eitaa logo
محسن عباسی ولدی
56هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
349 فایل
صفحه رسمی حجت الاسلام #محسن_عباسی_ولدی متخصص | نویسنده | مدرّس 🌱 مسائل تربیتی و سبک‌زندگی‌دینی 🌐 پایگاه‌های اطلاع رسانی: ktft.ir/v 📬 ارتباط با مدیر: @modir_abbasivaladi 📱نشـانی صفحات مجازی حاج‌آقا در پیام‌رسان‌ها: @abbasivaladi
مشاهده در ایتا
دانلود
170 درس صد و هفتادم با درک جزئی علم خدا، می‌شه به بزرگی خدا پی برد؟(1).pdf
237.4K
صد و هفتادم: با درک جزئی علم خدا، می‌شه به بزرگی خدا پی برد؟ ✅ توی این فایل پی دی اف👆، جواب این سؤالات👇رو پیدا می‌کنید: ⁉️به وسعت علم خدا تو حوادثی مثل «گردباد» و «سیل» و ... دقت کردید؟ ⁉️تا حالا زیبایی های کلاس توحید مولا علی علیه السلام، رو تجربه کردید؟ ⁉️می دونید مولاعلی علیه السلام در مقابل ثنا و تعریفش از خدا، چه پاداشی رو طلب می کنه؟ @abbasivaladi
🍃مولای مهربانم من از بدی‌های خودم خسته‌ام خسته‌تر از آنی که بشود تاب آورد. هر چه قدر به خودم فکر می‌کنم می‌بینم قابل تحمّل نیستم نه برای خودم و نه برای کسی که از درونم با خبر باشد. خدای تو چه قدر خوب است که نگذاشت مردم از درونم با خبر باشند امّا تو که از باطنم آگاهی چه طور داری تاب می‌آوری بودنم را. من هر شب با این خیال می‌خوابم که نکند فردا که بلند شدم به من بگویی خانه‌ات را ترک کنم و به دربان‌ها بگویی که دیگر راهم ندهند. شب‌ها کابوس پشت در خانۀ تو ماندن را می‌بینم و صبح‌ها منتظرم که دیگر مرا از خانه‌ات بیرون کنند. امّا گاهی که می‌بینم طاقتم تاب شده و دیگر حتّی برای یک نفس تاب تحمّل خودم را ندارم با یک خیال قدری آرام می‌شوم تا بتوانم با سوسوی امیدی راه رسیدن تا تو را طی کنم. به خودم می‌گویم «بدی‌های تو هر چه قدر هم که زیاد باشند یک خوبی دارند. تو که فهم و معرفت و شعورت کمتر از آن است که به خوبی و مهربانی مولایت آگاه شوی این بدی‌های توست که به تو نشان می‌دهد چه مولای مهربانی داری. تو خودت را با این بدی‌ها نمی‌توانی تاب بیاوری ببین چه مولای خوبی داری که تو را مهربانانه تاب می‌آورد!» وای که این خیال حکم نوش‌دارو را دارد پیش از مرگ من من می‌دانم که این خیال را هم خودت روزی من کردی تو دوست نداری من در میان این بدی‌ها بمیرم خودم می‌دانم. شبت بخیر مولای مهربان! #بهانه_بودن #شب_بخیر #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
🔸بازی با مُهره و دکمه🔸 ✅در خرّازی‏ها، انواع و اقسام مُهره‏ ها و دکمه ‏ها را می‏توان پیدا کرد که برای بازی بچّه ‏ها بسیار مناسب است. البته این بازی برای سنینی است که کودک متوجّه شده هر چیزی برای خوردن نیست. 1⃣ از این مُهره‏ ها و دکمه‏ ها می‏توان در بازی‏ های چسباندنی استفاده کرد. 2⃣تعداد قابل توجّهی از انواع این مُهره‏ ها و دکمه‏ ها را به صورت مخلوط در یک سینی بریزید و از کودک بخواهید که مُهره ‏ها و دکمه‏ های شبیه به هم را جدا کند. جدا کردن هم‏ رنگ‏ها هم با مُهره و دکمه به راحتی انجام می‏شود. 3⃣ یک نخ به کودک بدهید تا با رد کردن آن از سوراخ‏ های مُهره‏ ها و دکمه‏ ها، شکل‏های متنوّعی را بسازد. 🔆خلّاقیت، شناختن رنگ و اشیای هم‏ شکل، از فواید این بازی است. 📚 بازی ، بازوی تربیت ص ۴۴ @abbasivaladi
به کربلا که رسیدیم پسرم که دستش در دست من بود گفت: می‌خواهم با پای برهنه تا حرم بیایم. می‌خواستم بگویم نه ولی زبانم نچرخید. پسرم کفش از پای خویش بیرون کشید. چند قدم که راه رفتیم یک لحظه به من گفت بایست! من ایستادم خار کوچکی رفته بود به پایش. حتی یک قدم نمی‌توانست بردارد. شکر خدا پسر بود؛ دختر نبود وپدر کنارش بود، نه دشمن و پدر فهمید و ایستاد. پسر حتی یک قدم با خار، پا روی زمین نگذاشت. #اربعین #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
🍃عاشق ترین معشوق شاعری به دنبال ایده‌ای می‌گشت تا شعری عاشقانه بسراید. مرا دید و گفت: حرفی بزن تا به بهانه‌اش واژه‌ها را در بند کشم و شعری بسرایم که مجنون‌ها را به وادی جنون بکشاند تا بدانند که معنای جنون فرق دارد با حالی که آنها دارند و لیلاها را به وادی عشق بکشاند تا یقین کنند عشق غیر از آن چیزی است که مجنون‌هایشان تا امروز در باره‌اش سخن گفته‌اند. این را گفت و سکوت کرد. چه خوب شبی این خواسته را با من در میان گذاشت. شب جمعه که فردایش قرار عاشقی ماست قراری که عمری است پای آن نشسته‌ایم امّا حتی یک بار تو نیامدی. از قرارمان با تو برایش گفتم قراری که همیشه یک سویه بوده و هست. گفتم در میان عاشق‌هایی که تا به حال دیده‌ای کدام عاشق یک عمر سر قرار آمد و معشوق نیامد ولی از قرار عشقش پا پس نکشید؟ این را گفتم و سکوت کردم و برای خودم ایده‌ای برای اندیشه پیش آمد: چه قدر خوب است نیامدن‌هایت تازه فهمیده‌ام به نیامدنت هم می‌شود قشنگ نگاه کرد. اصلاً شاید نمی‌آیی تا عشق ما را محک بزنی نیامدنت عشق ورزیدن به تو را قشنگ‌تر می‌کند. هر هفته‌ای که می‌آییم و تو نمی‌آیی آمدن هفتۀ بعد ما قشنگ‌تر می‌شود. با این نگاه، حالا چه شیرین شده آمدن‌های ما و نیامدن‌های تو. باز هم فردا می‌آیم. اگر خواستی بیا اگر نیامدی، ذره‌ای از عشقم به تو کاسته نمی‌شود عاشق اگر توان خریدن ناز معشوقش را ندارد ادعای عشق هم حرامش باد. تو ناز کن، هر چه قدر که دوست داری. من خریدارم به هر قیمتی تو بگویی. شبت بخیر معشوق‌ترین عاشق خدا! #بهانه_بودن #شب_بخیر #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
📡 پیامدهای ماهواره در خانواده ⁉️چه شد که پای ماهواره به خانه‌هایمان باز شد؟ فصل6️⃣ : صدای پای شکست (شکست در رابطه با همسر بویژه در رابطۀ خاص) 💞کسی که در رابطه با همسر خویش مشکل داشته و به گونه‌ای از زندگی مشترک خود دل‌زده شده‌، اگر در ایمان او خللی هم وجود داشته باشد، به دنبال جای‌گزین‌های خطرناکی می‌رود. او در این شکست، به دنبال عواملی می‌گردد که او را از فکر کردن به زندگی‌ تیرۀ خویش، غافل کند. یکی از راه‌هایی که می‌تواند انجام دهد، مشغول شدن به فیلم‌ها و سریال‌های متعدّدی است که تمام ظرفیت فکر انسان را به خود اختصاص می‌دهد. ◀️در بسیاری از موارد هم راضی نبودن از رابطه‌های خاصّ زناشویی، موجب می‌شود یک فرد، مشتریِ پَر و پا قرص شبکه‌های ماهواره‌ای شود. چنین فردی برای پاسخ‌گویی به نیازی که باید در رابطۀ او با همسرش ارضا می‌شده، به سراغ برنامه‌های مستهجن📛 می‌رود. ✅توصیۀ ما به کسانی که در زندگی با همسر خود اختلاف دارند، آن است که در حلّ اختلافات خود، زمان را از دست ندهند. 🔅در موارد بسیاری شما به تنهایی توان حلّ مشکل را ندارید؛ امّا با مراجعه به یک مشاور متعهّد، می‌توانید اختلاف خود را با همسرتان به راحتی حل کنید. 📚پاسخ‌گویی به این مشکل، نیازمند یک کتاب مستقل است. ما در مجموعۀ چهار جلدی تا ساحل آرامش، مباحث مفصّلی در بارۀ «مهارت‌های زندگی مشترک» داشته‌ایم. به کارگیری آن مهارت‌ها، بسیاری از اختلافات زناشویی را حل می‌کند. شما را به مطالعۀ آن کتاب، توصیه می‌کنیم. 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان، ص 197-200 #بشقابهای_سفره_پشت_باممان #ماهواره #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
من حاضرم همۀ‌ عمر در حسرت کربلا بسوزم اما فقط یک بار با تو اربعین از نجف تا کربلا را پیاده بروم. در خیالم به قدری با تو قدم به قدم پیموده‌ام این مسیر را که روز و شبم شده نجف تا کربلا. من هر روز از نجف تا کربلا را با تو قدم می‌زنم. در کنار تو که راه می‌روم پایم روی زمین نیست. اصلاً مگر می‌شود با تو راه رفت و احساس کرد زمین را. حتی زمان هم در کنار تو فراموش می‌شود. من از نجف تا کربلا مرور حتی یک ثانیه را احساس نمی‌کنم. عیبی که ندارد از همان ابتدای راه تا انتهای مسیر دستم در دست تو باشد؟ عیبی دارد؟ دستم را که در دستت می‌گذارم تردید نمی‌کنم که دستم در دست خداست. من دوست دارم راه نجف تا کربلا را دست در دست خدا طی کنم. #بهانه_بودن #اربعین #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
🍃دوای دل تنگم دل وقتی که تنگ می‌شود معلوم است که صاحبش زنده است. فقط آدم‌های مرده‌اند که دلشان برای تو تنگ نمی‌شود. من خیلی مراقب دلم هستم و حواسم جمع است که کی برای تو تنگ می‌شود، کی تنگ نمی‌شود کی زیاد تنگ می‌شود و کی کم تنگ می‌شود. وقتی دلم برای تو تنگ نمی‌شود قشنگ حس می‌کنم که دارم می‌میرم نه از این مردن‌های معمولی جان کندن‌هایی که خیالش برای کشتن آدم کافی است. وقتی که دلم کم تنگ می‌شود برایت احساس می‌کنم که هوا کم آورده‌ام برای نفس کشیدن. وقتی هم که دلم زیاد تنگ می‌شود برایت قشنگ معلوم است که زندگی با همۀ زیبایی‌اش رو به من آورده. نه این که من دل‌تنگی برای تو را دوست داشته باشم و نه این که با دل‌تنگی برای تو زندگی کنم نه!‌ دل‌تنگی برای تو همان زندگی است. اگر کسی دل‌تنگ تو بود و از دنیا رفت مرده نامیدنش خطاست. چه قدر دوست دارم آدم‌هایی را که دلشان برای تو تنگ می‌شود. اصلاً مگر کسی که دلش برای تو تنگ نمی‌شود آدم است؟ نه این که فکر کنی به این حرف‌هایی که گفتم باور ندارم امّا اگر دل‌تنگی همان زندگی باشد که هست گاهی زندگی فشار می‌آورد به آدم این روزها هم از همان روزهایی است که زندگی به من فشار آورده. بار زندگی سنگین شده احساس می‌کنم دارم کم می‌آورم زیر بار زندگی اگر کسی بی آن که تو را ببیند دلش باز شود، باید به او هشدار مرگ داد امّا می‌شود دل‌تنگی را با دیدن تو درمان کرد کمکم کن کم نیاورم زیر بار زندگی من ضعیف‌تر از آنم که در خیال بگنجد. شبت بخیر دوای دل تنگم! #بهانه_بودن #شب_بخیر #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
🔸داغ اربعین🔸 تو کجایی وقتی که ما نیستیم؟ آنجایی که دلمان هست؟ پیش مایی یا دلمان؟ کنده شدن دل را شنیده بودیم اما گویی اربعین روز چشیدن آن است. دلمان دارد کنده می‌شود کنده شدن دل چقدر درد دارد! وقتی که دل جایی است که ما نیستیم باید کنده شود از ما حرفی نداریم قبول. اما ما گله داریم از دلمان که به تنها سفر کردن عادت کرده آقا! هر سال به بهانه‌ای تنهایمان میگذارد و خودش می‌رود که از نجف عمودها را یکی یکی بشمارد و قدم به قدم خودش را به آغوش کربلا نزدیک‌تر و نزدیک‌تر ببیند. و مرا این شب‌ها می‌گذارد در خیال عمودهای نجف تا کربلا که به جای ستاره‌های بشمارم و آرام آرام بخوابم. راستش خسته شدم از شمردن خیالی این عمودها. من در خیالم بارگاهی ساخته‌ام برای علی و بارگاه دیگری برای حسین و 1452 عمود هم زده‌ام در میان این دو حرم. نزدیک اربعین صبح که آفتاب سلام می‌دهد به تو راه می‌افتم در امتداد این عمودها. کوله‌ام پر است از گِله گِله از دلی که تنها رفت و تنهایم گذاشت. می‌ترسم تو هم یک روز از دست گِله‌های من خسته شوی برای همین عمود به عمود یکی از گِله‌ها را در می‌آورم و می‌خورم. خوردن این بغض بهتر از خسته شدن تو از من است. گِله‌هایم تلخ است کاش می‌شد کاری کرد که شیرین شود. چه کار می‌شود کرد؟ راهی پیش پایم نمی‌گذاری؟ مثلاً می‌شود دستی بکشی روی کوله‌ام؟ یا بگذاری روی گونه‌ام؟ درست است که در خیالاتم پیاده از نجف به سوی کربلا می‌روم اما پایم درد می‌گیرد آقا؟! تو هم قدم بگذار و بیا در خیال من خدا قوتی بگو تا تلخی هلاهلیِ گله‌هایم به شیرینی عسل شود آقا! اگر بیایی پاهایم را نشانت می‌دهم که از چشم تاول‌هایش چه جور دارد اشک می‌ریزد. بس است دیگر باور کن که من هم آدمم. خسته شدم از این همه سفر خیالی من عاشق تاول‌های راه اربعینم. این تاول‌ها وقتی در کف پایی شکوفه می‌زند قد آدم را بلند می‌کند به اندازه‌ای که می‌شود آن سوی آسمان را دید. من می‌خواهم روی تاول‌های پا آن سوی آسمان را ببینم. راستی آقا! تو هر سال اربعین کربلایی،‌ آری؟ می‌شود امسال تو هم بمانی پیش ما؟ داغ اربعین دارد می‌کُشد ما را تو که پیش ما باشی و فقط دلت را روانه کنی ما هم آرام می‌گیریم. ما داغدیده‌ایم داغدیدۀ‌ اربعین تسلای دل داغدیده ثواب دارد آقا! @abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
🍃عاقبت خیر من امروز داشتم فکر می‌کردم فکرهایی که تنم را می‌لرزانَد و دلم را مثل دریای طوفان‌زده، موّاج می‌کند. یا مثل کویری که طوفان شن در آن به پا شده. چه فکرهای ترسناکی! به دادم برس تیغ این فکرها رحم ندارد آقا! داشتم فکر می‌کردم به کسانی که تو را دوست داشتند ولی عاقبت بدون محبّت تو چشم از دنیا بستند و رفتند. کسانی که سنگ تو را به سینه می‌زدند ولی در حالی سنگ لحد روی سینه‌شان نشست که تا چند لحظه پیش از آن به سوی تو سنگ پرتاب می‌کردند. کسانی که با ندای أین أین به دنبالت می‌گشتند و آرزوشان دیدار جمالت بود ولی از تو روی برگرداندند و با أینَ أینَ انکار تو را فریاد زدند. با خودم می‌گفتم: یعنی می‌شود من هم روزی به عاقبت آنان مبتلا شوم؟ چه فرقی میان من و آنهاست؟ آنها واقعاً تو را دوست داشتند و به آن عاقبت مبتلا شدند؟ یا توهم دوستی داشتند و گرفتار جهل بودند؟ راستش را بگویم؟ دارم در دلم دنبال نشانه‌هایی می‌گردم که ثابت کند تو را واقعاً دوست دارم. کمکم کن که این نشانه‌ها را بیابم که اگر نیابم، از غصّه می‌میرم از غصّه‌ای که با یک دنیا وحشت عجین است. آقا! دارم پیدا می‌کنم یکی از این نشانه‌ها را. من می‌گویم؛ امّا اگر اشتباه بود به من بگو که دلم را بیخود خوش نکنم. عزیز دل! دل‌تنگی نشانۀ واقعی محبّت نیست؟ وقتی کسی دلش برای کسی تنگ می‌شود، یعنی چه؟ یعنی واقعاً دوستش دارد. نه؟ مگر می‌شود کسی را دوست نداشته باشی و دلت برایش تنگ شود؟ آقا! باور کن که دلم برایت تنگ شده به قدری که بی‌قرار شده‌ام و بی‌قراری‌ام را این و آن می‌بینند و بر سرم می‌کوبند. می‌شود این دل‌تنگی را نشانه‌ای بگیرم برای این که تو را واقعاً دوست دارم؟ بگو می‌شود تا آرام بگیرم و اگر نمی‌شود هم بگو تا زودتر بمیرم. من دوست ندارم روزی به سوی تو سنگی پرتاب کنم. شبت بخیر عاقبت خیر من! @abbasivaladi
‍ 📌دلایل اثر نکردن محبّت 3️⃣ عدم انتقال پیام محبّت 🚫 گاهی آنچه پدر و مادر انجام می‏دهند و محبّت می‏نامند، از نگاه فرزند، محبّت نیست. ✅ بسیاری از پدران و مادران معتقدند که در محبّت کردن به فرزندان خود، کوتاهی نمی‏کنند. ◀️ وقتی هم که یک مشکل تربیتی برای فرزندانشان پیش می‏آید و به آنها گفته می‏شود این مشکلات به جهت نیازِ محبّتی فرزند شماست که در خانه پاسخ نگرفته، ناراحت می‌شوند و حرف مشاور را نمی‏پذیرند. ✔️ آنچه موجب اختلاف میان آنان و مشاوران است، تفسیر متفاوتی است که از ابراز محبّت دارند. 📚منِ دیگرِ ما، کتاب دوم، ص88 #من_دیگر_ما #کتاب_دوم #گزاره‌های_رفتاری #تربیت_فرزند #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
محسن عباسی ولدی
🍃مسافر من مادری را دیدم که منتظر رسیدن خبری از فرزندش بود. سال‌های سال با همین انتظار چشم دوخته بود به در. همه جور مریضی داشت. هر کدام از این مریضی‌ها برای به سر رساندن یک عمر کافی بود. می‌گفتند: به عشق مسافرش زنده مانده و تا این امید هست به راحتی دست از دنیا نمی‌کشد. شب‌ها دیر می‌خوابید و زود بیدار می‌شد. به زور هم نمی‌توانستند او را به سفر ببرند. می‌گفت: شاید با شما آمدم و پسرم آمد و پشت در ماند. آن وقت چه خاکی به سر کنم؟ غذای خوشمزه که می‌پخت تا یکی دو روز سهم پسرش را کنار می‌گذاشت وقتی که ناامید می‌شد از رسیدن مسافرش غذای کنار گذاشته را خودش نمی‌خورد می‌داد به فقیر و می‌گفت: دعا کن مسافرم برگردد چند وقت پیش برایش خبر آوردند پسرت از دنیا رفته، دیگر منتظر نباش و پیرزن، دیگر چشمش به در نبود. شب‌ها میل بیدار ماندن نداشت و صبح‌ها انگیزه‌ای برای بیدار شدن نبود. زنگ خانه‌اش را خاموش کرده بود. روی در خانه نوشته بود کسی دست بر این در نکوبد. صدای پا برایش آزار دهنده بود. چشم به آسمان دوخته بود تا اجلش زودتر برسد و عمرش حتی به یک ماه هم قد نداد. پیرزن مرد. آقا! دلم خوش است که مسافر من مثل مسافر این پیرزن نیست. یقین دارم که روزی برمی‌گردد حتّی اگر سفرش به طول بینجامد. امّا اضطراب من از آمدن تو و نبودن من است. یعنی سفرت این قدر به طول می‌انجامد که وقتی آمدی، من نیستم؟ باز هم خدا را شکر! پیرزن وقتی که دیگر چیزی برای انتظار نداشت میلش را به زندگی از دست داد ولی من تا زنده هستم می‌توانم آمدنم را به انتظار بایستم. شبت بخیر مسافر من! @abbasivaladi
n055 تا ساحل،پرسش‌های گام اول،همسری خوب، امّا عصبانی و اهل توهین کردن.mp3
2.79M
🎧 پرسش‌های گام اوّل⬇️ ✅ همسری خوب، امّا عصبانی و اهل توهین کردن همسری دارم که خیلی خوب است، شغل خوبی هم دارد؛ امّا خیلی زود به من و بچّه‌ها توهین می‌کند و خیلی داد می‌‌زند. تا یک بار اشتباه می‌کنیم، تمام خوبی‌هایمان را فراموش می‌کند. مثلاً اگر یک بار بچّه‌ها را برای مدرسه دیر حاضر کنم، می‌گوید: تو هیچ وقت بچّه‌ها را زود حاضر نمی‌کنی. @abbasivaladi
🍃بهانه بودنم داشتم در صندوقچۀ واژه‌هایم می‌گشتم به دنبال واژه‌‌ای که برای شب بخیر امشب با آن تو را خطاب قرار دهم. چه قدر سخت پسند شده دلم. عزیزم! قلبم! نفسم! محبوبم! نه، اینها دیگر گرد تکرار نشسته روی تنشان. دنبال یک واژه می‌گردم که اگر تا ابد هم با آن صدایت کردم رنگ تکرار نگیرد به خودش. عزیزتر از جانم! قبلۀ قلبم! معشوق بی‌همتا! راز لبخندم! نه، آرام نمی‌شود دلم با اینها. باید واژه‌ای بیابم که اوج نیاز من به تو را برساند. این گونه نیست که من بدون تو فقط توان نفس کشیدن نداشته باشم و قلبم قدرت تپش نداشته باشد و لبم از هر چند خنده است تنفّر داشته باشد. نه، نیاز من به تو فراتر از این حرف‌هاست. آقا! تو اگر نبودی در قاموس خدا دلیلی برای بودِ من پیدا نمی‌شد و اگر خدا بودم می‌کرد من بهانه‌ای برای بودن پیدا نمی‌کردم. پس بگذار مثل همیشه بگویم شبت بخیر بهانۀ بودنم! #بهانه_بودن #شب_بخیر #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
171 درس صد و هفتاد و یکم به دست آوردن راه خوشبختی، بدون خدا ممکنه؟.pdf
231.8K
صد و هفتاد و یکم: به دست آوردن راه خوشبختی، بدون خدا ممکنه؟ ✅ توی این فایل پی دی اف👆، جواب این سؤالات👇رو پیدا می‌کنید: ⁉️می دونید ثروتمندترین آدما، کیان؟ ⁉️تا حالا به هزار راه های رابطه با دیگران دقت کردید؟ ⁉️بدون دین، احتمال انتخاب راه درست چقدره؟ @abbasivaladi
🍃حضرت باران راستش نمی‌دانم چه سرّی دارد این که عاشق و معشوق‌های دنیایی دوست دارند زیر باران دست به دست هم راه بروند. نه این که حواسشان به بارش باران نیست، هست نه این که نمی‌فهمند دارند زیر باران خیس می‌شوند، می‌فهمند. امّا نمی‌دانم خیس شدن زیر باران چه طعمی دارد؟ تو می‌دانی. نه؟ چرا اینها وقتی تنها هستند چتری روی سرشان می‌گیرند یا می‌روند زیر سقفی پناه می‌گیرند امّا وقتی که با هم‌اند دیگر نه چتری می‌خواهند و نه دنبال سقفی می‌گردند. انگار کنار هم بودن هم کار چتر را می‌کند و هم کار سقف را. من که تا امروز هر چه دلم خواست را با تو در میان گذاشتم بگذار این بار هم با تو راحت سخن بگویم. آقا! شاید فردا هم باران بیاید. از آن باران‌های دانه درشت که چند لحظه ماندن زیر آن سر تا پای آدم را خیس می‌کند. در این که تو معشوقی شکی نیست امّا عاشقیِ من همه‌اش زیر سؤال است بیا و مثل همیشه بزرگی کن عشق نداشته‌ام را قبول کن و مرا عاشق به حساب بیاور. درخت‌های گیلاس دو باره شکوفه داده‌اند. قرار ما فردا وقت باران زیر همان درخت گیلاسی که بارها با تو قرار گذاشتم؛ امّا نیامدی. شبت بخیر حضرت باران! @abbasivaladi
بازی با اعداد1⃣2⃣3⃣4⃣5⃣ 🔶یک نفر اوستا شده، هر کدام از بچّه ها👧👦 را با یک عدد، نامگذاری میکند. 🔶 پس از آن، یک مسئلۀ ریاضی طرح می‌کند. پاسخ دهنده به آن مسئله، باید خیلی زود با گفتن یک کلمه مثل: من، بله، حاضر و ... خود را از جمع، جدا کند. جدا شدن از جمع، میتواند با یک حرکت همراه باشد. مثلاً اگر همه نشسته اند، پاسخ دهنده، بلند شود. 🔶برای مثال، پنج نفر بازیکن را فرض کنید که از یک تا پنج، شماره گذاری میشوند. اوستا میگوید: «دو بعلاوۀ دو». در این جا خیلی زود، بازیکنی که شمارۀ چهار روی او گذاشته شده، باید خود را از جمع، جدا کند و بعد هم به جمع برگردد. اگر این کار به وسیلۀ او انجام نگیرد و یا این که با وقفه انجام شود، یک امتیاز منفی برای او محسوب میشود. دوباره اوستا میگوید: «پنج، منهای سه». در این جا، بازیکنی که عدد دو روی او گذاشته شده، باید بیرون بیاید. 🔶مسئله هایی که توسّط اوستا بیان میشود، باید با اندازۀ معلومات بازیکنان، تناسب داشته باشد. اگر توانایی بازیکنان بالا باشد، میشود مسئله ها را ترکیب کرد. مثلاً اوستا بگوید: «پنج، منهای سه، بعلاوۀ یک» که در این صورت، عدد سه باید بیرون بیاید. 📚 بازی ، بازوی تربیت ص ۱۰۷ @abbasivaladi
🍃خواب آرام نمی‌دانم درست یا نادرست اما عقیده‌ام این است آخرین حرفی که می‌شنوی یا آخرین چیزی که پیش از خواب می‌بینی تشویش و آرامش خوابت را تعیین می‌کند. من دلم خواب آرام می‌خواهد آقا! از این همه خواب مشوّش خسته‌ام دیگر. دلت به حالم بسوزد. بگذار یک شب طعم خواب آرام را بچشم. دوست دارم خواب‌های خوب ببینم من هم آدمم دلی دارم. نفسم بند آمده از این همه کابوس‌های دهشتناک. برای تو که زحمتی ندارد. هر شب، بیا بر سر بالینم بگذار آخرین تصویری که پیش از خواب در نگاهم حک می‌شود عکس رخسار تو باشد. شب بخیری هم بگو به من تا آخرین صدایی که می‌شنوم صدای تو باشد. دلم خواب آرام می‌خواهد آقا! #بهانه_بودن #شب_بخیر #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
📡 پیامدهای ماهواره در خانواده ⁉️چه شد که پای ماهواره به خانه‌هایمان باز شد؟ فصل7️⃣ : تنها در میان تن‌ها (بی‌کاری و تنهایی) 😐عامل «بی‌کاری» را در مسئلۀ گرایش به ماهواره، نباید دستِ کم گرفت. 🗓کسی که در طول روز، برنامۀ تعریف شده‌ای برای استفاده از عمر خود ندارد و ساعات قابل توجّهی را در طول روز، بی‌کار است، زمینه را برای ورود تفکّرات و کارهای شیطانی به زندگی‌ خویش، فراهم کرده است. 🤷🏻‍♂️افرادی که علاوه بر بی‌کاری، ساعات بسیاری را در طول روز تنها هستند، زمینۀ بیشتری برای گرایش به تلویزیون و در نتیجه، ماهواره دارند. ⛔️در برخی از موارد، ماهواره، از طریق پدربزرگ‌ها یا مادربزرگ‌ها به خانواده معرّفی می‌شود. پدربزرگ، بازنشست شده و بچّه‌ها همه ازدواج کرده‌اند و کمتر به والدین خود سر می‌زنند. تنوّع برنامه‌های تلویزیون هم پاسخ‌گوی حوصلۀ سر رفتۀ پدربزرگ نیست. از همین رو، ماهواره‌ می‌خرد. بچّه‌ها و نوه‌ها هم می‌بینند و هوس خریدن ماهواره به سرشان می‌زند. 💞زنان جوانی هم که تازه ازدواج کرده و هنوز صاحب فرزند نشده‌اند، در معرض چنین خطری هستند. 💡برای مقابله با این ریشه، باید همه دست به کار شوند: خانواده‌ها، کانون‌های فرهنگی، فرهنگ‌سراها، امامان جماعت و ... . اگر خانم‌های‌ خانه‌دار در طول روز، کارهای مفیدی داشته باشند، اگر بچّه‌های ما، سرگرمی‌های خوبی را برای پُر کردن اوقاتشان داشته باشند که با علاقه‌های آنان متناسب باشد، گرایش به ماهواره، بسیار کم می‌شود. 📚بشقاب‌های سفره پشت باممان، ص 201-204 #بشقابهای_سفره_پشت_باممان #ماهواره #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
🍃دعایم کن خدا گفت که شب را مایۀ آرامش قرار داده ولی ‌من نمی‌فهمم چطور ظلمت و سیاهی با آرامش جمع می‌شود؟ انسان فقط با نور آرام می‌شود. مگر این طور نیست؟ پس شب را باید روشن کرد و چطور روشن کردنش را تو بهتر می‌دانی. ما شب و روزمان تاریک است اگر چه شب‌هایمان بیشتر. می‌شود این شب‌های تاریک را با دعای تو از روز روشن‌تر کرد. شب بخیر چه دعای قشنگی است وقتی از زبان تو رو به آسمان می‌رود! دعایم کن من از شب‌های تاریک می‌ترسم و سخت محتاج شب‌های روشنم. @abbasivaladi
🍃مهربان ترین من شب‌ها باید بخوابیم تا فردا روز آرامی داشته باشیم و تو بهتر از من می‌دانی که خواب تنها روی هم گذاشتن پلک‌ها نیست. چه بسیارند کسانی که پلک‌هاشان مثل میت روی هم افتاده اما از خواب همین پلک روی هم گذاشتن را دارند و چه بسا کسانی که با چشمشان باز است و خوابی آرام دارند. مگر نمی‌شود با چشم‌های باز خوابید؟ خاصیت انتظار برای شنیدن شب بخیر تو با چشم باز خوابیدن است من این انتظار را به صد خواب مرگ‌گونه نمی‌دهم. شبی این انتظار سر خواهد آمد و از میان دو لب تو شب‌بخیر را خواهم شنید. آن شب، روزترین لحظه‌های زندگی‌ من خواهد بود. شبت بخیر مهربان‌ترین من! #بهانه_بودن #شب_بخیر #محسن_عباسی_ولدی @abbasivaladi
❌برآورده نشدن توقّعات اقتصادی من به وسیلۀ همسر خوبم!❌ ❓من دختر بزرگ‌تر خانه و فردی مذهبی و پای‌بند به مسائل دینی هستم. برای خواهر من، خواستگاری آمد. من هم از ترس این که مبادا بگویند دختر کوچک، رفته و دختر بزرگ، مانده، به یکی از خواستگارانم با این که معیارهایم را نداشت، جواب مثبت دادم. ایشان از نظر ایمان و اخلاق، خیلی خوب بوده، بسیار منطقی است؛ امّا از نظر اقتصادی با خانوادۀ ما تناسب ندارد. ابتدا بنا بود برای زندگی مشترکمان، خانه‌ای اجاره کند؛ ولی با توجّه به اجاره‌های بالا، نتوانست. پدر ایشان، بازنشسته است و توانایی کار ندارد. همسر من از کودکی روی پای خود ایستاده و کمک خرجِ خانواده هم هست. به همین دلیل هم می‌خواهد نزدیک پدر و مادرش باشد. بعد بنا شد دو اتاقی را در همان خانۀ پدرش، تعمیر کند و بنشینیم. من گفتم به شرطی می‌آیم که میان این اتاق‌ها دیوار بکشی. شوهرم در ماه، بیش از چهارصد هزار تومان قسط می‌دهد. در حال حاضر هم به دلیل پایین بودن درآمد، پیش پدرم در بازار، کار می‌کند. او می‌گوید: بگذار سرمایه‌مان را به کاری بزنیم تا بتوانیم در آینده، مستقل باشیم. همسرم، کمک دیگران را قبول نمی‌کند و دوست دارد روی پای خود بایستد. او وقتی به خواستگاری آمد، مشکل بیماری داشت؛ ولی تمام مدارک را آورد و گفت هر جا که می‌خواهید، بروید تحقیق کنید. یک سال و چهار ماه است که عقد کرده‌ایم، دلم می‌خواهد هر سال مشهد برویم؛ ولی او نمی‌تواند مرا ببرد. من برای رضای خدا با او ازدواج کردم. نمی‌دانم، شاید دل‌سوزی کردم. پدر و مادرش هم رعایت حالمان را می‌کنند. او گاهی تا نصف شب، کار اضافی می‌گیرد که بتواند خرجیِ پدر و مادرش را بدهد. من دوست داشتم در این دورۀ پس از عقد، یک بار رستوران برویم؛ ولی به جهت ضعف مالی نمی‌توانیم. حالا من مانده‌ام و این زندگی و فکر طلاقی که رهایم نمی‌کند. 🔰هدف زندگی چیست؟ ✅در پاسخ به این نوع پرسش‌ها، قبل از هر چیز باید پرسید در زندگی به دنبال چه می‌گردید؟ دل‌خوشی‌تان در زندگی چیست؟ اگر دل‌خوشی‌تان در زندگی مسائل مادّی است؛ مثل این که در چه خانه‌ای زندگی کنید، ماهی یک بار به رستوران بروید و سالی یک بار مشهد بروید، واقعاً نمی‌توانید با این مرد، احساس خوش‌بختی کنید؛ امّا اگر دل خوشی‌تان چیز دیگری است، آن دل‌خوشی چیست؟ بدون مشخّص شدن پاسخ این مسئله، پاسخ این سؤال هم ممکن نیست. 🔆از فضای زندگی سؤال کننده _ که به قول خودشان مذهبی هستند _ ، باید فهمید که دل‌خوشی ایشان، حدّاقل در مقام حرف، خدا و رضای اوست. البتّه امیدواریم واقعاً هم دل‌خوشی ایشان، همین باشد. دل‌خوشی واقعی در زندگی، آن است که احساس خوش‌بختی و بدبختی من با نزدیک شدن و دور شدن از آن رقم می‌خورد. نوع نگاه ما به خوش‌بختی است که احساس ما را نسبت به زندگی رقم می‌زند. 📚تا ساحل آرامش، کتاب اول، ص ۱۲۴ _۱۲۳ @abbasivaladi