🍃💐سالروز #ازدواج امام علی و حضرت زهرا سلام الله علیها:
🍃🌸☀️وقتی حضرت زهرا (س) به سن #ازدواج رسید، افراد زیادی از صحابه پیامبر (ص) و بزرگان و سرشناسان مسلمان از ایشان خواستگاری کردند. از جمله این افراد ابوبکر و عمر بودند، لیکن پیامبر اسلام (ص) در جواب آنان فرمودند: "در مورد فاطمه منتظر فرمان الهی هستم."
🍃🌷☀️پس از آن، خویشاوندان علی (ع) از او خواستند تا حضرت زهرا (س) را از پیامبر خواستگاری کند؛ لذا علی (ع) شخصا به حضور پیامبر (ص) شرفیاب شد؛ ولی شرم و حیا مانع از سخن گفتن ایشان گردید.
🍃🌴☀️پیامبر (ص) پرسید: اباالحسن چه میخواهی؟
🍃🌷☀️و علی (ع) همچنان ساکت بود تا پیغمبر (ص) سه بار سؤال خود را تکرار نمود. سپس فرمود: گویا فاطمه (س) را میخواهی؟
🍃🌷☀️علی (ع) جواب داد: آری؛ و بنابر نقل دیگری علی (ع) به پیامبر (ص) عرض کرد: «پدر و مادرم فدای تو باد. تو میدانی که مرا در کودکی از پدرم "ابوطالب" و مادرم "فاطمه بنت اسد" گرفتی و در سایه تربیت خود پرورش دادی و در این پرورش از پدر و مادر بر من مهربانتر بودی و از سرگردانی و شک که پدران من دچار آن بودند، رها نمودی. تو در دنیا و آخرت تنها اندوخته من هستی. اکنون که خداوند مرا به وسیله تو نیرومند ساخته است، میخواهم به زندگی خود سامان بدهم و ازدواج کنم. من برای خواستگاری فاطمه آمده ام. آیا قبول میکنی؟»
🍃🌴☀️با شنیدن این خبر چهره مبارک پیامبر (ص) از شادمانی برافروخت و به روی علی (ع) خندید و فرمود: آیا چیزی داری که مهریه فاطمه قرار دهی؟
🍃🌷☀️امام علی ع عرض کرد: حال من بر شما پوشیده نیست. جز شمشیر و شتر آبکش و زره چیزی ندارم.
🍃🌴☀️پیامبر (ص) فرمودند: شمشیر را برای جهاد و شتر را برای آب دادن به نخلهای خرما و بارکشی در سفر میخواهی، همان زره را مهر قرار بده؛
🍃🌴☀️و بنابر نقل دیگر پیامبر (ص) به علی (ع) فرمود: "پیش از تو کسانی به خواستگاری او آمده اند، اما دخترم نپذیرفته است." سپس به خانه رفت و به دخترش فرمود:
🍃🌷☀️ "علی تو را از من خواستگاری کرده است، تو پیوند و سبقت او در اسلام را میدانی و از فضیلت او آگاهی."
🍃🌸☀️ حضرت زهرا (س) بدون آن که صورت خود را برگرداند، خاموش ماند.
🍃🌴☀️ پیامبر (ص)، چون آثار خشنودی را در چهره او دید،
🍃🌴☀️ فرمود: الله اکبر، سکوتها، اقرارها، سکوت او نشانه رضایت اوست.
🍃🌺☀️مهریه حضرت زهرا (س) که مبلغ ۴۸۰ درهم بود و به قولی ۴۰۰ درهم و یا همان مهرالسنه یعنی مبلغ ۵۰۰ درهم بود؛ از طریق فروش زره آن حضرت تامین گردید.
🍃🌴☀️ پیامبر ص یک سوم آن را داد تا به وسیله آن عطر تهیه کنند وبقیه را به یکی از صحابه داد تا با آن لوازم زندگی برای حضرت زهرا (س) تهیه کند.
🍃🌴☀️در موردنحوه انتخاب و ازدواج علی ع و حضرت فاطمه س ؛ پیامبر بارها به "سلمی" فرمود: 👇
🍃🌴☀️«من فاطمه را به علی تزویج نکردم، بلکه خدا فاطمه را به علی تزویج نمود.»
🍃🌴☀️و نیز در فضیلت علی (ع) فرمود:
🍃🌷☀️ «لو لم یخلق علی (ع) ما کان لفاطمه کفو؛
🍃🌷☀️یعنی اگر علی (علیه السّلام) خلق نمیشد، برای فاطمه همسری پیدا نمیشد.»
🍃🌴☀️ و نیز فرمودند: «فاطمه جان؛ خداوند به رضای تو راضی و به خشم تو خشمگین میشود»
🍃❤️💐☀️ازدواج پر برکت حضرت فاطمه (س) و حضرت علی (ع) طبق نقل مشهور در سال دوم هجرت در مدینه اتفاق افتاد.
🍃💐☀️زندگی مشترک آنها در سن ۹ سالگی حضرت زهرا (س) و در کمال صفا و محبت آغاز گردید؛ به طوری که علی (ع) میفرمود:👇
🍃🌺☀️«به خدا قسم تا فاطمه (س) زنده بود او را به خشم نیاوردم و او نیز کاری نکرد که مرا به خشم آورد.»
🍃💐☀️ثمره این ازدواج مبارک، پنج فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم بود.
🍃💚☀️امام حسن و امام حسین (علیهما سلام) از امامان شیعیان هستند که در دامان چنین مادری تربیت یافتهاند
🍃💚☀️ و ۹ امام دیگر (به غیر از امام علی (ع) و امام حسن (ع)) از ذریه امام حسین (ع) هستند.
🍃💚☀️ و بدین ترتیب و از طریق حضرت فاطمه زهرا (س) به رسول خدا (ص) منتسب میگردند و از ذریه ایشان به شمار میروند.
🍃💚☀️به خاطر منسوب بودن ائمه اطهار (به غیر از امیر المومنین (ع)) به آن حضرت،👇
🍃🌸☀️ فاطمه زهرا (س) را "ام الائمه" (مادر امامان) گویند.
✅ ویژگیهای شاخص مکتب امام و شهدا
●مکتب اعتماد به خداوند و نه غیر از خدا
●مکتب تکلیفمداری، نه نتیجهمداری
●مکتب عافیتسوزی، نه عافیتطلبی
●مکتب مجاهدت، نه تنبلی
●مکتب مراقبت، نه ولنگاری
●مکتب مقاومت، نه تسلیم
●مکتب صبر و استقامت و خستگی ناپذیری، نه خستگی
●مکتب ولایتمداری الهیه، نه ولایت طاغوت
●مکتب عقل معاش و معاد، نه عقل معاش تنها، یعنی: (بیدار کننده چشم عقل)
●مکتب منتظر ساز واقعی
●مکتب تمدن ساز مهدوی
●مکتب انسان ساز
●مکتب جامعه ساز در طراز جامعه مهدوی
●مکتب دولت ساز در طراز جامعه مهدوی
●مکتب استکبار ستیز
●مکتب یار پرور مستضعفان
●مکتب فی سبیل الله
●مکتب ایثار و شهادت
●مکتب خدمت خالصانه، آگاهانه، صادقانه و بیمنت
●مکتب مردمداری توحیدی
●مکتب وحدت و انسجام و اتحاد
●مکتب تعاون و همکاری و همدلی مومنانه
●مکتب عفو و گذشت و مدارا
●مکتب خدا و آخرت محور
●مکتب تبدیل تهدیدها به فرصتها
●مکتب ابتکار، خلاقیت، نو آوری و نو اندیشی
●مکتب حماسه در سیاست و اقتصاد و فرهنگ
●مکتب کلمه توحید و وحدت کلمه
#امام_خمینی_ره #ایمان_به_غیب #مجاهدت #مقاومت #مراقبت #شهدا
استاد_ماندگاری
شهید والامقام سعید چشم براه🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۴۴
محل ولادت: اصفهان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۱۱/۲۷
محل شهادت: فاو
مزار: زادگاه شهید
یادشهداکمترازشهادت نیست
امنیت اتفاقی نیست
مدیون قطره قطره خون شهدائیم
قدر دان خون شهدا باشیم
ادامه دهنده راه شان باشیم
صلوات یادت نره رفیق شهدایی
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆
🔰زندگینامه شهید سعید چشمبراه
💐🍃شهید سال ۱۳۴۴ در اصفهان متولد شد. با عضویت در بسیج به منطقه فاو عراق اعزام شد و سرانجام در بیستوهفتم بهمن ماه ۱۳۶۴، با سمت فرمانده تانک در فاو بر اثر اصابت ترکش به بدن به شهادت رسید.
🕊🕊🕊🕊🕊
🌹🍃۱۵ ساله بود که عملیات رمضان شروع شد، اواخر ماه رمضان بود که سعید به جبهه رفت، وقتی مادر بدرقهاش کرد، رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا فرزندم، مال تو، در راه تو میدهم، اما پسرم مفقود و اسیر نشود.»
☘همیشه به اطرافیانش توصیه میکرد اگر دنیا و آخرت میخواهید، فقط و فقط برای خدا کار کنید و برای کسب رضای او قدم بردارید.
از اتلاف بیتالمال هراس زیادی داشت و تا جایی که میتوانست از وسایل شخصی خود استفاده میکرد و کمتر به سراغ وسایلی که در جبهه به آنها داده بودند، میرفت.
در ۱۷ سالگی، سه هزار تومان خمس پرداخت کرد، کاری که باعث تعجب خیلیها شد که یک پسر بچه با این سن و سال چرا باید به فکر خمس دادن باشد. البته خودش در جواب دیگران گفته بود: «دارم به وظیفهام عمل میکنم.»
🔸یکی از همرزمانش میگفت: «یک بار که با هم در کردستان بودیم، هوا بینهایت سرد بود، قرار بود من به همه سنگرها سر بزنم تا کسی خوابش نبرد. خدا خدا میکردم که زمان زود بگذرد و من از سرمای هوا به جایی گرم پناه ببرم. حین سر زدن به سنگرها بود که متوجه شدم یک نفر دولا شده است، اول ترسیدم، گفتم شاید دشمن است، اما وقتی جلوتر رفتم، متوجه شدم سعید پشت یکی از همین سنگرها و در آن هوای سرد مشغول نماز خواندن است، با خودم گفتم؛ من دنبال یک جای گرم و نرم هستم، آن وقت این پسر ایستاده است و دارد اینجا نماز شب میخواند.»
🔹خیلی کم و خیلی کوتاه به خانه میآمد. همیشه عجله داشت که زود برگردد و برای رسیدن به منطقه دل توی دلش نبود. یک بار توی همین پرزدنهای دلش برای برگشتن به جبهه و پیش رفقایش، پدر به او میگوید: «سعید، بابا، مگه اونجا چهکار میکنی که آنقدر عجله داری برگردی؟ گفته بود: هیچی بابا! میخوریم و میخوابیم و توپ بازی میکنیم. حالا نگو منظورش از توپ بازی این بوده که روی تانک کار میکرده است.»
🔻 سعید در جبهه فرمانده بوده، اما نه پدر از این قصه خبر داشته است، نه مادر؛ تا موقعی که به شهادت میرسد و پلاکاردهای شهید در محله و روی در و دیوار نصب میشود.
یادشهداکمترازشهادت نیست
🕊@abbass_kardani🕊
کانال شهید عباس کردانی 👆👆👆