نفر چیدند تا جایی که میشد از هندوانهها خوردند و بقیهاش را هم از بین بردند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/XaINL
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۳۰
#خدیجه_مبینی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فصل: چهارم
قسمت: سیام (بخش اول)
عنوان: بی نهان
مهمان: خانم خدیجه مبینی
تهیه کننده و مجری: عباس موزون
🎬 بدون نیاز به دانلود در آپـــــــارات ببینیــــد
📺 بدون نیاز به دانلود در تلوبیـــــون ببینیـد
🔊 از ایران صدا بشنوید (صوتی)
⬇️ دانلود با حجم کم در کانال سروش
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۳۰
#خدیجه_مبینی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔️ @abbas_mowzoon
🆔️ @abbas_mowzoon_links
29.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل چهارم)
🔸من زندگیمو از دوران جنینیام تا زمانیکه این اتفاق برام افتاده بود یه بار دیگه زندگی کردم. تکرار زندگی با جزئیات
مثلاً هر کاری میکردی اون عمل با آثار و جزئیاتش چه خوب چه بد، هر کاری هر نگاهی، هر صحبتی، هر عملی همه رو جزئیات با آثار زندگی کردم و دلیلشو فهمیدم چیه...
🔸 مثلاً اگر اینجا اتفاق خوب افتاده چه دلیلی داره! اونجا اتفاق بد افتاده چه دلیلی داره! این گناه چه آثاری داره! تا آخر...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/cZNwB
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۳۱
#خدیجه_مبینی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل چهارم)
🔸یکی از مواردی که خیلی برام مهم بود تکرار زندگیم، پدر و مادرهایی بودن که (پدر و مادر خودم و پدر و مادرهای دیگران) اونجا میدیدم که کارهایی که براشون انجام میشه چه خوبی، چه آثار و چه مسائلی تو زندگی بچهها داره حالا فرقی نمیکنه چه خوب چه بد.
🔸 البته دعای پدر و مادر به صورت کلامی تنها نیست. وقتی که مثلاً یه مادر یا پدری از بچهاش راضی بود، یا اینکه دوست داشت در حقش دعا کنه یا دوست داشت که مثلاً طلب خیر برای بچهها کنه، من اونجا یه انرژی خاصی رو انگار میدیدم ...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/cK5Zq
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۳۱
#خدیجه_مبینی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل چهارم)
🔸من ناگهان خودمو تو آسمون دیدم بعد از این، ستارهها منظومه شمسی، منظومههای غیرشمسی و هر چیزی که اونجا بود من داشتم میدیدمشون که این ستارهها به وسیله یه رشتههاییذمثل ریسمانهای نوری با هم در ارتباط بودن، باهم در صحبت بودن.
🔸 از آسمون زمین رو دیدم که فکر کن کوهها، هر کوهی که در هر جای زمین هست اینا انگار دست به دست هم داده بودن
اینا همه دست به دست هم میدادند و با هم انگار خاطره تعریف میکردند انگار باهم صحبت میکردند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/wWNSd
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۳۱
#خدیجه_مبینی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
32.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل چهارم)
🔸 وقتی که تو آسمونها رفتم، اول حرم حضرت رضا (علیهالسلام) رو دیدم که مثل نگین داخل آب بود. از اونجا که عبور کردیم رفتم یه جایی، اینجا حس کردم که از زمین دارم آسمون نگاه میکنم
من گفتم اینجا کجاست؟ اون همراه من برگشت گفت: اینجا سرزمین بین الحرمین و مرقد آقا امام حسین (علیهالسلام) و حضرت عباس (علیهالسلام)، این سرزمین بین الحرمین آسمون نداره، چون آسمانها نمیخواند بین روح اباعبدالله (علیهالسلام) و جسم مبارکشون فاصله بیندازند...
🔸یه دفعه خودمو داخل بیابونی دیدم با خاکهای سوخته اونجا که رسیدم حس خیلی بدی داشتم
یکدفعه نگاه کردم دیدم یه دونه جوون کنار اون خارها دیدم، برگشت گفت میخواید نجات پیدا کنید از این بیابون؟
گفت: راه رهایی از این بیابون رسوندن یه دختر و پسر مشکل داره که اینا با هم ازدواج کنند...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/FPVLs
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۳۱
#خدیجه_مبینی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links
34.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 عنوان:
(گزیدهای از قسمت سی و یکم فصل چهارم)
🔸 یه جایی دیدم که افرادی هستند که انگار عذاب میشند. خیلی موارد بود ولی من دو موردش رو اشاره میکنم: یه آقایی رو دیدم که میشناختمش، ایشون یه فضولاتی جلوش بود این فضولات رو میخورد، فضولات وقتی داخل شکمش میشد بصورت آتش گداخته و انفجار رخ میداد و وقتی انفجار رخ میداد دوباره اون فضولات بیرون ریخته میشد و این امر تکرار میشد.
🔸نفر بعدی هم یه خانمی بود، ایشون هم یه دونه سنگ بزرگ پشتش با یه سنگ دیگه کوبیده شده بود با یه میخ سنگی...
🎬 با کیفیت بالاتر از اینجـا در آپــــارات ببینید:
https://aparat.com/v/qjaSf
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#زندگی_پس_از_زندگی
#عباس_موزون
#فصل_۴_قسمت_۳۱
#خدیجه_مبینی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🆔 @abbas_mowzoon
🆔 @abbas_mowzoon_links