دوستان عزیز و بزرگوار ☝️پیشنهاد پرو فایل
برای سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف
انشاءالله به زودی شاهد جشن ظهور امام زمان عج الله باشم 🌹🤲🌹
آمین یارب العالمین
خبرت هست
که از پنجره
هر روز
فقط
محو چشمان تو و
صورت ماهت شدهام...؟!
#حاج_قاسم
#حاج_قاسم_سلیمانی
@abbass_kardani
3.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹اگر خواستی بهت ثابت بشه که شهیدان زنده هستند این کلیپ کوتاه را ببین
@abbass_kardani🌹
#خاطرات_شهيد صدرزاده به روايت غلامرضا صابري پدر شهيد مهدي صابري
سيدابراهيم مانند پسرم بود
غلامرضا صابري پدر شهيد مهدي صابري، ساكن قم و اهل افغانستان كه بهواسطه دوستي پسرش با سيدمصطفي (سيدابراهيم) صدرزاده آشنا بود در باره وي ميگويد: مهدي و سيدابراهيم با هم بسيار صميمي بودند، به قدري كه يكديگر را داداش صدا ميكردند و بسيار با هم در ارتباط بودند. نوع رفاقت و جنس دوستيشان خيلي معنوي و زيبا بود. من گاهي كه از چرايي اين همه ارتباط سؤال ميكردم، پسرم مهدي ميگفت پدر جان سيدابراهيم فرمانده گردان عمار لشكر فاطميون است و من هم زير دستش. مهدي آن زمان فرماندهي يكي از گروهانها را بر عهده داشت
بعد از شهادت مهدي، رفتوآمدهاي سيدابراهيم به خانه ما بيشتر شد. ايشان من را پدر و همسرم را مادر خطاب ميكرد. من هم مانند مهدي وابسته منش و رفتار سيدابراهيم شده بودم و تعلق خاطر خاصي به سيد داشتم و به داشتن فرزند ديگري چون سيدابراهيم افتخار ميكردم. او مانند پسرم مهدي بود كه توانست مدتها جاي خالي او را برايم پر كند
.
@abbass_kardani
─═हई╬💫 « قسمت من » 💫╬ईह═─
پارت : ۱۷
* تماسو که با مامان قطع کردم رفتم داخل اتاق ، آقای شریفی و دیدم که چشماش بازه ، وقتی وارد شدم سرشو به طرف من چرخوند . با تعجب بهش نگاه کردم و شرمنده گفتم :
- عذر می خوام من بیدارتون کردم ؟؟
دیدم لبخند کمرنگی زد و آروم گفت :
- نه اشکالی نداره .
-حالتون چطوره آقا ؟؟
خوبم ممنون
- من واقعا به خاطر اتفاق امروز شرمندمدتونم .
- این چه حرفیه !! دشمنتون شرمنده ، انجام وظیفه بود
- نه شما هیچ وظیفه نداشتین ، بخاطر من این بلا به سرتون اومد وجونتون رو به خطر انداختین .
-مهم نیست ، فدای سرتون ...
-بازم ممنون به خاطر همه این فداکاری تون ، خوب استراحت کنید من چند دقیقه میرم بیرون بر می گردم .
- باش
از بیمارستان خارج شدم و رفتم براش میوه و کمپوت و آبمیوه گرفتم ، یه پیراهنم خریدم ، پیراهنش هم خونی شده بود هم پاره ، دیگ قابل ایتفاده نبود ،وقتی اومدم دیدم به دیوار روبروش خیره شده و دستشم رو زخمشه . پیراهنو گذاشتم کنار تختش ، بقیه وسایلا رو توی یخچال گذاشتم . آروم گفت :
-چرا خودتون رو بخاطر من اذیت کردین ؟؟ لازم نبود این چیزا رو بخرین خانم .
- شما به خاطر من نزدیک بود جونتونو بدین . اونوقت واسه ۴ تا میوه میخواد منو شرمنده کنید!!
- این چه حرفیه که میزنید ، اختیار دارید خانم .
چند لحظه بعد بابا با لبخند وارد اتاق شد و گفت
- به به اقا فرشاد ،،، چطوری مرد فداکار
پس اسمش فرشاده !! تو این همه مدت حتی اسمشم نمیدونستم . فرشاد لبخند بی جونی زد و گفت :
- ممنونم اقا . خوبم
- واقعا دمت گرم ، خیلی مردی ک جونتو بخاطر دخترم در خطر انداختی . هیچ وقت این لطفتو فراموش نمیکنم ، نمیدونی مانا چقد برات ناراحت بود و حالش بد شده بود
- خواهش میکنم انجام وظیفه بود ، ببخشید ک باعث زحمت شما و نگرانی مانا خانم شدم
این برای اولین بار بود ک اسم کوچیکمو بدون فامیلیم میگفت .
- زنده باشی پسرم
رو به بابا گفتم :
- کی مرخص میشن ؟
- حالش ک خوبه و فردا صبح مرخصه ، یه هفته هم استراحت کنه دیگ خوبه خوبه ، بعد همون یک هفته هم بیا بیخیه هاتو بکش .این چن روزم نباید چیز سنگین برداری و خم و راست بشی یا کار سخت انجام بدی تا زخمت خوب بشه .و حسابی مراقب خودت باشی .
- چشم حتما . ممنونم
- خواهش میکنم وظیفست
رو به من گفت :
- مانا جان بیا بیرون تا اقا فرشاد استراحت کنه . بیا یه چیزیم بخوریم ک ضعف نکنی ، مامانت خیلی سفارش کرده .
- چشم بابا جون .
بعد نهار بابا بهم گفت :
- زنگ بزن ماهان بیاد دنبالت برو خونه
- نه بابا بزارید بمونم . اون بخاطر من الن اینجاست
- خب بودنت لازم نیست دخترم . فردا صبح بیا تا مرخصش کنم
- یعنی نمونم ؟؟
- ن گلم لازم نیست .
- باش
#ادامه_دارد ...
نویسنده : ♡«ℳ£みЯムŋム»♡
9.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚حاج قاسم،دل همه بچه یتیما رو برده.
❇️پدر فرزندان شهدا! جایت میان ما خالیست....
#مخلصیم_سردار
#خاطره_شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی
@abbass_kardani
سیدرضانریمانی12_Narimani_Shab23Ramazan1395_03_(www.rasekhoon.net).mp3
زمان:
حجم:
7.23M
⚫️دوستم داشتی...
دوستم داشتی توی زندگی برام هیچ کمی نزاشتی
عشق حیدرو توی این دل من کاشتی
🎙مداحی کربلایی سیدرضا نریمانی
👌فوق زیبا
سیدرضانریمانی
@abbass_kardani🌹